به گزارش خبرنگار دفاعپرس از ساری، به مناسبت چهلمین سالگرد دفاع مقدس زندگینامه و وصیتنامه شهید «حسین توسّلی تالارپشتی» را از نظر میگذرانیم.
زندگینامه شهید:
«رحیمه» در دوران بارداری متوجه میشود که صاحب دو فرزند شده است. وقتی دوقلوهایش به دنیا آمدند، دخترش در اثر بیماری از دنیا رفت. پسرش هم به شدّت بیمار بود، به گونهای که پزشک از او قطع امید کرده بود؛ امّا او، «حسین» را با خود به خانه آورد و فرزندش را نذر امام حسن مجتبی (ع) کرد، تا اینکه به سلامت از بیماری رهایی یافت. کودکی که در پنجمین طلوع تابستان سال ۱۳۴۴ در قائمشهر متولد شد و کاشانه او و «مسلم» را غرق در شادی کرد. سالهای ابتدایی تحصیلی حسین در روستای «تالارپشت» قائمشهر سپری شد.
سپس با طی دوره راهنمایی، به مقطع متوسطه در این شهر روی آورد و به دلیل عزیمت به جنگ، در پایه اوّل دبیرستان ترک تحصیل کرد. در توصیف خلقیات وی، همین بس که به گفته برادرش، «عباس»: «فردی بود شوخطبع و خوشخلق و با همه افراد خانواده، مهربان. در برخورد با کودکان نیز ملاطفت خاصّی داشت و همبازی آنان بود.»
حسین در سال ۱۳۵۹ در گیلانغرب و سال ۱۳۶۰ به طور داوطلبانه در عملیات مطلعالفجر حضور یافت. سپس با قبولی در نیروی هوایی به مدت ۳ ماه در مشهد به سَر بُرد.
او بعد از انصراف، در ۲۰/۹/۱۳۶۲ وارد سپاه کامیاران شد و کارش را با مسوولیت این پایگاه آغاز کرد. ناگفته نماند که وی دوره سه ماهه آموزش عمومی پاسداری را در ارومیه و آموزش تخصصی امداد و بهداشت را نیز از سر گذراند.
این رزمنده خستگیناپذیر، مدتی عهدهدار مربیگری آموزش پادگان بسیج شیرگاه بود. بعد از آن، جهت آموزش بهیاری به ساری رفت و در نهایت به اهواز اعزام شد. ناگفته نماند که وی در حین آموزش غوّاصی دچار جراحت شد و مجدّد به قائمشهر برگشت.
حسین در طول مدت حضورش در میادین نبرد، در کِسوت جانشینی گروهان و مسئولیت دسته تیپ ۱۱۰ شهید بروجردی نیز خدمات بیشاعبهای از خود ارائه نمود. تعهد این پاسدار سلحشور مازندرانی را میتوان در گفتههای مادرش به وضوح پی بُرد:
«میگفت: من از نظر شرعی لباس مقّدس جمهوری اسلامی را بر تن کردهام و عهد بستم که تا آخرین قطره خون خود را در راه اسلام فدا کنم. گفتم: خدا پشت و پناه تو باشد حسین جان! مواظب خودت باش. نکند حواس خود را پرت کنی و چشمات به پشت سر و همسرت باشد!»
۴ دی ماه سال ۱۳۶۵، همزمان با آغاز عملیات کربلای ۴، حسین نیز آخرین حضور خود را در جبهه نبرد با دشمن تجربه کرد. داماد چند روزهای که ۱۰ بهار در خاک پاک امالرصاص، چونان گوهری در دل صدف درخشید و در نهایت در سالروز شهادت امام حسن مجتبی (ع) به انتظار همسرش، «جمیله توسّلی» پایان داد.
سپس با تشییع باشکوه مردم شهیدپرور قائمشهر، در بوستان شهدای «موحدین» این شهر تا ابدیت بدرقه شد. خاطره خواهرش، «معصومه»، از آخرین دیدار شنیدنی است:
«قبل رفتن داشت موهایش را شانه میکرد. به خانماش نگاه میکرد و میگفت: قشنگ نگاهم کن! ایندفعه که رفتم، باید به عکسام نگاه کنی.»
