به گزارش گروه سایر رسانههای دفاعپرس، علیرضا حجتی (آتشی) از روایتگران دفاع مقدس و برادر شهید است، او از سال ۶۱ حاج قاسم را درک کرده و این دوستی و برادری با فرمانده لشکر ۴۱ ثارالله تا بعد از جنگ هم استمرار داشته است. در صحبتهایش از نبوغ نظامی شهید سلیمانی و شخصیت اخلاقی فرماندهاش میگوید. حاج قاسم به حجتی و هشت نفر از رزمندگانی که همیشه همراهش بودند به شوخی میگفته شما چریکهای پیر من هستید.
در مدیریت نظامی یکتا بود
در گفتوگو از نحوه آشناییاش با حاج قاسم میپرسم، تأملی میکند و میگوید: سال ۶۱ وارد سپاه پاسداران شدم و از همان موقع حاج قاسم را از نزدیک درک کردم. پیش از آن در زمانی که بسیجی بودم آوازه شأن را شنیده بودم. در دفاع مقدس همراهشان بودم و حتی این اواخر هم گاهی همراهشان بودم.
وی میگوید حاجی، شهدا را بسیار دوست داشت؛ خاصه شهید احمد سلیمانی را خیلی دوست میداشت و همیشه از او به عنوان استاد یاد میکرد. حتی وقتی احمد شهید شد، حاج قاسم خودش از اهواز در آمبولانس پیکر شهید را به عقب برگرداند. با این همه اقتدار نظامی که با یک اخمش همه ما حساب میبردیم، دل رئوفی داشت. فرماندهای که نهیب نزند فرمانده نیست. اما بعد از عملیات با فروتنی عذرخواهی میکرد، که اگر در عملیات تشری زدم، شما حلال کنید، وظیفهام بود، مبادا از من ناراحت باشید. شهید سلیمانی در مدیریت نظامی یکتا بود یکی از فرماندهان برجسته نظامی در دفاع مقدس، بعد از دفاع مقدس هم یکی از فرماندهان مقتدر جنگهای نامنظم در جنوب شرق کشور بود. انسانی که با تجربه جنگ کلاسیک به جنوب کشور بر میگردد و با جنگ نامنظم شهری امنیت را برقرار میکند.
حاج قاسم جنگ کلاسیک را پشت سر گذاشته بود و پس از آن به کرمان بازگشت تا امنیت جنوب شرق کشور را برگرداند و در جنگ نامنظم توانست امنیت را به آن مناطق بازگرداند. سردار دلها برای برقراری امنیت در کرمان برنامهریزی کرد. روزگار سختی بود، اشرار میآمدند سر چهار راه جوپاری، شهر کرمان، لندکروز سپاه را میزدند و امثال پاسدار آقا ملایی را به شهادت رساندند که بعد از سالها یعنی چند سال بعد از جنگ، جنازهاش را توانستیم برگردانیم. وضعیت اینطوری در جنوب کشور نا امن بود، نه در جنوب کشورها و کهنوج بلکه در خود شهر کرمان و داراب در این سطح ناامنی بود. امروز کسی جرأت اسلحه دست گرفتن ندارد. یادم هست در شهر شیراز اشرار بنزین را روی یک موتوری ریختند خودش و همسر باردارش را به آتش کشیدند.
بهترین فرد را برای فرماندهی سپاه قدس
در ادامه مرور خاطرات از نحوه فرماندهی شهید سلیمانی میگوید: من نظرم این است که سرچشمه موفقیت حاج قاسم در سوریه و لبنان و عراق همین فعالیت وی برای برقراری امنیت در جنوب شرق کشور بود. آقا کسی را انتخاب نکرد که تجربهای در جنگ نامنظم نداشته باشد. به نظرم حضرت آقا بهترین فرد را برای فرماندهی نیروی قدس سپاه پاسداران انقلاب اسلامی برگزید. فرماندهی که پس از جنگ کلاسیک و برقراری امنیت در جنوب شرق کشور به فرماندهی سپاه قدس منصوب شد. حزب الله لبنان و گروههای مبارز را حاج قاسم تربیت کرده بود، حاج قاسم در کارهایش مدیر بود. شهید سلیمانی هر وقت میخواست با لشکر عملیات کند چند تیپ را آماده میکرد. اگر نیروهایش آسیب میدیدند به سرعت، نیرو جای نیرو میساخت.
