به گزارش گروه سایر رسانههای دفاعپرس، تحولات اخیر در منطقه نشان میدهد دست برتر ایران در مقابل جبهه عبری، عربی و غربی هزینه در پی دارد و استکبار و ایادی آن در غرب آسیا توان مقابله با کشورمان را ندارند لذا به ابتداییترین روشهای دشمنی یعنی ترور روی آوردهاند.
هفتم آذرماه، یکی دیگر از دانشمندان هستهای کشورمان در منطقه آبسرد دماوند با عملیات پیچیده تروریستی به شهادت رسید. فخری زاده که قبلا نتانیاهو نام او را به عنوان یکی از کِیسهای مدنظر لیست تروریستی موساد نام برده بود بالاخره پس از سالها مجاهدت شهید شد و به «قاسم سلیمانی دانش هستهای کشور» ملقّب شد.
ترور کوردلانه و ناجوانمردانه رئیس سازمان پژوهش و نوآوری وزارت دفاع که از دانشمندان برجسته کشور محسوب میشد، بار دیگر دشمنی و خباثت بدخواهان این ملت و نظام را برملا کرد که برای دستیابی به اهداف و توطئههای شوم خود، شخصیتهای دانشمند و علمی را ترور و به شهادت میرسانند.
برای بررسی تاثیر گذاری این ترور و نقش موثر ان بر امنیت داخلی به سراغ سعد الله زارعی کارشناس و تحلیلگر بینالملل و منطقه غرب آسیا رفتیم. وی در گفتوگویی ضربه متقابل را یک اصل دانست و بر اهمیت انتقام فوری و موثر تاکید کرد.
لطفا کمی در مورد شخصیت شهید فخری زاده و ابعاد و ریشههای ترور وی توضیحاتی بفرمایید...
یک تفاوت ایدئولوژیکی بین اسرائیلیها وجود دارد که ما به عنوان جمهوری اسلامی و اسلام، ایران و جبهه مقاومت مسائل را روندی، جریانی، اجتماعی و فعال میدانیم و معتقدیم که تحولات زائیده بسیاری از مسائل و فعل و انفعالات است و تک عامل نیست.
به همین خاطر در مواجههی با پدیدهها و مسائل ما نگاه روندی داریم و تحلیل جامع اجتماعی میکنیم. ما هیچوقت نمیگویم که اگر ترامپ نباشد سیاست آمریکا تغییر میکند. هیچوقت نمیگوئیم اگر بایدن بیاید سیاست آمریکا تغییر میکند.
معتقدیم که آمریکا یک جریان است و اوباما، ترامپ و بایدن هر کدام به عنوان یک عنصر در این جریان نقشی را ایفا میکنند. اسرائیلیها چه به لحاظ ذهنیت یهودی و چه بر اساس تجربه سیاسیشان، تحولات را تک عامل میدانند. معتقدند که اگر یک عنصری از مجموعه عناصر حذف شود آن پدیده تحقق پیدا نمیکند.
ماجرای سفیر اسرائیل در ایران برای شکست انقلاب اسلامی
لذا روی کمین کردن و زدن عناصر متمرکز هستند و همیشه در طول این دوره منحوس ۷۲ سالهای که اینها بوجود آوردند روی این مساله تاکید داشتند که با ترور، تلاش میکردند که مانع وقوع حوادث شوند و مسائل را در واقع مدیریت کنند.
کما اینکه در مقابل انقلاب اسلامی هم اینها، اینگونه حرف میزدند و بر اساس اسنادی که از سفارت مخفی اسرائیل در تهران، بدست آمده سفیر اسرائیل در ایران به ژنرال هایزر (سفیر وقت آمریکا در ایران) توصیه کرده بود که انقلاب ایران را از طریق ربایش امام خمینی (ره) تمام کرد. هایزر از این پیشنهاد تعجب میکند و میگوید منظورت چیست؟ سفیر اسرائیل پاسخ میدهد که اگر شما بتوانید هواپیمای آیت الله خمینی (ره) را در آسمان تهران به سمت دیگری حرکت بدید و کنترل و مدیریت کنید و مثلا به کیش ببرید کار انقلاب ایران تمام میشود. این توصیه مورد توجه قرار میگیرد، اما با اتفاقاتی که میافتد اوضاع را از دست هایزر خارج میکند و این روش اسرائیلی برای ربایش امام به نتیجه نمیرسد.