وی در ادامه میگوید:
«هر وقت که نامه مینوشت، میگفت: وقتی شهید شدم، راه امام خمینی را ادامه بدهید و پشتیبانی ولایت فقیه باشید. از جبهه که میآمد، میگفتم: چرا از حال خودت برای ما نمیگویی و همیشه از این مسائل حرف میزنی؟! میخندید و میگفت: اوضاع و احوال من همین است!»
وصیتنامه شهید:
بسم الله الرحمن الرحیم
بنام الله یگانه پاسدار فرصت خون شهیدان
با درود و سلام حضور یگانه منجی عالم بشریت این چراغ نور علیه ظلمت، آقا امام زمان (عج) و درود بر نائب بر حقش امام امت و در هم کوبنده ستمگران و یاری دهنده مظلومان و سلام به روان پاک شهدای صحرای کربلا و صدر اسلام و درود بر رزمندگان اسلام، این شیران روز و زاهدان شب و درود به کلیه خانوادههای شهدا و مجروحین و رزمندگان اسلام.
همانطور که شاهد هستید، قدم گذاشتن در میدان جنگ برای رضای خداوند، همان جهاد نمودن در راه خداوند تبارک و تعالی میباشد، و خداوند را شکرگذار هستم از اینکه این سعادت را نصیب بنده حقیرش نموده است تا در میدان نبرد حق علیه باطل قرار بگیرم، تا با مخالفین دین خداوند، مبارزه نمائیم، هدف اصلی من از رفتن به جبهه فقط به خاطر دستور الهی میباشد و جهت انجام دادن به تکلیف خداوند و وظیفه یک مسلمان در این امر را نمیدانم، و همینطور لازم دانستم که داوطلبانه پای به میدان جنگ بگذارم تا اینکه به دستور اسلام عمل کرده و به ندای امام عزیزمان لبیک گفته باشم؛ و در پیشگاه پروردگار متعال سربلند باشم، دشمنان اسلام این را بدانند، به خواست خداوند تا جان در بدن دارم و تا موقعی که خون در رگهای بدنم جاری است، دست از اسلام و قرآن و امام عزیزم برنخواهم داشت؛ و به این هدفم ادامه میدهم و لحظهای دست از جهاد با کفار برنمیدارم و همچنان با ایمان محکم و راسخ در برابر این زالوصفتان خواهم ایستاد و اگر خداوند ما را جز شهدای اسلام قرار داد از خداوند تبارک و تعالی عاجزانه میخواهم که گناهانم را بیامرزد و این جسم ناقابل را به حق کرمش قبول نماید که این بنده گناهکارش را از مقربین به درگاهش قرار دهد.ای امت حزب الله! امروز روزی است که باید همه ما دست به دست هم دهیم تا اینکه این دشمن خونخوار یعنی شیطان بزرگ و ایادیاش را از بین برده تا به آنها بفهمانیم که قدرت اسلام بیش از این است که فکرش را مینمایند.
پس به پا خیزید که امروز روز عمل است نه شعار، روزی است که باید بر شعارهایمان جامه عمل بپوشانیم و این را بدانید که تک تک همه ما در برابر این امر مسئولیم و باید در این جهاد شرکت نمائیم، تا اینکه به خواست خداوند پوزه دشمن را به خاک بمالیم، این فرصت الهی را از دست ندهید، چرا که خداوند ناظر بر اعمالمان میباشد و چنین سعادتی یعنی جهاد در راه خداوند، نصیب هرکسی نمیشود، بلکه لیاقت و سعادت میخواهد پس توکل به خداوند داشته باشید و با ایمان قوی و با عشقی سرشار از عشق خداوند پای به این میدان نبرد حق علیه باطل بگذارید، یک لحظه غفلت باعث یک عمر پشیمانی و ندامت خواهد بود، در محور دستورات اسلام حرکت نمائیم و چیزی را جز خداوند تبارک و تعالی را هدف قرار ندهید بلکه صاحب اصلی همان معبود یکتاست.