آثار مدیریتی حاج قاسم
وی معتقد است، آثار مدیریتی شهید سلیمانی همین الان هم که شهید شده هم قابل مشاهده است، حاج قاسم در هر کشوری یک یگان ساخته است، یک یگان نظامی دفاعی بسیجی حشدالشعبی که زیرمجموعه سپاه بدر است، تیپ فاطمیون افغانستان، زینبیون، پاکستان، حیدریون، علویون و انصارالله توسط مدیریت حاجقاسم سازماندهی شده بود. حاج قاسم اول امنیت را برای مردم آورد بعد سردار دلها شد و همیشه میگفت: شما اگر کاری برای مردم با نیت و رضای خدا انجام بدهی بعد برای مردم صحبت کنی خدا کلماتت را به دل مردم میریزد. حاج قاسم فرمانده بینالمللی بود و دنیای غرب، هم پیمان شدند تا سپهبد سلیمانی را حذف فیزیکی کنند. این حاج قاسم، با این عظمت، در رفت و آمدهایی که به ایران داشت گاهی به اصفهان میرفت و دو روز به جانبازی که در جنگ جهاد کرده بود خدمت میکرد. او حتی این کار را برای اینکه دیده نشود در کرمان هم انجام نمیداد.
ارادت به اسدالله رئیسی
سیدالشهدای مقاومت با تمام عظمت شخصیتیاش در مقابل بچههای شهدا و خانوادههای ایثارگران اظهار تواضع و فروتنی داشت. شهید اسدالله رئیسی از رزمندگانی بود که سال ۶۲ در عملیات رمضان به فیض جانبازی نائل آمد و همین چند ماه پیش هم به شهادت رسید. این عزیز جانباز قطع نخاعی بود. حاج قاسم خیلی به او ارادت داشت و همیشه با اظهار فروتنی و تواضع با او برخورد میکرد. حاجی به او میگفت: اسد تو مجاهدی و دلم میخواهد با چرخ ویلچرت از روی گردنم عبور کنی.
چون زخم صورتش برای خدا بود زیباتر شده بود
حجتی از زخمی میگوید که صورت مالک اشتر زمان را زیباتر کرده بود، او همچنین از شیوه برخورد حاج قاسم با پدر و مادر شهدا میگوید: یادم نمیرود حاج قاسم مینشست روی زمین بی قالی و پای مادر شهید را میبوسید. حاج قاسم دست و پای پدر و مادر شهدا را میبوسید. شهید سلیمانی در زندگی اش فراز و فرودها و سختیهای زیادی را پشت سر گذاشته بود. تمام بدن حاج قاسم از ترکش پر بود، صورتش زخم داشت، اما این زخم، چون برای خدا بود زیباتر شده بود. با اینکه انگشتش مجروح شده بود و خم نمیشد، اما دستش زیبا بود. حاج قاسم در جنگ اقتدار داشت و نترس بود، او به فرماندهانش اعتماد داشت و حرف جوان ۱۷ سالهای مثل شهید حسن یزدانی برایش سند بود. حاجی حرف این رزمندگان و فرماندهان را میپذیرفت، چون خودش آنها را تربیت کرده بود. با شهید حسین یوسف الهی و حاج یونس زنگی آبادی رزمندگان شهرها را به جنگ و مبارزه دعوت میکردند. وقتی حاج یونس را از دست داد انگار فرمانده لشکر را از دست داد. همه رزمندگان جنگ برایش عزیز بود و هر ساله دوبار همه را در قالب محفل انس از روستایی و شهری همه را دور خودش جمع میکرد. میگفت: در سوریه دلم میگیرد به شهدا متوسل میشوم، یکی دو بار در همین سوریه، شهید حاج قاسم میرحسینی را دیدم که در سوریه دارد یاریام میکند.
حبیب محاصره شده است
حبیب لشکر ثارالله در عملیاتهای دفاع مقدس کربلا ۴ در کربلای ۵ آنقدر به دشمن نزدیک شده بود که کم مانده بود اسیر شود، اِشلو یا شهید جاویدی از بچههای فجر شیراز وقتی شنید حبیب محاصره شده است، محاصره را میشکند. مصطفی جاویدی مشهور به اِشلو، کسی بود که امام پیشانیاش را بوسید.
به پهلوی شکسته حضرت زهرا (س) قسم بده
علیرضا حجتی از ارادت شهید سلیمانی به حضرت مادر گفت: حاجی در خط مقدم در اوج خطر حضور داشت. بچهها در والفجر به آب زده بودند و موج بچهها را به ساحل خودی بر میگرداند، این هم از آن معجزات و نصرت الهی در دفاع مقدس است. پیک حاج احمد امینی میرود پیش حاج قاسم و ماجرا را نقل میکند. شهید سلیمانی گفته بود برو این آب را به پهلوی شکسته حضرت زهرا (ع) قسم بده. موج بعدی میبیند جلوی موانع دشمن قرار گرفتهاند. شهید سلیمانی توسلش به حضرت زهرا (س) زیاد بود و قلبش پر از نور محبت حضرت فاطمه سلام الله علیها و فرزندانش بود.