نگاه اسرائیل به جبهه مقاومت و ایران چگونه است که خیال میکند با یک ترور، مثلا به موفقیتی در نرسیدن این جبهه به هدف دست پیدا میکند؟
اساس نگاه اسرائیلیها اینگونه است که میگویند صنعت هستهای، دو، سه و چهار پایه دارد، اگر ما این پایهها را زدیم این خیمهی هستهای ایران از بین میرود و مساله ما حل میشود لذا به شیوههای ترور رو آوردند.
تئوری رژیم صهیونیستی بر پایه ترور است
مثلا در ماجرای حزبالله لبنان، اینها تحلیلشان این بود که اگر آقای سید عباس موسوی را بزنیم، مقاومت لبنان آسیب جدی میبیند که البته اینطور نشد، اما در عین حال تئوری آنها را هم تغییر نداد. یعنی این تئوری که ما باید آدمهای موثر را بزنیم تا بتوانیم به هدفمان برسیم یا مانع به هدف رسیدن دشمنمان بشویم در اسرائیل باقی مانده است.
واضح است که نقش شهید سردار فخریزاده بزرگوار در بحث هستهای تا چقدر اهمیت داشته کما اینکه جزء موارد نادری است که بطور خاص، هم در لیست تحریمی سازمان ملل و هم در لیست اسرائیلیها است که شخص نتانیاهو در سازمان ملل در تریبون عمومی اسم شهید محسن فخری زاده را میآورد و هم در لیست ترور سازمان سیا و هم در لیست بعضی سازمانهای منطقهای قرار گرفته است و این نشان میدهد جایگاه این شهید در پرونده علمی ما برجسته و قابل توجهی است.
شهادت برای شخصیتی مثل آقای فخریزاده یک آرزو بود
البته بعضیها میپرسند چرا آقای فخری زاده شهید شد؛ چرا جلوگیری نکردند از این مساله؛ من نمیخواهم وارد این بحث شوم که آیا میشد از ترور این شهید بزرگوار جلوگیری کرد یا خیر؟ و آیا قصور صورت گرفته یا نه! بلکه میخواهم از زاویه دید شهید فخری زاده به موضوع نگاه کنم که وقتی به فخریزاده میگفتند که شما احتیاطات رو بیشتر کنید و بیشتر مراقب باشید، کمتر سرزده جایی بروید، اما این برای او معنا و مفهومی نداشت چراکه باید این کارها را انجام میداد برای اینکه شهید نشود. شهادت برای شخصیتی مثل آقای فخریزاده یک آرزو بود.
ممکن است در نگاه اولیه یک تناقضی بین توصیه به آنها برای رعایت مسائل حفاظتی و عشق آنها به شهادت مشاهده شود؟
بله، تناقضی هست بین توصیههای حفاظت بیشتر، که به او میشود و تمایلات درونی او نسبت به شهادت؛ کما اینکه همین مساله را درباره شهید عماد مغنیه و سردار شهید سلیمانی هم داریم که این تناقض است بین توصیهای که از بیرون به فرد میشود با کشش و جذبهای فردی که از درون برای توفیق شهادت وجود داشت.
تناقض، تضاد و جنگ بین این دو مساله که یکی از آنها برخواسته از عقل است و دیگری از عشق و دل است معمولا دل بر عقل غلبه میکند و آخر هم شهید میشوند.
سابقه ترور و ربایش در دکترین اسرائیل از کجا بر آمده است؟
ما اگر تاریخ صهیونیسم را نگاه کنیم، مشاهده خواهیم کرد که اسرائیلیها از ماجرای کنفرانس بازل سوئیس ۱۸۹۷، کار را شروع کردند. کاری نداریم که اساسا یهودیها یک آرزوی دیرینهای داشتند از قرن ۱۶ و ۱۷ که بتوانند یک سرزمینی داشته باشند و بر فلسطینیها مسلط شوند. اما حرکت آنها برای تحقق این آرمان بر میگیرد به این کنفرانس.
