به گزارش خبرنگار دفاعپرس از ساری، به مناسبت چهلمین سالگرد دفاع مقدس و در سالروز شهادت شهید «هوشنگ (محمدعلی) آقایی» زندگینامه و وصیتنامه این شهید بزرگوار را از نظر میگذرانیم.
زندگینامه شهید:
خرداد ماه گرم و مرطوب سال 1341 بود. «عباس و شهربانو» در روستای «ساداتمحله» بابل چشمانتظار كودكی بودند كه قرار بود همان روزها به دنیا بیاید. با آمدن نوزاد، آنها نامش را «هوشنگ» گذاشتند. پدرش «عباس»، معلم بود و مادرش «شهربانو»، كارمند.
هوشنگ كه او را «محمدعلی» نیز صدا میكردند، اولین فرزند این زوج خوشبخت بود كه با آمدنش، خانهشان را غرق شادی و محبت كرد.
او در هفت سالگی به دبستان روستای همجوار خود رفت. محمدعلی تا سال چهارم ابتدائی را در آنجا گذراند؛ امّا به دلیل شغل پدر، از روستا به شهر مهاجرت كردند. لذا، سال پنجم را در مدرسه «نمونه» بابل، با نمرات عالی به پایان رساند. تا جایی كه عكسش را در روزنامهها به چاپ رساندند.
عباس كه در كنار شغل معلمی، مداح اهل بیت (ع) نیز بود، در هر مراسمی كه حاضر میشد، محمدعلی را هم با خود همراه میكرد تا فرزندش از همان كودكی، با سیره اهل بیت (ع) آشنا شود.
محمدعلی چهار یا پنج ساله بود كه كنار پدر میایستاد و نماز میخواند. از اینرو، در بزرگسالی نیز همچنان با مداومت بر واجبات و مستحبات، بهخصوص نماز شب، در پی کسب کمال معنوی و تعالی روح بود. علاوه بر آن، با قرآن این منبع نور و رحمت نیز پیوسته مانوس بود و در عمل به آن،کوشا.
با گفتههای والدین، از خلقوخوی این فرزند نیکسیرت اینگونه بیان میداریم که، روز تولدش مصادف با ماه مبارك رمضان بود. با آمدنش، بركت سفره خانواده در آن سال دو برابر شد. بسیار دلسوز و مهربان بود. از مدرسه كه برمیگشت، به خاطر شرایط شغلی مادر، سعی میكرد اول در كارهای خانه به او كمك كند. به مادرش میگفت: تو خسته شدی و دستهایت درد میكند. بعد به تكالیفش میرسید. از همان بچگی، دستگیر ضعفا بود و هرجا فقیری میدید، پول توجیبیهای خود را به او میداد. تابستانها، با اینكه خانواده از لحاظ مالی مشكلی نداشت، او با دهان روزه نزد یك بنّا كارگری میكرد تا دستمزد خودش را به مستمندان بدهد.»
محمدعلی سال سوم راهنمایی بود كه مجله «مكتب اسلام» را از قم برایش میآوردند. او مجله را مطالعه میكرد و در مدرسه آنچه را از مجله میآموخت، با بچهها به بحث مینشست تا آنها را هم آگاه كند. علاوه بر آن، او به مطالعه كتابهای بزرگانی چون شهیدان مطهری و بهشتی میپرداخت.
با پیروزی انقلاب اسلامی، محمدعلی با دیپلم رشته ساختمان از دبیرستان فنی «نوشیروانی» بابل، به تحصیلاتش پایان داد. تا حدی که اصرار پدر مبنی بر آماده شدن برای امتحان دانشگاه بر او اثر نکرد و گفت: «دوست دارد یك پاسدار باشد و به مملكت خود خدمت كند.»
لذا محمدعلی در 24/9/59 به عضویت رسمی سپاه در آمد و در واحد اطلاعات ـ عملیات سپاه بابل مشغول خدمت شد. یک ماه بعد نیز، در روابط عمومی سپاه بابل به ادامه خدماتش پرداخت.
با شروع جنگ تحمیلی، شوق پیوستن به بچههای رزمنده، در روح و جانش جوانه زد و او را رهسپار میدان جهاد كرد. از اینرو، در 10/8/60 به منطقه گیلانغرب عزیمت کرد و در کسوت معاون گروهان مشغول خدمت شد.
و سرانجام، محمدعلی در 20 آذر 1360 در جبهه گیلانغرب به جمع یاران شهیدش پیوست. پیكر پاكش نیز هفت ماه بعد، در گلزار شهدای زادگاهش به خاك سپرده شد.
وصیتنامه شهید:
بسم الله الرحمن الرحیم
ما زنده به آنیم که آرام نگیریم
موجیم که آسودگی ما عدم ماست
این سنت خداست در حق آنان که تبلیغ رسالت خدا بخلق میکنند و از خدا میترسند و از همه کس جز خدا نمیهراسند و خدا برای حساب و مراقبت کار آنها به تنهایی کفایت میکند. (احزاب آیه 39)
خدا رو شکر که این توفیق نصیب این حقیر شده است تا به مبارزه با کفر و الحاد جهانی به جبهه حق علیه باطل بروم و در این خصوص لازم میدانم مطالب را برای برادران و خواهران عزیز و گرامی بازگو نمایم. در این فکر بودم که چه بنویسم. به این نتیجه رسیدم که مطالبی را یاد داشت نمایم از اندرون سینه قلبم برخیزد؛ تا بر قلبهای دیگران بنشیند.