یکی از به یاد ماندنیترین سخنرانیهای شهید سلیمانی در حضور خانواده شهدا همان خطابهای است که او با اقتدار به پدران و مادران شهدا میگوید: هنگامی که فرزندان شما به شهادت رسیدند و به خون غلطیدند، فاطمه الزهرا (س) را بر بالین فرزندان شما دیدم. در غرب کانال ماهی حضرت زهرا (س) را دیدم. این فیلم را حتماً دیدهاید و موجود است.
پدر و مادر حاج قاسم اهل روضه سیدالشهدا (ع) بودند. خودم از زبان حاج قاسم شنیدم که میگفت: در طایفه سلیمانی هر گوسفندی که برای اولین بار زاد و ولد میکرد، آن بره نذر امام حسین (ع) بود و برای مجلس سیدالشهدا (ع) خرج میشد و این توسل همیشه ادامه داشت و دارد.
آن کس که تجاوز میکرد باید به سزای اعمالش میرسید
این نیروی شناسایی حاج قاسم در مبارزه با اشرار میگوید: همیشه اشراری که فریب خورده بودند را شناسایی میکردیم و بعد پیش حاجی میبردیم. حاج قاسم به آنها تلمبه کشاورزی میداد، برای برخیشأن در شهرستان جیرفت عکاسی باز کرد. آنها را از کوهها کشید پایین بهشان کار داد تا امنیت را به منطقه و جنوب شرق کشور برگرداند. البته با کسانی که تجاوز میکردند و باید به سزای اعمالش میرسیدند، مبارزه میکرد و آنها را سرجایشان مینشاند. اما اکثراً با اشراری که فریب خورده بودند، گفتگو میکرد و دست شأن را به شغل و کاری بند کرد. از جلگه چاه هاشم، تا بند چاه رضا تا قلعه گنج و کهنوج و جیرفت تلمبه با زمین داد. اینها شروع به کار کردند، خیلیهایشان از شرارت دست برداشتند. از بزرگان طوایف تعهد گرفت و گفت هر کس بعد از این شرارت کرد باید بزرگان طایفه پاسخگو باشند، تاکید میکرد اگر کوچکترین اتفاقی در منطقه بیفتد، با آنها برخورد میکنیم. اشرار از مرز سیستان و بلوچستان تا کنارک و چابهار، زابل، نیل شهر از خاک افغانستان تا هرمزگان و بخشهایی از شیراز و یزد هجوم میآوردند. حاج قاسم امنیت را برگرداند. با کوله باری از تجربه و توکل بر خدا و تلاش ۴۰ ساله بر محور مقاومت وارد شد.
برادرم تحت فرماندهی حاج قاسم در فتحالمبین به شهادت رسید
برادرم شهید رمضان حجتی (آتشی) دومین روز از فروردین ۶۱ پس از خواندن نماز ظهر و عصر در عملیات فتحالمبین تحت فرماندهی حاج قاسم به فیض شهادت رسید. یکی از فرماندهان روایت میکرد که جیره غذاییمان کم شده بود، دستور دادیم که همه رزمندگان باید کولهپشتی هایشان را خالی کنند تا بین همه مواد غذایی توزیع کنیم. اما رمضان گفت اجازه بدهید من کولهام را خالی نکنم، با اصرار میگفت اجازه بدهید من کولهام را خالی نکنم. فرمانده میگوید، کوله رمضان حجتی را خالی کردم، دیدم در کوله هیچ گونه مواد غذایی نیست و مملو از نارنجک و مهمات برای مبارزه است.
توپخانهای که در فتحالمبین فتح شد
در عملیات فتحالمبین حاج قاسم از سه محور باید عمل میکرد، در این عملیات یک توپخانه شهید وزوایی گرفت، یک توپخانه هم حاج قاسم فتح کرد و پس از فتحالمبین لشکر ۴۱ ثارالله دارای توپخانه شد. این عملیات هم گردانهایمان تبدیل به تیپ شده بود. در عملیات کربلای ۴ در جزایر ام الرصاص بودیم، حاج قاسم با کمترین نیرو و با اینکه عملیات لو رفته بود توانست وارد جزیزه امالرصاص شود. تا ۵ یا ۶ بعد از ظهر در جزیره بودیم. با شهید اتحادی و میر حسینی هر چه زخمی و جنازه از لشگرهای خودمان و دیگر لشگرها بود را به عقب برگرداندیم.