از آن زمان، یهودیها در گفتگو و تعامل با انگلیسیها که بر این منطقه مسلط بودند قصد داشتند یک فضایی را ایجاد کنند برای انتقال یهودیان به فلسطین؛ اما در این تصمیم دو مشکل داشتند. یک مشکل خود یهودیها بود که بالاخره برای خیلی از یهودیهایی که در کشورهای مختلف ساکن بودند خیلی فضا روشن نبود که حالا از این زندگی دست بکشند به چه سرنوشتی گرفتار میشوند؛ لذا این ایده گروه صهیونیستی که به رهبری «هرتسل» دنبال میشد با عدم اقبال یهودیها در ابتدا مواجه شد.
«موساد» ادامه «اشترن و هاگانا» است
دومین مشکل آنها این بود که یهودیها اگر میخواستند به فلسطین بروند کجا باید ساکن میشدند. اگر بخواهند در بین عربهای مسلمان بروند مشکل پیدا میکنند و قرار نبود مهمان چند روزه باشند بلکه میخواستند سالها در این منطقه حضور یابند.
مدل تروریستی اسرائیل از همین جا شروع شد؟
نظریه پردازان دولت یهود یعنی هرتسل و امثال اینها نشستند به یک مدل و فرمول رسیدند که آن مدل ترور بود. آنها گفتند با حمله و بمب گذاری کاری میکنیم هم یهودی در اروپا احساس کند که در معرض تهدید است و ترغیب به مهاجرت به فلسطین شوندو هم در داخل فلسطین مردم عرب متوجه شوند اگر مقاومت کنند با حملات تروریستی از نوع بمب گذاری مواجه میشوند و لذا تشکیل جوخههای ترور که بعضیهای آن مثل «اشترن و هاگانا» معروف هستند که توسط همین رهبران کنفرانس بازل پایه گذاری شد و ماهیت آنها این بود در فلسطین برای طرف یهودیان جا باز کنند و هم یهودیان واردار به مهاجرت کنند.
شکل گیری موساد هم به همین موضوع بر میگردد؟
امروز موساد در واقع در ادامه تجربه «هاگانا و اشترن» است و این سازمان، سازمانی نیست که بعد از تاسیس صهیونیسم بوجود آمده باشد بلکه از سال ۱۹۰۵ که اولین گروه یهودی از اروپا به سمت فلسطین حرکت کردند و قبل از اعلامیه بالفور است، زیرا این اعلامیه در سال ۱۹۱۷ است، اما اینها از ۱۹۰۵ گروههای مهاجر را به سمت فلسطین فرستاندند و از همان زمان اشترن و هاگانا فعال بودند و بعد توسعه دادند و توانستد با ترور رعب ایجاد کنند و جا برای خودشان باز کنند.
یک سوال این است که چرا اینها این کارها را میکنند. نگاه آنها این است که فضا را ناامن کنیم، زیرا در فضای ناامن انسانها دست به محاسبه میزنند. این چیزی است که خود یهودیها با آن انس دارند که رفاه و ترس دو عنصر در وجودشان است که به صورت معکوس عمل میکنند و این را به نسبت ایران هم تسری میدهند به نظر صهیونیستها؛ کشته شدن فخری زادها و شهریاریها سبب میشود که نظام جمهوری اسلامی، جامعه نخبگی ایران، مردم ایران جمع بندی کنند میصرفد ما مسیر (مقاومت) را ادامه دهیم یا اینکه باید برگردیم. از نظر صهیونیستها جمع بندی این خواهد شد که نه برگردیم، اما از نظر ایرانیها خیر.
ترس در جامعه اسلامی معنا و مفهوم ندارد
فلسفه پشت این ترور، این است که صهیونیستها فکر میکنند الان ایرانیها با خود میگویند این راه هزینه دارد، هزینه آن سنگین است، خطر دارد و ابهت شکن است و آبروی جمهوری اسلامی را با این ترورها میبرد و ما همین جا به ایران ضربه میزنیم و طرف مقابل را وادار میکنیم تا جمع بندی تازهای از مساله برای خودش در نظر بگیرد و با جمع بندی تازه حرکت کند تا ما را در نظر بگیرد و به حساب آورد و وارد حریم اسرائیل نشود؛ این تصوری است که آنها از مساله دارند اما، اشتباه فاحش میکنند در آن ایدئولوژی آنها اشکال بزرگ وجود دارد.
