چهل‌سالگی سرو/ شهید «قنبرعلی ذاکری عزیزی»؛

دست وحدت نسبت به‌هم بیشتر بفشارید/ سد محکمی در مقابل توطئه‌گران باشید

در فرازی از وصیت‌نامه شهید «قنبرعلی ذاکری عزیزی» آمده است: دست وحدت نسبت به هم بیشتر بفشارید و سد محکمی در مقابل توطئه‌گران و آن‌هایی که بی‌خیال در کناری نشسته‌اند باشید و آن‌ها را با اهداف انقلاب اسلامی آشنا کنید.
کد خبر: ۴۳۶۴۵۴
تاریخ انتشار: ۲۰ دی ۱۳۹۹ - ۱۳:۵۷ - 09January 2021

دست وحدت نسبت به‌هم بیشتر بفشارید/ سد محکمی در مقابل توطئه‌گران باشیدبه گزارش خبرنگار دفاع‌پرس از ساری، به مناسبت چهلمین سالگرد دفاع مقدس و در سالروز شهادت شهید «قنبرعلی ذاکری عزیزی» از شهدای بابلسر زندگی‌نامه و وصیت‌نامه این شهید را مرور می‌کنیم.

زندگی نامه شهید:

«علی‌اکبر و گل‌پر» در دوّمین طلوع تابستان ۱۳۴۵، صاحب فرزندی شدند که نامش را «قنبرعلی» نهادند؛ نوزادی برخاسته از طبیعت خوش آب و هوای «لنگور» بابل، و در دامان پدر و مادری سختکوش، که با پیشه کشاورزی، روزگار سپری می‌کردند.

قنبرعلی با اتمام مقطع ابتدائی، همراه خانواده به روستای «عزیزک» بابلسر مهاجرت کرد. از این‌رو، دوره راهنمایی‌اش در مدرسه «پیام شهید» فعلی این روستا طی شد. سپس، به هنرستان «شهید بهشتی» ساری راه یافت و تحصیلاتش را در رشته کشاورزی ادامه داد؛ اما علیرغم قبولی در کنکور، ترک تحصیل کرد و راهی مناطق نبرد شد.

پدر از کودکی‌های فرزندش این‌چنین می‌گوید: «قبل از مدرسه به مکتب رفت و نزد پدرم قرآن آموخت. او از همان ایام به اعمال عبادی علاقه داشت و پشت سرم به نماز می‌ایستاد. بزرگ‌تر که شد، به نمازجمعه و جماعت روی آورد. در ترک محرّمات نیز، اهتمامی خاص داشت.»

قنبرعلی به واسطه حضور در جلسات مذهبی قبل از انقلاب، با اهداف و عقاید امام‌خمینی آشنا شد. او علی‌رغم سنّ کمش، به صفوف تظاهرات‌کنندگان پیوست و هم­پای آنان ندای آزادی سر داد.

با پیروزی انقلاب، او همراه دیگر یاران انقلابی‌اش، به سرکوب تحرکات منافقین در بابل پرداخت و با آن‌ها درگیر شد.

بنابر استناد گفته‌های برادرش «عبدالله»، «قنبرعلی همیشه در رفتار با دیگران تواضع داشت و همین باعث می‌شد که از او درس بگیریم. علاوه بر آن، به دلیل احترام خاص نسبت به پدر و مادر، از محبوبیت ویژه‌ای در خانواده برخوردار بود.»

قنبرعلی با طی دوره ۴۵ روزه آموزش بسیج در پادگان گهرباران ساری، راهسپار جبهه کردستان شد.

عملیات غرورآفرین والفجر ۸، از جمله آوردگاه حضور او محسوب می‌شود که منجر به جراحت و انتقالش به بیمارستان اراک شد.

در نهایت، قنبرعلی در ۱۹/۱۰/۱۳۶۵ با حضور در عملیات کربلای ۵ به عنوان بی‌سیمچی، خاک شلمچه را به خون خود متبرک ساخت و در دل کربلای ایران آرام گرفت. پیکر پاکش نیز، در ۷ مهر ۱۳۷۶ با تشییع پرشکوه اهالی بابلسر، تا بوستان شهدای «درزی‌کلا»‌ی عزیزک بدرقه شد.

