چهل‌سالگی سرو/

نگاهی به زندگی شهید «خیرالله اسحاقی نیموری»

شهید «خیرالله اسحاقی نیموری» در سال ۱۳۳۲ در روستای «نیمور» کجور به دنیا آمد و در ۱۷ مرداد ۱۳۶۰ طی درگیری با گروهک کومله و دموکرات در کامیاران به شهادت رسید.
کد خبر: ۴۲۹۸۸۸
تاریخ انتشار: ۱۵ آذر ۱۳۹۹ - ۱۰:۵۹ - 05December 2020

نگاهی به زندگی شهید «خیرالله اسحاقی نیموری»به گزارش خبرنگار دفاع‌پرس از ساری، به مناسبت چهلمین سالگرد دفاع مقدس زندگی‌نامه شهید «خیرالله اسحاقی نیموری» را از نظر می‌گذرد.

زندگی‌نامه شهید:

«نورالله»، کشاورز بود و «زبیده» خانه‌دار. زوج سختکوش و متدینی که در پنجمین طلوع خرداد ۱۳۳۲، چشم به‌راه تولد پنجمین ثمره زندگی‌شان، «خیرالله» بودند. کودکی که خردسالی‌اش، در روستای «نیمور» از توابع «کجور» و در جمع صمیمانه هم‌بازی‌هایش گذشت.

اگرچه تحصیلات خیرالله به مقطع دوّم نهضت در روستای «سنگ‌تجن» ختم شد، امّا با همان سواد اندک، اهتمام بر تلاوت قرآن و یادگیری آموزه‌های الهی داشت. علاوه بر آن، نسبت به اَدای فرائض دینی و ترک محرّمات کوشا بود.

در بیان خصوصیات اخلاقی او، همین بس که اهل صله‌رحم بود و همواره با گشاده‌روئی با دیگران رفتار می‌کرد؛ به‌گونه‌ای که به سبب این خوش‌خلقی، در بین اعضای فامیل زبانزد بود.

خیرالله در سال ۱۳۵۳، با خانم «مهین اسحاقی‌ نیمور» پیمان ازدواج بست؛ و «مهدی، زینب و زهرا»، ثمره این زندگی مشترک هستند.

همسرش دفتر خاطرات آن روز‌ها را این‌گونه ورق می‌زند: «انتظارش از من، این بود که با دارا بودن گفتار و کردار نیک، مادر خوبی برای فرزندانش باشم. از بچه‌هایش هم [می‌خواست] که درس بخوانند تا بتوانند بهتر به جامعه خدمت کنند.»

خیرالله مدّتی بعد از ازدواج، به نوشهر نقل مکان کرد. او از سال ۱۳۵۴، به مدت چهار سال در شغل نقّاشی ماشین مشغول به کار شد.

زمزمه‌های انقلاب که در شهر پیچید، او نیز همچون دیگر مردم کوچه و خیابان، به صفوف تظاهرات‌کنندگان ضدرژیم پیوست و فریاد تظلّم سر داد.

این سرباز برومند وطن، در ۱۴/۱۲/۱۳۵۹، هم‌زمان با آغازین روز‌های جنگ تحمیلی، به عضویت سپاه درآمد و در این کسوت، به دفاع از کیان کشور پرداخت.

او در فروردین ۱۳۶۱، از طرف قرارگاه حمزه، به عنوان نیروی آموزشی، به پادگان آموزشی کامیاران اعزام شد.

برادرش «امان الله» می‌گوید: «نظر خیرالله در آن ایام، این بود که الان مملکت ما در جنگ است و بر ما واجب است که از کشورمان دفاع کنیم.»

دوّمین اعزام خیرالله، در تاریخ ۱۰/۳/۱۳۶۰ بود که این‌بار از طرف قرارگاه حمزه، به عنوان نیروی عملیاتی، رهسپار کامیاران شد؛ و عاقبت، او در ۱۷ مرداد همان سال (۱۳۶۰)، طی درگیری با گروهک کومله و دموکرات به فیض عظیم شهادت نائل آمد و سپس با بدرقه اهالی نوشهر، در گلزار شهدای زادگاهش به خاک آرمید.

زهرا لحظه شهادت پدر را به نقل از عمویش «روح‌الله»، چنین بیان می‌کند: «عمویم که هم‌رزم پدرم بود، تعریف می‌کرد که تمام‌وقت با پدرم بود؛ حتی در لحظه شهادتش. عمویم می‌گفت که پدرم برای آخرین‌بار که می‌خواست وداع کند، از عمویم آب خواست؛ امّا از آن‌جایی که آب در دسترس نبود، عمویم زبان خودش را در دهان پدرم گذاشت تا زبانش خیس شود و پدرم بتواند کمی صحبت کند.»

توصیه‌نامه شهید:

به شما توصیه می‌کنم که گوش به فرمان رهبری باشید و از روحانیت متعهد پیروی کنید. در انجام واجبات و ترک محرمات کوشا بوده ودر رعایت حق الناس نهایت سعی و تلاش خود را بکنید. به والدین خود احترام بگذارید و در زندگی همیشه به خدا توکل کنید.

انتهای پیام/

نظر شما
پربیننده ها