ترس و طمع در جامعه اسلامی و یک گروه مسلمان معنا و مفهوم ندارد مقولهای بهنام شهادت، مقاومت و اعتقاد به قیامت و خدای متعال داریم لذا این وضع ما را متفاوت میکند و برخلاف تصور آنها که ما میزنیم تا ایران را به جمع بندی تازهای برسانیم نتیجه کار آنها این است که ما به این راهی که انتخاب کردهایم بیشتر باور پیدا کنیم، چون بر اساس برهان «خُلف» چیزی که دشمن را حساس کرده از اهمیتش خبر میدهد پس بیشتر باید متوجه آن باشیم و به سمت آن حرکت کنیم.
ایران؛ «دیریاسین» نیست
اینجا یک پارادوکسی است بین چیزی است که اسرائیلیها فکر و عمل میکنند و بین چیزی که در صحنه عملیاتی آنها اتفاق میافتد. آنها حمله میکنند که طرف مقابل جا خالی دهد، اما طرف مقابل مقاومت میکند و آن حمله را بی اثر میکند. توقع اسرائیل این است که همان ماجرایی که در «دیریاسین» اتفاق افتاد در ایران هم اتفاق بیافتد.
ماجرای «دیریاسین» چه بود؟
در حادثه «دیریاسین» که قبل از تاسیس اسرائیل اتفاق افتاد، صهیونیستها یک روستایی را بنام «دیریاسین» محاصره کردند بعد مردها و زنها را در میدانی جمع کردند و مردها را در مقابل زنها کشتند و بعد زنها را به قتل رساندند از آن روستا یک نفر را زنده گذاشتند و اجازه دادند او فرار کند و به او گفتند ماجرا را برای بقیه توضیح بده و او هم ماجرا را برای روستاهای دیگر شرح داد و این کار برای ترس روستائیان بود و بعد از «دیریاسین» صدها روستای فلسطینی تخلیه شد و اسرائیلیها بدون درگیری میآمدند مناطق را تصرف میکردند.
اسرائیل خیال میکند در ایران هم با چنین صحنهای مواجه میشود یعنی یک حمله میکند جمهوری اسلامی ده تا میدان را خالی میکند این اشتباه است، به خاطر اینکه ما، اهالی روستای «دیریاسین» نیستیم ما در سال ۱۹۲۳ نیستیم ما در شرایط اشغال نیستیم که انگلیسیها بر اینجا حاکم باشند. ما در شرایط ضعف نیستیم، ما در شرایط کاملا قدرتمندی هستیم و ملت منسجم پر جمعیت، ملت جنگدیده، رهبران کار آزموده، تجربه بزرگ ۴۰ ساله یک منطقه وسیع همراه در غرب آسیا خیلی تفاوت میکند با اهالی روستای دیر یاسین.
اینها اشتباه گرفتند باید آنچنان ضربهای از این تروری که انجام دادند در ۷ آذرماه بخورند که یادشون بیاد که به هر حال در چه زمانی و مکانی دارند دست به اقدام میزنند.
به نظر استکبار و ایادی آن در منطقه دو انتقام یا ضربه متقابل از ما طلبکار هستند، شما سطح رفتار ما با تروریستها را چگونه ارزیابی میکنید، البته شواهد نشان داده که عموماً ایرانیها احساسی تصمیم نمیگیرند و با تفکر و تامل جلو میروند؟
نکته اول این است که ما با یک جبهه طرفیم. یعنی طرف مقابل ما یک کشور یا یک دولت نیست، بلکه با یک جبهه روبرو هستیم.
کنفرانس گوادلوپ؛ جبهه آمریکا علیه ایران بود
از اول انقلاب و حتی قبل از انقلاب، هم همینطور بوده یعنی آن کسانی که در کنفرانس گوادلوپ در سال ۵۷ نشستند و گفتند که انقلاب ایران از بین برود و نگذارند به پیروزی برسد.
آمریکا در کنفرانس گوادلوپ در جمع ۸ کشور صنعتی از جمله شوروی آن موقع هم، این موضوع را به تصویب رساند. پس ما قبل از انقلاب هم در مقابل خود، جبهه داشتیم که تا الان هم هست. آمریکا عنصر منطقهای هم دارد، رژیم صهیونیستی، رژیم سعودی و رژیم امارات از پشتوانههای، آمریکا برخوردارند. اینها با هم عمل میکنند ما با اینها طرف هستیم بنابر این وقتی اتفاقی در گوشهای میافتد همه اینها در آن نقش دارند و حداقلش این است که همشان خبر از آن اتفاق دارند.