مگر در دلتان حسرت نمیخوردید از اینکه چرا در زمان امام حسین نبودید تا به ندای او لبیک بگوئید. حالا مگر چه زمانی است، چه فرقی با آن موقع دارد، الان هم میتوانید به ندای امام امت لبیک بگوئید چرا که انجام دادن به امر ولایت فقیه همان لبیک گفتن «هل من ناصر ینصرنی» امام حسین (ع) میباشد.
پس دل به دنیا نبندید، که دنیا فقط برای آزمایش میباشد و تمام زر و زیور دنیا برای فریب دنیا میباشد؛ و هرکس اعتقاد به معاد و آیه «اِنّا لله و اِنّا الیه راجعون» داشته باشید، دیگر دست از دنیای فانی میکشید و فقط برای اسلام کوشش مینماید، و به فکر توشه آخرتش میباشد.
امت حزب الله! تمام در برابر این خونهای شهدا مسئولیم؛ و باید در روز رستاخیز جوابگوی این خونها و خانوادههای شهدا و طفلهای معصوم باشیم.
خداوند تبارک و تعالی کسانی را برای اسلام کوشش و خدمت مینمایند اجر آخرت عنایت نماید و کسانی را که غیر موازین اسلام و در برابر اسلام و انقلاب و ولایت فقیه میایستند. اگر قابل هدایت نیستند آنها به حق خون شهدا ریشهکن و نیست و نابود گرداند؛ و پیام به خانواده گرامی این است:
از پدر و مادر عزیز و مهربانم میخواهم که ناراحت نباشند از اینکه فرزندشان را از دست دادهاند و گریه را به خاطر امام حسین (ع) نمایند، چرا که در میدان نبرد علی اکبر و علی اصغرش را فدا نمود و چه مصیبتهای که این آقا امام حسین (ع) کشید که بیان نمودن، آن خیلی مشکل است.
پدر عزیزم و مهربانم! این را بدانید که نزد فاطمه (س) و زینب (ع) سربلند و سرافراز هستید، و میدانم که تحمل نمودن این جدایی و مهر و محبت پدر و مادر نسبت به فرزندان خیلی دشوار میباشد. ولی این را بدانید که من امانتی بودم در نزد شما و میبایست که به سوی خداوند برگردیم. چرا که بازگشت همه ما به سوی اوست، و از اینکه خیلی رنجها و سختیها را جهت بزرگ نمودن ما متحمل شدید. خیلی خیلی تشکر مینمایم و اجرتان با سیدالشهدا باشد و از اینکه نتوانستم این زحمات شما را جبران نمایم.
خیلی معذرت میخواهم و مرا عفو نمائید، هیچ وقت دست از امام عزیز برندارید و همیشه در نمازهایتان امام را دعا کنید و رزمندگان را هم دعا کنید؛ و پیامم به برادر بزرگوارم، عباس مان این است که سستی در خود راه ندهد و همچنان محکم و قوی باشد و خداوند را شکر نماید و ایمانش را نسبت به خداوند بیشتر نماید. همینطور سنگر دانشگاه را ترک نگوید و به تحصیلش ادامه دهد، پشتیبان ولایت فقیه باشد و امام را یک لحظه تنها نگذارد و در نمازهایش دعا به جان امام و رزمندگان را فراموش نکند؛ و ادامه دهنده راه شهیدان باشد؛ و پیامم به خواهران عزیز و مهربانم، این است که حجابشان را حفظ نمائید، و با حفظ این حجاب مشت محکمی بر دهان این جنایتکاران بزنید و به یاد حضرت زینب (ع) باشید که تحمل ۷۲ شهید را نمودند که باید جوابگوی این بانوی عزیز در آخرت باشید، هیچ وقت سستی راه به خود ندهید و همیشه خداوند را در نظر داشته باشید و در نمازهایتان دعا به جان امام و رزمندگان یادتان نرود.
انشاءالله که خداوند همه ما را از خدمتگزاران به دینش قرار دهد و ما را به راه صراط مستقیم هدایت نماید، و دعا به جان امام را فراموش ننمائید.
خدایا! خدایا! تا انقلاب مهدی خمینی را نگهدار.
رزمندگان اسلام پیروزشان بگردان.
آمین یا رب العالمین
انتهای پیام/