به گزارش خبرنگار دفاعپرس از مشهد، «موسیالرضا عبداللهی» پیشکسوت دفاع مقدس بابیان خاطرهای از نفوذ یک جاسوس رژیم بعث در نزدیکی خط دفاعی رزمندگان در منطقه سومار، به شرح ماجرای شناسایی و دستگیری این عنصر نفوذی دشمن پرداخت.
حدود ۲ ماه بود که از عملیات مسلمبنعقیل در منطقه سومار، مشرف به شهر مندلی عراق و خانقین میگذشت و ما در خط پدافندی روی دیوارههای قلههای گرنه وگیسکه مشغول ماموریت بودیم، منطقه وسیعی که تپههای فراوان داشت.
با توجه به اینکه آبوهوای آن منطقه در ماههای پایانی سال مثل بهار استان خراسان است، منطقه خیلی سبز وخرم و با نشاط بود، ضمن اینکه بارش باران در آن منطقه زیاد بود و شبهای بسیار سردی داشت.
بخاطر تنوع چراگاهی منطقه و وجود مراتع فراوان، مردم محلی آن منطقه گلههای گوسفند خود را برای چرا به منطقه آورده بودند و در منطقه سومار به سمت رودخانه تلخاب و میمک که تقریبا درگیری خاصی نبود،چوپانها گلههای احشام خود را برای چرا به منطقه میآوردند و با فاصله تقریبا زیاد از خط مقدم و درگیری در آن محدوده مستقر میشدند و نزدیکی های غروب منطقه را ترک میکردند.
مدتی بود یکی از گلهها نزدیکتر به خطوط درگیری میشد و یک روز در میان این حضور تکرار میشد. از دور که با دوربین و یا با چشم غیر مسلح آنها را تحت نظر داشتیم دو نفر چوپان این گله گوسفند بودند و فقط همان گله هم وارد محدوده نزدیک خطوط میشد.
هر روز این گله گوسفند از ساعت ۹ صبح به ما نزدیک میشد و تقریبا تا ساعتهای چهار یا پنج بعد از ظهر در منطقه میماند. در این مدت مقرها و خطوط مقدم ما مورد هجوم خمپارهها و توپخانه دشمن قرار میگرفت و اکثر اوقات آتش عراقیها موثر واقع میشد و هر روز هم که آنها نمیآمدند خطوط عقبه و جادههای تردد گلوله باران میشد و هر موقع هم که آن گله وارد منطقه میشد گاهی اوقات بیهدف و متفرقه گلولههایی وارد منطقه میشد که با فاصلههای زیاد از آنها به زمین میخورد، و بعد با خارج شدن آنها شدت میگرفت و مفید هم به اهداف اصابت میکرد.
این آتش دشمن به این شکل خیلی ما و کادر گردان را حساس کرده بود. در اوایل حدس میزدیم که احتمالا دشمن دیدگاه روی قلههای مشرف بر منطقه دارد و یا نفوذی که در منطقه دارد با دیدهبانی دقیق مواضع ما را مورد اصابت قرار میدهد.
به این نتیجه رسیدیم که تمام مسیرها و تپهها و قلههای مابین خودمان و عراقیها را بیشتر زیر نظر داشته باشیم و همچنین گروهای گشتی را اعزام کنیم تا کمین کنند تا ببینیم میتوانیم به نتیجهای برسیم که به جایی نرسیدیم و هر روز ۲ مقر ما که بیشتر آسیبپذیر بود شهید و یا مجروح داشت آنهم در همان ساعتهای خاص روز.
در یک روز آفتابی یکی از نگهبانها با دوربین تمام رفتار چوپانهای آن گله را زیر نظر میگیرد به رفتار یکی از چوپانها مشکوک میشود. دلیل این شک هم این بود که زمانی که سوار بر الاغ خود بوده چیزی شبیه آنتن بیسیم برای لحظاتی از کنار بار الاغ به هوا بلند میشود که او فورا آن را مخفی میکند.
مسئول محور برادر رمضانی را از این خبر مطلع کردیم. او هم روز بعد، دو نفر را صبح اول وقت راهی محل چرای گله که آنها هر روز وارد آن میشدند، فرستاد تا تمام رفتار آنها را زیر نظر بگیرند. آن روز آنها وارد منطقه نشدند و نیروها ناامید برگشتند، روز دوم هم چون بارندگی شدیدی بود باز هم نیامدند.روز سوم سروکلهشان پیدا شد، بلافاصله سه نفر از رزمندگان خودشان را به آنها رساندند به گونهای که آنها متوجه نشوند، پس از رصد کردن آنها در کمال ناباوری دیدند که یکی از چوپانها که فرد جوانی بود با بیسیم به عراقیها گرا میداد و مشخصات و رفت و آمدهای ما را به آنها گزارش میکرد.
با دستگیری و تحویل جاسوس به بچههای اطلاعات عملیات منطقه، بعد از چند روز، آرامش نسبی بر قرار شد و محور و پاسگاههایی که دچار آسیب شده بودند جابجایی شدند و رفع خطر جدی صورت گرفت و ورود گلههای گوسفند به منطقه تا فاصلههای زیاد ممنوع شد.
انتهای پیام/