من «هوشنگ آقایی» فرزند عباس دارنده شماره شناسنامه 15 ساکن موزیرج عضو سپاه پاسداران انقلاب بابل مفتخرم که با این لباس وظیفه در راه هدفم که آن هدف؛ جز الله نخواهد بود. خدمت مینمایم. البته اگر لیاقت خدمتگزاری را داشته باشم. من با عشق به اسلام و قرآن و امام و با شناختی که به تعالیم عالیه اسلام داشتم بر خود دیدم تا این وظیفه دو مسئولیت را بدوش گیرم و تا به تحقق نرسیدن حاکمیت الله در روی زمین از پای ننشینم.
و مسئولم در برابر خداوند کار رسالت بخشی اسلام را که نجات بخشی تمام محرومان و رهایی بخشیدن انسانها از قید و بند اسارتهای شیطانی است را تحقق بخشم و بر خود میبینم که از هیچ چیزی دریغ نورزم چون وظیفه الهی است و وظیفه الهی بر همه افراد واجبالاطاعه است.
برادران و خواهران! خداوند تبارک الله چند امانت بزرگ را به ما سپرده است؛ یکی از آن امانتها؛ انقلاب اسلامی ایران است. انقلاب اسلامی که با خون بیش از 70 هزار شهید و 10هزار معلول به پا شده است تا نوید آزادی را به تمام مردم جهان داده و خصوصا امت عزیزمان را از نظام ظلم و جورطاغوتی رهانید تا مقدمه حکومت جهانی اسلامی به رهبری حضرت مهدی باشد.
برادران و خواهران! این امت گرانمایه را ارج بداریم و از این نعمت الهی خوب پاسداری بنمائیم. استکبار جهانی بهسرکردگی آمریکا تمام توش و توان خود را در جهت نابودی انقلاب اسلامی ایران دیده است و با حیلهها و نیرنگها توسط ایادی داخلی و خارجی خود انقلاب اسلامی را مورد هجوم قرار میدهد و گاهی با تبلیغات سیاسی و گاهی با محاصره اقتصادی و گاهی با حمله نظامی و گاهی با شهید نمودن بهشتیها و رجاییها و... تا شاید بتواند ضربهای به انقلاب اسلامی ایران وارد نماید. اما کورخوانده است.
انقلابی که با خون هزاران شهید برپا شد هیچ وقت به انحطاط نخواهد رفت زیرا امام وامت و از همه بالاتر خداوند پشتیبان این انقلاب میباشد و آمریکا هیچ غلطی نمیتواند بکند. مگر اینها میتوانند با دست خود نور خدا را خاموش کنند. نور خدا بر همه جا گسترده است و فانی شدنی نیست و اما امانت دوم؛ امانت دوم امام بزرگوارمان است. این مرد بزرگ نائب بر حق امام زمان؛ از آن امانتهای گرانقدر است. همه چیز امانت خداست اما این از آن امانتهاست؛ برادران و خواهران سعی نمائیم تا امام الگو و نمونه مکتب را سرمشق خود قرار دهیم و از او پیروی کنیم و از خط او خارج نشویم. خروج از خط او زمینه انحراف و به ابتذال کشیده شدن خود است. انحراف از خط او به انحراف از خط اسلام موجب نابودی خواهد بود. به شما توصیه مینمایم که برای سلامتی و طول عمر این امام دعا بفرمائید و از درگاه خداوند بخواهیم تا ظهور مهدی خمینی را در پناه خودش نگه بدارد و او را بر سر امت ما مستدام بدارد.
والسلام
و اما مطلبی به خانواده گرامی دارم:
امیدوارم که در تحت توجهات ولی عصر امام زمان عج الله تعالی فرجه شریف باشید و هیچگونه ناراحتی نداشته باشید. پدرم ومادرم! من میدانم که نتواسته ام جبران زحماتتان را بنمایم ولی شاید با شهید شدنم بتوانم زحمات شما را جبران نمایم چون میدانم شماهم راضی هستید به رضای خدا و به قضای خدا پدرو مادر گرامی.
زبانم شد الکنی دیگر چه عنوان کنم
اگرچه در صف نماز جماعت جایتان خالیست
دهد صبر خدایا! به مادران! روز قیامت جای بردباریست
بزرگوار خدایا! به سید ثقلین، بحق خون شهیدان، بحق خون حسین نظر بکن تو به درد دل مادران {} بحق جدت حضرت مهدی (عج) خمینی را تو نگهدار.
نظرکن به چشم یتیمان کنند شیون و شین
شوند پیروز رزمندگان ما به حق حسین (ع).
پایان
انتهای پیام/