«سیدمحمد پورمحمد» دفتر خاطرات آن روز‌های هم‌رزمش را این‌گونه ورق می­زند: «من و شهید ذاکری با اتمام دوره مقدماتی آموزشی بسیج، جهت طی آموزش تکمیلی، به کیاسر رفتیم. آن شب در یک چادر نظامی مستقر شدیم. ساعت یازده، دوازده شب بود که آماده‌باش زدند. ما علیرغم اینکه خسته و کوفته بودیم، بیدار شدیم. هفت نفر از بچه‌ها راهی میدان تیر شدند؛ ولی من، او و آقای لطفی در چادر ماندیم و خودمان را لای پتوی دیگر بچه‌ها پنهان کردیم. بعضی از مربیان، داخل چادر آمدند تا ببینند که نیرویی جا نمانده باشد. وقتی وارد چادر ما شدند، یکی از آن‌ها محکم به پتو لگد زد. ناگهان صدای بلندی از لای پتو بیرون آمد. بعد مربیان چند تیر مشقی شلیک کردند. ما هم بدون پوتین فرار کردیم.»

وصیت نامه شهید:

«وجاهدوا فی الله حق جهاده»

«و در راه خدا جهاد کنید و حق آن را ادا نمایید.»

بار دیگر برسد راهیان مشتاق کربلا، هوای کربلا آمد و گل‌های شکوفای جبهه و جنگ که رزم آوران عرصه پیکار می‌باشند، آماده ایثار و فداکاری دیگری می‌باشند.

آری فرزندان به حق اسلام این بار می‌روند تا بهاری دیگر برای انقلاب اسلامی و مردم شهیدپرور ایران به ارمغان آورند و جان برکفان مخلص بار سفر به سوی قتلگاه متجاوزان بستند. ان‌شاءالله تعالی پوزه متجاوزان بعثی به خاک مالیده می‌شود. امت مسلمان و قهرمان اینک وقت آن رسید که تا پای جان بایستیم و برای اسلام و قرآن دفاع نماییم. شما‌ها باید با حضور خود در جبهه‌های جنگ تحمیلی به دشمنان نشان دهید که واقعاً عاشق و مشتاق قرآن می‌باشید.

اما سخن دیگر با جوانان بی‌تفاوت،‌ ای کسانی که فقط و فقط به هیکل ظاهری خود می‌نازید به خود آیید، یقیناً روزی این جنگ با پیروزی به پایان خواهد رسید و جز شرمندگی برایتان چیزی باقی نخواهد ماند.

اما شما ‌ای اعضای فعال انجمن و بسیج، دست وحدت نسبت به هم بیشتر بفشارید و سد محکمی در مقابل توطئه‌گران و آن‌هایی که بی‌خیال در کناری نشسته‌اند باشید و آن‌ها را با اهداف انقلاب اسلامی آشنا کنید. اما تو‌ ای پدر بزرگوار و مادر دلسوزم با توجه به آیات قرآن درباره جهاد، باید دو روحیه‌ای عالی و دلی شاد داشته باشید که فرزند شما همچین درجه‌ای یافت و باید خداوند را حمد و سپاس کنید که این لطف را نسبت به حق ما نمود و مرا به پیش خود خواند. از اینکه شما را رها کردم از شما می‌خواهم فردا روز قیامت از من شکایت نکنید و شما برادرانم! راه شهیدان را ادامه دهید و شما ‌ای خواهرانم! همچون زینب مقاوم باشید و ذکر دعا‌ها را بیشتر بخوانید، چون «ذکر الله سبحانه مجالسه، یاد کننده خداوند سبحان هم نشین اوست.» امام علی (ع)

در پایان از ملت مسلمان ایران خواستارم که اوامر رهبر را مو به مو انجام داده و او را هرگز تنها نگذارید.

 ۳/۲/۱۳۶۵

انتهای پیام/

نظر شما
پربیننده ها
آخرین اخبار