به گزارش خبرنگار حماسه و جهاد دفاعپرس، ۲۱ سال داشت که به خدمت سربازی رفت. بعد از دوره آموزشی در پادگان جلدیان تبریز به شهرهای سوسنگرد، بستان و چند پاسگاه مرزی اعزام شد. از اینکه مجبور بود به جای شنیدن سوز آذری روضههای تاسوعا و عاشورا در تکیه محل، گوشه پادگان زانوی غم بغل بگیرد، دل توی دلش نبود. همین بیتابیها بود که باعث شد قلم دست بگیرد و چند خطی برای خانواده بنویسد تا بلکه دلش آرام شود: «پدر عزیزم! هماکنون روز دوم ماه محرم است و من روی تخت نشستهام و به صدای دلنشین قرآن گوش میدهم و خیلی دلم میخواست در روزهای تاسوعا و عاشورا در تبریز باشم، ولی نمیتوانم. بدین سبب، چون شما شبها به هیئت میروید از شما التماس دعا دارم.»
مرتضی یاغچیان که اواسط دوره سربازی با فرمان امام خمینی (ره) از پادگان فرار کرد و در تظاهرات و راهپیماییهای علیه رژیم پهلوی شرکت میکرد، پس از پیروزی انقلاب به عضویت سپاه درآمد و از همان ابتدا در مسئولیتهای مهم انجام وظیفه کرد.
سال ۵۹ بود که با شروع جنگ، راهی جنوب شد. او در عملیاتهای مختلف مثل کردستان، میاندوآب، بیتالمقدس، رمضان، والفجر مقدماتی، والفجر، والفجر ۸ و... حضور داشت.
با اینکه بارها و بارها طی عملیاتهای مختلف مجروح شد، اما هیچ کدام بهانه نشد که جبهه را رها کند؛ جراحتها و دردها را به جان میخرید و دم نمیزد که مبادا کسی از آن مطلع شده و مانع حضورش در خط مقدم شود.
از پذیرفتن منصبها دوری میکرد
در روزهای رزمندگی که تیپ عاشورا، به لشکر عاشورا تبدیل شد و در کنار مهدی و حمید باکری، رشادتهای بسیاری از خود نشان داد، از پذیرفتن منصبها دوری میکرد. زمانیکه امین شریعتی (فرمانده تیپ عاشورا) قصد داشت به یگان دیگری منتقل شود از قبول مقام فرماندهی تیپ عاشورا خودداری کرد و در جواب همرزمانش گفت: «هرکجا بگویید کار میکنم، ولی با من از قبول مسئولیت حرفی نزنید.»
در آن هنگام مهدی باکری، معاون تیپ نجف اشرف به علت جراحتی که دیده بود در بیمارستان اهواز بستری بود. پس از اصرار فراوان فرماندهان نجف اشرف، مهدی باکری فرماندهی تیپ را پذیرفت و به سراغ یاغچیان آمد و با اصرار فراوان معاون تیپ عاشورا شد. یکی از همرزمان یاغچیان میگوید: «با وجود اینکه به معاونت تیپ انتخاب شده بود، ولی هیچوقت تغییری در رفتار و اخلاقش احساس نکردم. هر وقت در جلسات و عملیاتها شرکت میکرد خود را بهعنوان نیروی ساده بهحساب میآورد و هر کاری که پیش میآمد، انجام میداد. در منطقه، آقا مرتضی ازجمله افرادی بود که اصلاً به مرخصی رفتن فکر نمیکرد.»
بهتر از جانم چیزی ندارم تقدیم کنم
مرتضی یاغچیان که از شروع جنگ در عملیاتها به دنبال شهادت میدوید، میگفت: «افتخار میکنم که به جبهه آمدهام تا دین خود را به اسلام ادا کنم و نهایت آرزویم شهادت است.» و سرانجام در هفتم بهمن سال ۶۲ در عملیات خیبر به آرزویش رسید و دیدار حق را لبیک گفت.
پیکر شهید مرتضی یاغچیان بعد از عملیات در منطقه جاماند و ۱۳ سال مفقودالاثر بود که پس از جستجوی گروههای تفحص، بقایای پیکر مطهرش سال ۷۵ در وادی رحمت تبریز آرام گرفت.
انتهای پیام/ 112