چهل‌سالگی سرو/ شهید «علی‌اکبر خان‌پور»؛

مبادا روزی شود که مظلومین جامعه ما بدون حامی شوند/ مبادا آمریکا و جنایتکاران از ناحیه ما در آسایش باشند

در فرازی از وصیت‌نامه شهید «علی‌اکبر خان‌پور» آمده است: شما مسئولین جمهوری اسلامی! مبادا روزی شود که مظلومین جامعه ما بدون حامی شوند. این‌چنین نباشد که در اداره یا دادگاهی حرف آن کس بیشتر ارزش داشته باشد که در راه انقلاب زحمت نکشیده باشد. والله به خون تمامی شهیدان قسم هرگز آن کس را که از مظلومین دفاع ننماید و محرومین را تنها بگذارد و نسبت به این انقلاب خیانت ورزد نخواهیم بخشید و فردای قیامت آن‌ها را راحت نخواهیم گذاشت.
کد خبر: ۴۴۱۱۰۸
تاریخ انتشار: ۱۷ بهمن ۱۳۹۹ - ۱۴:۰۶ - 05February 2021

مبادا روزی شود که مظلومین جامعه ما بدون حامی شوند/ مبادا آمریکا و جنایتکاران از ناحیه ما در آسایش باشندبه گزارش خبرنگار دفاع‌پرس از ساری، به مناسبت چهلمین سالگرد دفاع مقدس زندگی‌نامه و وصیت‌نامه شهید «علی‌اکبر خان‌پور» از شهدای نور را از نظر می‌گذرانیم.

زندگی‌نامه شهید:

در سال ۱۳۴۵، در روستای «گندیاب سُفلی» از توابع نور به دنیا آمد. نورسیده‌ای با نام «علی‌اکبر»، برخاسته از دامان زوجی متدین و کشاورز به نام «ذکریا و حوّا»، که شادی دوباره‌ای به کاشانه‌شان بخشید.

تحصیلاتش به پایه پنجم ابتدائی در دبستان «شهید اندرزگو»‌ی فعلی زادگاهش ختم می‌شود؛ چراکه به‌دلیل اوضاع نابسامان اقتصادی آن روزها، ترک تحصیل کرد و در تعمیرگاهی مشغول به کار شد.

علی‌اکبر به واسطه تربیت صحیح والدین، همواره در مسیر تعبّد و تقید گام برمی‌داشت. او از قرآن، این سرچمشه حکمت و معرفت نیز، بهره‌ها گرفت.

در اوصاف خلقیات او نیز، همین بس که فردی صبور و گشاده‌رو بود و در ادب و احترام، زبانزد. او علی‌رغم سنّ کمش در ایام انقلاب، به جمع مردم کوچه و خیابان ملحق، و خواستار براندازی حکومت طاغوت شد.

بعد از پیروزی انقلاب، نوجوانی بیش نبود که به فعالیت در انجمن اسلامی و پایگاه بسیج روی آورد. علاوه بر آن، در مناطق محروم، در کنار روحانیت به انجام کار فرهنگی و تبلیغاتی پرداخت.

در سال ۱۳۶۱ به طرح ویژه جنگل پیوست و به عنوان فرمانده دسته، در جنگل­های نور مشغول خدمت شد. یک‌سال بعد نیز، به سِمَت فرماندهی دسته در پادگان شهید عبادت مریوان منصوب شد. ناگفته نماند که او، یک‌بار در جبهه کردستان آسیب دید و مدّتی در بیمارستان تهران به سر بُرد.

«علی توکّل»، از دوست و هم‌رزم دیرین خود، این‌گونه یاد می‌کند: «در مأموریت‌های سپاه و بسیج که به او ابلاغ می‌شد، از هیچ کوششی دریغ نمی‌کرد و همیشه به عنوان یک نیروی فعّال، انجام‌وظیفه می‌نمود. همواره سفارش می‌کرد: باید در پشتیبانی رزمندگان اسلام حضور داشت. نه تنها خودش به طور مستقیم در این زمینه، وارد عمل می‌شد، بلکه دیگران را نیز نسبت به این امر تشویق می‌کرد.»

«سیدشعیب حسینی» نیز، روایتی دیگر از هم‌رزمش بیان می‌دارد: «همیشه فرمان‌بردار محض امام‌خمینی بود. علاوه بر آن، به عنوان یک نیروی تازه‌نفس و خلاق از نظر نظامی، از صبر بالایی برخوردار بود؛ که به بچه‌های دیگر نیز روحیه می‌داد.»

ذکریا نیز با یاد فرزندش، برگی دیگر از خاطرات آن روز‌ها را این‌گونه مرور می‌کند: «هر وقت که به مرخصی می‌آمد، به یاد جبهه بود. می‌گفت: من باید هر چه زودتر به کردستان و مهران بروم. هم‌سنگران من منتظرم هستند.»

و سرانجام، علی اکبر در آخرین اعزامش، یعنی ۱۳/۴/۱۳۶۵، با سِمَت فرمانده دسته از گروهان قائم، طی عملیات پیروزمندانه کربلای ۱ در مهران، به جمع همسنگران شهیدش پیوست. پیکر مطهّرش با تشییع باشکوه اهالی نور، دو روز بعد، در مسجد گندیاب سُفلی به خاک آرمید.

