گروه فرهنگ و هنر دفاعپرس ـ رسول حسنی؛ در اواخر دهه هفتاد جامعه ادبیات دفاع مقدس با شاعری جوان آشنا شد که نه داعیه شاعری داشت و نه علاقهای به شهره شدن داشت. او تنها از چیزی میگفت که درد دل بسیاری از خانوادههای شهدا و جانبازان بود. این جوان ناشناخته ابوالفضل سپهر بود که چهره آشنای او ما را به یاد شاگرد مکانیک سریال «آخرین روز تابستان» میانداخت که در کنار «عنایت شفیعی» و «محمد شیری» بازی میکرد.
سپهر که کار هنری با بازیگری شروع کرد به وادی سحرانگیز شعر و کلمه قدم گذاشت و برای همیشه ماندگار شد. همه کسانی که شغل شاعری داشتند و از روی حسادت اجازه ورود هر کسی را نمیدانند اشعار سپهر را به انتقاد میگرفتند و آن را شعر نمیدانستند چون نه بهرهای از آرایههای ادبی داشتند و نه رنگی از وزن و قافیه و ردیف. پاسخ سپهر به همه آنها موجز و خلاصه و البته دندان شکن بود؛ من خود را شاعر نمیدانم.
با وجود همه اشکالاتی که به شعر سپهر وارد میکردند، مردم کوچه و بازار با همه وجود آثار سپهر را میخواندند و میشنیدند و میگریستند. این میزان از استقبال اشعار سپهر که نه اهل هیاهو بود و نه اهل خودنمایی ظاهرا عجیب به نظر میرسید. با این وجود سرودهای او سینه به سینه باز خوانی میشد. البته شعر سپهر فقط به دلیل احساسی بودن آن مورد توجه قرار نگرفت بلکه بخش مهم آن به گزندگی و زبان تلخی بود که تا عمق جان نفوذ میکرد. فراموشی خط شهدا مهمترین مضمون شعر سپهر بود که بار دیگر به وسیله او در جامعه مطرح شد.
متاسفانه درگذشت نابهنگام این شاعر شیوه و زبان او را برای همیشه خاموش کرد. در این روزگار که عدهای از مدعیان دنیای فرهنگ و هنر که برای خود جزیرههای انحصاری ساختهاند با همه وجود سعی دارند تا جای شهید و جلاد را عوض کنند. در این زمانه نه تنها حرفی از شهید نیست که هشتک نه به اعدام سلبریتیها علیه تروریستها به راه میافتد. برای برخی از هرزه علفهای باغ هنر، شهید مرزبان، جانی و خائنی که اسلحه روی سربازان وطن میکشد قهرمان ملی تلقی میشود.
در این روزها است که جای خالی سپهر و سپهرها به شدت احساس میشود.
انتهای پیام/ 161