چرا ما این حرف را میزنیم؟
چرا ما این حرف را میزنیم؟ دلیلش این است که وقتی در مقابل ما جبهه وجود دارد و از داخل این جبهه یکی به یک جایی آسیب میزند آن جبهه به طور طبیعی انتظار واکنش آن واحد ضربه خورده را به خودش دارد. چرا الان سعودیها به دست و پا افتادند که بگویند ما در ترور شهید فخری زاده نقشی نداشتیم و حتی یک جایی ابراز همدردی میکنند برای اینکه یک جبهه هستند و معنی ندارد که داخل یک جبهه کاری صورت میگیرد بقیه بی خبر باشند.
پس ما با یک جبهه مواجهیم نه یک فرد؟
بله، باید بدانیم که با یک جبهه طرفیم. وقتی سردار سلیمانی در ۱۳ دیماه در فرودگاه بغداد به شهادت میرسد درست است در ظاهر یک پهپادی بلند میشود یک موشکی شلیک میشود یک ماشینی منفجر میشود و نیازی به جبهه ندارد، اما این از داخل آن جبهه دارد شلیک میشود پس همه آنها در ماجرا سهم و نقش دارند.
متاسفانه در داخل منکر جبهه میشوند و میگویند ما باید روابطمان با عربستان را چهکار کنیم؟ یعنی حتی منکر این جبهه میشوند.
دوم در داخل برخی تلاش میکنند آمریکا را دو حقیقت نشان دهند آمریکای ترامپ، آمریکای بایدن یا آمریکای اوباما؛ آمریکای دموکرات، آمریکای جمهوری خواه؛ آمریکای تند رو امریکای غیر تندرو؛ امریکای تحت سیطره آیپک، آمریکای خارج از لابی صهیونیستی؛ با دروغ پردازی تلاش میکنند دو امریکا به ما نشان دهند و میگویند یکی از اینها بد است یکی از آنها خوب است؛ که همین جا هم دغلبازی در میآورند آنها در دوره ترامپ هم فشار میآوردند برویم با ترامپ هم مذاکره کنیم! مگر ما یادمان رفته این موضوع را؟
برخی در کشور در همین یکسال اخیر چقدر فشار آوردند و چقدر نامه نوشتند که مذاکره کنیم و چقدر درباره فضیلت و منافع مذاکره حرف زدند حالا آمدید و میگوئید خیلی خوب ترامپ نمیشد حالا بایدن و بیاید بریم با او مذاکره کنیم. اینها باید بدانند آمریکا، یک آمریکاست نه دو تا آمریکا.
ممکن است در موضوعات دیگر دو آمریکا در مربوط به خودشان مثل بحثهای اقتصادی، رفاهی و بهداشتی وجود داشته باشد، اما در برخورد با انقلاب اسلامی و برخورد با اسلام ناب یک آمریکا داریم و جمهوریخواه و دموکرات نداریم؛ این را گفتم برای اینکه بگویم این تفکیک آمریکا با آمریکا چقدر غیر واقعی است ایده آلیستی و خیال پردازانه است که البته آقایان به نام رئالیسم حرفها را میزنند.
پاسخ ما به شهادت فخریزاده باید قاطع و سریع باشد
اما در مورد تروری که اتفاق افتاده عقیده شخصی خود را بیان میکنم و به عنوان یک تحلیلگر میگویم پاسخ ما به شهادت فخریزاده باید دو ویژگی داشته باشد؛ یک سریع باشد یعنی خیلی فاصله بین زمان ترور و انتقام نباشد هی نگوییم که در زمان خودش، زمان خودش چیست اگر در طول دو هفته یا یک ماه اقدام کردید که کردید غیر از این دیگر فایده ندارد.