حجتی گفت: حاجی به خاطر عوارض جنگ تمام تنش پر از ترکش بود، دیسک کمر داشت. با تمام این دردها میدوید که خدا این عظمت را به او داد. آدم مریض تکلیف از روی دوشش برداشته میشود. وقتی ابوالفضل العباس (ع) دستش قطع شد تکلیف دیگر از روی دوشش برداشته شده بود، اما چون برای امامش کوتاه نیامد و تیرباران شد فرقش شکست و به زمین افتاد، خدا ویژگی خاصی به ایشان داد. حاج قاسم هم با همین دردها تکالیف از روی دوشش برداشته شده بود، اما به خاطر ولایتمداریاش دست از جهاد بر نداشت.
چریکهای پیرِ من
یار قدیمی حاج قاسم و چریک ریش سپید سرزمینمان این طور میگوید: در شهر کرمان ۹ نفر بودیم که همیشه با حاج قاسم همراهی میکردیم. ما در بازدیدهای دورهای شهید در شهرها همراهش بودیم. حاجی بعضی وقتها اخممان میکرد میگفت چرا مردم را آنقدر اذیت میکنید. میگفت شما به عنوان محافظ با من نیستید بلکه شما چریکهای پیر من هستید، البته ما که چریک نبودیم بلکه همه دلخوشی مان این بود که همراه حاج قاسم بودیم. وقتهایی که اخممان میکرد، بعد به قول خودش با چریکهای پیرش شوخی میکرد. بعضی وقتها میگفت: شما میخواهید از من محافظت کنید؟ من خودم دارم دنیا را دور میزنم.
این حکیم فرزانه باعث عاقبت به خیری است
همانطور که در وصیت نامهاش خواندید؛ شهید سلیمانی نوشته است، من دوست دارم مردم کرمان با ولایت بمانند. از زمانی که نفس حضرت آقا به نفسم خورد قاسم سلیمانی شدم و زمانی که از نزدیک مظلومیت آقا را دید میگفت این حکیم فرزانه باعث عاقبت به خیری است، هرکس با این فرد فاصله داشته باشد، خسر الدنیا و الاخره است.
خاطرم هست در جلسات خصوصی از توسل هایش به حضرت زهرا (س) را در جنگ لبنان برایمان نقل میکرد. ایشان میگفت در مدیریت جنگ آقا اطلاعاتشان جلوتر از ماست ما در صحنه نبرد بودیم، ولی حرفهای ایشان کاملتر از ما بود. در جنگ ۳۳ روزه که کار گره خورده بود به قول نظامیها به مرحله کپ کردن رسیده بودند. رفتند محضر حضرت آقا، ایشان آیاتی از سوره احزاب را خوانده بودند و بعد هم گفته بودند پیروزی از آن شماست. ان شاءالله...
به نیابت از بچههای لشکر پای محمد را بوسیدم
وقتی عکسها را آقای حجتی ارسال کرد نظرم را یکی از تصاویر جلب کرد. حاج قاسم با همان هیبت و نگاه حیدریاش در حیاط قبر ایستاده، آقای حجتی روایتگر داستان نیز در سمت راست تصویر با موهایی که کمی پریشان شده است مشاهده میکنید، میگوید این تصویر برای روز تدفین شهید مدافع حرم محمد جمالی است. حجتی میگوید: شهید مدافع حرم محمد جمالی از جانبازان و رزمندگان موفق دفاع مقدس بود، محمد از جمله فرماندهانی بود که بچههای فاطمیون را سر و سامان داد و پس از سالها مجاهدت در قامت مدافعان حرم در یکی از محورهای عملیاتی سوریه با شلیک تک تیرانداز داعشی به شهادت رسید. لحظه تدفین حاج قاسم پاهای محمد جمالی را بوسید و رو به جمعیت گفت: من به نیابت از همه بچههای لشکر ۴۱ ثارالله و مردم پاهای محمد را بوسیدم.
افتادگی آموز اگر طالب فیضی
حسن ختام صحبتهای این رفیق و همراه همیشگی حاج قاسم افتادگی و فروتنی حاج قاسم است او از فرزندی روایت میکند که پدر و مادر را روسپید کرد: هر وقت با حاج قاسم به قنات ملک میرفتیم پای پدر و مادرش را میبوسید و باور داشت اگر کسی میخواهد بزرگ شود، باید افتاده باشد و میگفت افتادگی آموز اگر طالب فیضی، هرگز نخورد آب زمینی که بلند است. اگر توانستی خودت را بشکنی حاج قاسم میشوی. در نظر من در میان شهدای کربلا ابوالفضل العباس (ع) از امام حسین (ع) بالاتر که نیست، هست؟ حاج قاسم هم از امام خمینی بالاتر نیست. اما این شهدا میدرخشند و این درخشندگی خاص است اینها برای عقاید پاک و اقتدارشان در مسیر دین است.
منبع: مهر
انتهای پیام/ 341