«معراج» درباره آخرین سفارش برادرش می‌گوید: «برادرم می­‌گفت: این آخرین خداحافظی من است؛ من به شهادت می‌رسم. هیچ ناراحت نباشید و اندوهی به دل راه ندهید.»

وصیت‌نامه شهید:

بسم الله الرحمن الرحیم

وَلا تَقولو المَنَّتَقتَلَ فِی سَبیل­الله اَمواتا بَل اَحیا وَلکِن لا تَشعَرون

با سلام به محضر مبارک بقیة­الله الاعظم امام زمان (عج) و خدمت رهبر عظیم‌الشأن انقلاب.

اَشهَد أن لاالهَ الّاالله و أشهَد أن محمّداً رسول الله و أشهَد أن امیرالمؤمنین و اولاد المعصومین حجج‌الله. گواهی می‌دهم بر وحدانیت خداوند و حقانیت رسول (ص) و انبیاء پیشین و امامت ائمه (ع) و اعتقاد به قیامت و عالم غیب؛ و با عرض سلام به خدمت پدر و مادر و برادران و خواهران بزرگوارم:

پدر عزیز و گرامی!‌ای آنکه عمری را برایم رنج و زحمت را تحمل کردی! و مرا به اینجا رساندی که بتوانم سربازی بر اسلام عزیز باشم، از تو می‌خواهم مرا بخشیده و از هر آنچه که در حق تو کوتاهی کردم، عفوم نمایی و مورد بخشایش کریمانه خود قرار دهی.

و، امّا تو مادر عزیز و مهربانم! ‌ای آن عزیزی که شما برایم نخوابیدی و از شیره‌ی جانت مرا بزرگ کردی و از هیچ فداکاری برایم دریغ نکردی، امید دارم که به بزرگی خود مرا عفو نموده و از مواردی که در حق‌ات بی‌ادبی نمودم مرا ببخشید. می‌دانم که آرزوی دامادی­ام را داشتید و می‌خواستید به این وسیله شادکامی و سرور نمایید، امّا، چون اسلام عزیز احتیاج به یاری داشت و می‌دانم که شما می‌دانید که اسلام و قرآن عزیز بالاتر از هر شادی و سرور است و چه سروری بالاتر از اینکه خدای‌مان از ما راضی باشد و ما را در جنت رضوان و جنت لقای خود جای دهد. چه شادکامی بالاتر از همنشینی با رسول‌الله و امام حسین (ع) چه شادی بالاتر از مدل شدن با ابوالفضل (ع) و علی‌اکبر و حضرت قاسم (ع).

و، امّا شما برادران و خواهر گرامی و بزرگوارم! امیدوارم از آن­چه که در حق شما کوتاهی یا اسائه ادب نمودم، مرا عفو نمایید و ببخشید. خانواده عزیزم! مبادا اجازه دهید که مشتی از خدا بی‌خبر از زحمات ما و از خون ما سوء استفاده نمایند. مبادا روزی شود که زحمات ما در جامعه هدر رود.

و، امّا شما دوستان عزیزم!‌ ای آن‌هایی که با هم راه جهاد و عشق طی می‌کردیم،‌ ای عزیزانی که برای این انقلاب زحمت کشیده و درد و رنج را تحمل کردید، مبادا چنین باشد سلاح‌ام بر زمین افتد و امام‌مان تنها بماند. مبادا آمریکا و جنایتکاران شرق و غرب از ناحیه ما در آسایش باشند.

و، امّا شما مسئولین جمهوری اسلامی! مبادا روزی شود که مظلومین جامعه ما بدون حامی شوند. این‌چنین نباشد که در اداره یا دادگاهی حرف آن کس بیشتر ارزش داشته باشد که در راه انقلاب زحمت نکشیده باشد. والله به خون تمامی شهیدان قسم هرگز آن کس را که از مظلومین دفاع ننماید و محرومین را تنها بگذارد و نسبت به این انقلاب خیانت ورزد نخواهیم بخشید و فردای قیامت آن‌ها را راحت نخواهیم گذاشت. خدا نکند کسی حکومت و قدرت را برای امیال شخصی خود استفاده نماید و اگر چنین باشد، هرگز از آن‌ها نخواهیم گذشت. خدا نکند طرح‌های اجتماعی و اقتصادی و سیاسی جامعه در جهت منافع متکبرین و ظالمین باشد و اگر این باشد گناهی است نابخشودنی و ظلمی است عظیم و هرگز از آن نخواهیم گذشت.

خدایا! ما را در جنت لقای خود جای ده و با رسول‌اکرم (ص) و امیرالمؤمنین همنشین فرما و ما را از نعمت رضایت خود بی‌بهره مفرما. «الهی رضا بِرِضائِک و تَسلیماً بِقضائِک»

علی‌اکبر خان‌پور

سه‌­شنبه ۱۰/۴/۶۵

منطقه عملیاتی مهران

انتهای پیام/

نظر شما
پربیننده ها