دوم این که این برخورد باید قاطع و بازدارنده باشد من در مورد این موضوع یک مقاله نوشتم که خیلی بازتاب خارجی داشت و رسانههای خارجی هم خیلی به آن بازتاب دادند؛ من آن جا هم نوشتم باید بدانیم که واکنش ما به شهادت شهید سلیمانی یعنی همان عملیات عین الاسد بازدارنده نبوده است و اگر بازدارنده بود امروز شهادت شهید فخریزاده را نباید شاهد نبودیم ما باید جوری بزنیم که اساساً تهدیدات از نوع نظامی و امنیتی را از روی و زیر میز آنها و از دستور کار کامل خارج کنیم.
اقدامات امنیتی و نظامی از دستور کار خارج نشده است الان شهید فخری زاده ترور شده است کاری که ما در عین الاسد کردیم کافی نبوده است البته همان موقع هم ما گفتیم کافی نیست. اینکه ما بیاییم از قبل به عراق اعلام کنیم، (درست نیست).
ما در چه پازلی باید حرکت کنیم؟
من معتقد هستم ما باید بر اساس بینش خودمان عمل کنیم نه بینش دشمن، دشمن میگوید اگر ما فرد را بزنیم خیمه میخوابد آیا اگر ما فرمانده سنتکام را بزنیم خیمه آمریکا میخوابد؟ اگر ما نتانیاهو را بزنیم خیمه آمریکا و اسرائیل میخوابد؟ ما یک چیزی باید یادمان باشد نباید واکنش ما برای خنک شدن دل ما باشد بگوییم یکی زده است یکی بخورد؛ نه برای این نباید باشد. ما باید بزنیم تا اطمینان پیدا کنیم دیگر فخریزادهها در این سرزمین ترور نمیشوند.
ما با زدن فرد به این هدف نمیرسیم، باید انهدام انسانی برای دشمن ایجاد کنیم. یک سلیمانی شهید شد، دستکم باید ۲۰۰۰ آمریکایی را میکشتیم. دست کم دو هزار آمریکایی باید کشته میشد، چون آنها خودشان را آماده کرده بودند که سلیمانی را بکشند و از آنها کسی مثل «پترائوس» کشته شود. آنها برای این فرد ارزشی قائل نیستند، خودشان را آماده کرده بودند.
اما برای هیمنه خود ارزش قائل بودند و اینکه ما بتوانیم تعداد کثیری از دشمن را بکشیم این اثر بازدارنده دارد این اتفاق رعب ایجاد میکند. ما باید چنان بزنیم که به ماجرا خاتمه دهیم قرآن هم به ما رهنمون داده است ضربه تان باید ضربهای باشد که خیال دشمن را نسبت به خودتان تغییر دهد؛ «وَأَعِدّوا لَهُم مَا استَطَعتُم مِن قُوَّةٍ وَمِن رِباطِ الخَیلِ تُرهِبونَ بِهِ عَدُوَّ اللَّهِ وَعَدُوَّکُم» لذا باید ضربه بازدارنده باشد.
وقت ضربه و یا انتقام چه زمانی است؟
معتقد هستم که در ضربه متقابل، ما نباید تاخیر کنیم. از این کلماتی که بوی ضعف میدهد ـ که ما در زمان خودش و در جغرافیایی خودش انتقام میگیریم و در زمین نتانیاهو بازی نمیکنیم ـ باید این حرفها را کنار بگذاریم.
ما باید ضربه خود را در زمان نسبتاً کوتاهی بزنیم و نباید زمان فاجعهای که اتفاق افتاده با ضربه ما زیاد شود و حجم واکنش ماه نبایستی در این حدی باشد که یک نفر در اسرائیل کشته شود یک جایی زده شود باید ضربه بزنیم که به این پرونده ترور در کل منطقه خاتمه دهد واقعاً ما میتوانیم این کار را انجام دهیم.
احتمال زدن ضربه چقدر است؟
من فکر میکنم ما داریم آماده میشویم که ضربه را در همین زمانهای انشاالله کوتاه بزنیم.
تاثیر این ترور بر امنیت منطقه و امنیت داخلی چگونه است؟
اولاً وقتی به امنیت ما حمله میشود یعنی امنیتی وجود داشته که اسرائیلیها به آن حمله کردهاند. معنای آن این است که اسرائیلیها در این اقدام، آمدند یک چیزی که وجود دارد را مورد هدف قرار دادند و آن «امنیت» است.
به نظر من آن نقطه برتر و امتیاز ما امنیت داخلی ما بوده و هست و میتوانستیم به دنیا بگوییم که ایران در غرب آسیا جوشان و پر مسئله یک کشتی امن است الان هم میتوانیم بگوییم، لذا نتیجهای که اسرائیلیها میخواستند بگیرند این بود که قیمت امنیت را در جمهوری اسلامی پایین آورد. اگر قیمت پایین بیاید چه میشود؟ اولاً اعتبار خارجی ایران به شدت آسیب میبیند.
آن رزمنده که داخل لبنان مقابل اسرائیل سینه سپر کرده و با یک نشاطی در صحنه سیاسی ایفا نقش میکند احساس میکند که آنقدر هم که فکر میکند از پشتوانه محکمی بر خوردار نیست و همین امر باعث میشود که روحیه او را تضعیف شود و مخالفانش را نسبت به او تشجیع میکند و روند را به ضرر او تا حدودی دستخوش تغییر میکند.
در داخل هم مردمی که بسیاری از سختیها را به شوق وجود امنیت تحمل میکنند و میگویند که خدا را شکر که اگر سختی داریم امنیت خوبی داریم؛ اسرائیل میخواهد به این مردم بگوید که نخیر! امنیتی نیست فلذا میخواهد این امتیاز و این گوهر قیمتی را از دست جمهوری اسلامی بگیرد.
پشت تحلیل اسرائیل از ترور، شورشهای خیابانی نهفته است
آن جمعیتی که در داخل علیه نظام میخواهد کاری کند و نظام را در موضع ضعف میبیند تشجیع میشوند، در مقابل آن وقت آن مردمی که در داخل با اطمینان خاطر از نظام حمایت میکردند دچار یک نوع یاس و ضعف میشوند و از نظام فاصله میگیرند و در فقدان حمایتهای تودهای تشجیع جریان مخالف نظام بر مردم غلبه میکند و کار تمام میشود.
پشت تحلیل اسرائیل از ترور شورشهای خیابانی نهفته است. آنها نمیگویند با یک ترور کسی و یک جایی را میزنیم، بلکه آنها با این ترور علامت میدهند که ایران ضعیف است و وقتش است که شما علیه نظام در داخل حرکت کنید.
حالا ما اگر در داخل در بیان نخبگان و مسئولین راجع به این مساله اختلاف باشد و در واکنش نسبت به این مساله تردید نشان دهیم خب داریم در زمین دشمن بازی میکنیم. همین که میگویند وقتش نیست و در زمان خودش واکنش نشان میدهیم یعنی در زمین نتانیاهو بازی کردیم، اگر گفتیم ما نمیخواهیم در زمین نتانیاهو بازی کنیم اتفاقا نشان میدهد در زمین نتانیاهو بازی کردهایم. بازی در زمین ما یعنی مراقب این مساله باش که اقدام سریع و قوی نشان بدهید تا روی محاسبه دشمن تاثیر بگذاریم و روی فضای اجتماعی بتوانیم تاثیر مثبت بگذاریم اگر شما کوتاهی کردید باید منتظر حادثه بعد و فخری زادههای بعدی باشید.
اگر ضربه نزنیم باید منتظر فشار اجتماعی نسبت به حکومت باشیم، اگر این ترورها با واکنش سریع مواجه نشود انتقاد حزب الهیها را نسبت به نظام سبب میشود، چون احساسات و عواطفشان جریحه دار شده و منتظر کاری هستند و کاری صورت نمیگیرد. از آن طرف منتقدین جمهوری اسلامی را تشجیع میکنند که دست به کارهای خرابکارانه علیه نظام و مردم بزنند، بنابر این، ما با یک تحلیل مبتنی بر عقل و منطق بایستی دشمن را در نقطهای که هست متوقف کنیم و ترور شهید فخری زاده آخرین اتفاق تروریستی باشد که در ایران از سوی دشمن میافتد.
آینده مقاومت در منطقه را با توجه به ترور حاج قاسم سلیمانی و شهید فخری زاده چگونه ارزیابی میکنید؟
در همین فاصله شهادت سردار سلیمانی تا ترور شهید فخری زاده، جبهه مقاومت یک تجربه مهمی را پشت سر گذاشت. این تجربه چی بود؟ این بود که آمریکاییها، اسرائیلیها، سعودیها، اروپاییها آمدند پای اینکه صحنه سیاسی عراق و لبنان را تغییر دهند. در سوریه هم کارهایی کردند، اما به طور خاص در عراق و لبنان تلاش کردند. هر کدام از اینها یک حساسیتهایی برای خودش دارد.
عراق، تنها کشور عرب متصل به ایران است و به نوعی دروازه غربی و عربی روی ایران است و لبنان هم به عنوان کشوری که بیشترین دغدغه رژیم صهیونیستی را تشکیل میدهد یک موقعیت حساس دارد. اینها در همین یکسالی که سردار سلیمانی نبود، آمدند این را تغییر بدهند، البته ماجرا از قبل از شهادت سردار حدود شهریور ماه شروع شده بود ولی، آن نقطه آغازین صحنه بود و در این یکسال که از شهادت سردار میگذرد ادامه پیدا کرد.
الان نتیجه چیست؟ همین دیروز یکی از روزنامههای اروپایی نوشته بود که طرح مکرون در لبنان شکست خورده است و توضیح داده بود علت این است که فرانسویها با تکبر نخواستند قبول کنند یک ایرانی هم هست و در آنجا کارت اصلی را در اختیار دارد چون، نخواستند این را ببینند طرح مکرون در مورد لبنان شکست خورده وحتی دست خود را هم بالا بردند که در لبنان کاری از دست ما ساخته نیست.
در عراق هم نقشه این بود که با بهم زدن دولت آقای عبدالمهدی، آمریکاییها سوار کار در عراق شوند و عراق از نظر هویت سیاسی متحول شود. الان حرفی که بعد از یکسال مطرح خواهد بود این است که یکی از روزنامهها نوشته است تعداد زیادی از دیپلماتهای آمریکایی عراق را ترک کردهاند. در همین یکی دو هفته اخیر ۵۰۰ نظامی آمریکایی عراق را ترک کردهاند و در این فاصله یکساله تعداد نیروهای آمریکایی که عراق را ترک کردهاند به ۲۵۰۰ نفر رسیده است.
این واقعیت عراق و لبنان است. بنابر این جبهه مقاومت تضعیف نشده است. کاری که آنها برای تغییر در این یکسال انجام دادهاند بسیار بیشتر از کاری بود که در دوره سردار سلیمانی برای تغییر انجام داده بودند، نه آن موقع موفق شده بودند و نه بعد از سردار موفق شدند.
سردار سلیمانی که یک تنه نمیتوانست، عوامل تروریستی کشورهای مختلف در منطقه، داعش و آمریکا را شکست دهد بلکه یک جبهه درست کرده و به اندازه موفقیتی که برای غلبه به همه اینها نیاز بوده تامین نیرو کرده است؛ آنها هستند؛ بنابراین همانطوری که برای ملت ایران سردار سلیمانی شهادتش بسیار دردناک بود شهادت سردار فخری زاده هم برای ملت ایران دردناک است.
شاید زخم سردار فخری زاده برای مردم بیشتر از زخم شهاد سردار سلیمانی باشد برای اینکه ترور شهید سردار فخری زاده، شهادت سردار سلیمانی را تداعی کرد و یک چیزی هم روی آن آمد. «آه از غمی که تازه شود با غمی دگر».
زخمی تازه شد با شهادت سردار فخری زاده این از یک جنبه دردناک قضیه است، اما از جنبهای که جریانی در ایران و منطقه وجود دارد که نه اینکه فقط یک فرد باشد بلکه این جریان زنده است و دارد کار میکند همین الان بیشتری نگران آمریکاییها این است که در انتخابات خردادماه ۱۴۰۰ نیروهای حزب الهی ضد آمریکایی انتخاب شوند.
آمریکاییها هم ضربه میزنند و هم نگرانند که حزب اللهی سرکار نیاید خب معلوم است آمریکاییها ایران را نشناختهاند. اینکه الان اظهار ناراحتی میکنند معنایش این است در منطقه، یک جریان وجود دارد نه یک فرد. این رودخانه خروشان با برداشت چند لیتر آب آسیبی نمیبیند بنابر این شهادت فخری زادهها دردناک است، اما در عین حال برای ملتی که فخریزادهها تربیت میکند، نگرانکننده نیست.
منبع: فارس
انتهای پیام/ 341