پیشکسوت دفاع مقدس مطرح کرد؛

ماجرای سه رزمنده اهل سنت که داوطلب شهادت شدند

جواد کرمانی در خاطرات خود آورده است: در بین نیروها اعلام کردم که اگر می‌خواهیم نقشه خروج از موقعیت موفق باشد، باید حداقل سه نفر باقی بمانند. همه دست بلند کردند! یادآوری کردم که هرکس بماند، قطعاً شهید می‌شود اما بازهم هیچکدام از برادران اهل‎سنت دستشان را پایین نیاوردند لذا ناچار شدیم قرعه‌کشی کنیم.
کد خبر: ۴۴۳۸۳۱
تاریخ انتشار: ۰۲ اسفند ۱۳۹۹ - ۱۱:۴۳ - 20February 2021

به گزارش خبرنگار دفاع‌پرس از مشهد، «جواد کرمانی» پیشکسوت دفاع مقدس با بیان خاطره‌ای از عملیات بیت‌المقدس ۳ که در اسفند ۱۳۶۶ در منطقه ماووت و ارتفاعات گوجار اجرا شد، به نقش بی‌بدیل رزمندگان اهل سنت گردان «سیف الله» از لشکر ۵ نصر در دوران دفاع مقدس پرداخت.

به مناسبت چهلمین سالگرد دفاع مقدس و گرامیداشت یاد و خاطره شهدای این حماسه جاوید، این خاطره را می‌خوانیم.

به‌عنوان فرمانده، جزو معدود شیعیانی بودم که در گردان حضور داشت. گردان من بنام سیف‌الله عبارت بود از حدود ۴۰۰ رزمنده اهل سنت که از شهرستان‌هایی نظیر تربت‌جام، تایباد و باخرز به مناطق عملیاتی اعزام ‌شده بودند و اساساً مسئولیت جذب و سازمان‌دهی این عزیزان هم با من بود. بدیهی است که به خاطر تفاوت‌های مذهبی در حوزه‌های تبلیغات و سخنرانی‌ها، شرایط برگزاری مراسم ادعیه و زیارات را نداشتیم اما گاهی اوقات مظاهر دلدادگی این برادران اهل سنت به انقلاب اسلامی و امام خمینی (ره) تاحدی بروز و ظهور می‌یافت که به ‌هیچ ‌عنوان این تفاوت مذهبی به چشم نمی‌آمد.

در یک نمونه مثلاً به یاد دارم که در جریان عملیات بیت‌المقدس ۳، مناطق از پیش تعیین ‌شده توسط رزمندگان گردان ما به تصرف درآمد و اگر چه طبق برنامه، لشکر عاشورا می‌بایست از سمت چپ ما وارد عمل می‌شد اما باخبر شدیم که رزمندگان این لشکر در بخش‌های قبلی با نیروهای بعثی درگیر شده بودند ولذا نتوانستند که در موقع مناسب خود را به محور ما برسانند.

عملیات در اسفندماه انجام می‌شد. برف می‌بارید و هوا به‌شدت سرد بود. با غروب خورشید، به‌تدریج متوجه شدیم که رزمندگان لشکر عاشورا نتوانسته‌اند که طبق برنامه خود را به ما برسانند و زمانی که بالگرد عراقی از روی سر ما عبور کرد و اعلامیه‌های تسلیم را در منطقه پخش نمود، برایمان مشخص شد که محاصره ‌شده‌ایم و از همان محور سمت چپ که خالی مانده بود، نیروهای عراقی ما را دور زده و راه پس‌وپیش را بسته‌اند.

علیرغم اینکه برای همه مسجل بود که یا باید دست به اسلحه ببریم و به شهادت برسیم و یا خود را تسلیم نیروهای بعثی کنیم اما جوّ روانی گردان هیچ نشانی از ترس و پریشانی نداشت. وقتی روحیه رزمندگان را دیدم، متوجه شدم که این برادران قصد تسلیم شدن ندارند ولذا طبق تصویری که در عملیات‌های شناسایی از منطقه در ذهن داشتم، به یاد آوردم که امکان خطرپذیری وجود دارد و از پشت شیار کانال می‌توان نیروها را به‌صورت خطی از این حلقه محاصره خارج کرد. با این ‌حال، خروج یک‌باره نیروها از محاصره و قطع زنجیره تیراندازی‌ها باعث می‌شد که دشمن از تصمیم ما مطلع شود لذا ناچار بودیم که این موقعیت محاصره‌ شده را به چند نفر بسپاریم تا به تبادل آتش ادامه دهند و فرصت خروج را برای دیگران فراهم کنند.

در بین نیروها اعلام عمومی کردم که اگر می‌خواهیم نقشه خروج از موقعیت موفق باشد، باید حداقل سه نفر باقی بمانند و هرکس می‌خواهد بماند، دستش را بلند کند. همه دست بلند کردند! یادآوری کردم که البته هرکس بماند، بدون تردید شهید می‌شود اما باز هم هیچ‌کس دستش را پایین نیاورد. ناچار شدیم تا قرعه‌کشی کنیم. چند قطعه کوچک کاغذ آماده کردیم که همه سفید بودند و فقط روی سه قطعه، کلمه صلوات نوشته بود و اعلام شد که هرکس کاغذ موردن ظر را برداشت، بلند صلوات بفرستد و به سمت سنگر آتش برود چراکه برنده‌ شده است و می‌تواند در منطقه بماند.

سه‌نفری که مشخص شدند، با خوشحالی برادران خود را در آغوش گرفتند و اسلحه به دست به سمت سنگرهای تعیین‌ شده دویدند و رزمندگان گردان را به چشمانی حسرت‌بار تنها گذاشتند. پس ‌از این، بدون فوت وقت نیروها را به خط کردیم. خودم به‌عنوان نفر اول جلو افتادم و طبق برنامه، دستور دادم تا تعداد انگشت‌شمار از نیروها به همراه من بیایند و بقیه فاصله مشخصی را حفظ کنند تا در صورت درگیری، ما درگیر شویم و بتوانیم زمان لازم برای سنگر گرفتن بقیه نیروها را فراهم کنیم.

چند کیلومتر پیاده‌روی مخفی کارانه حدود ۴۰۰ نفر رزمنده در دل شب درنهایت به سنگر نیروهای خودی ختم شد و به‌سلامت از آن حلقه محاصره خارج شدیم. صبح روز بعد با پشتیبانی نیروهای خودی دوباره به خط زدیم و توانستیم ضمن وارد آوردن خسارات و تلفات سنگین، دشمن را وادار کنیم تا به‌صورت گسترده از آن ارتفاعات عقب‌نشینی کند. جالب بود که فردای آن شب و با روشن شدن هوا مشاهده کردیم که شب گذشته دقیقاً از بین دو تیپ عراقی عبور کرده بودیم و صحیح و سلامت به خطوط نیروهای خودی رسیده بودیم. با پیروزی آن عملیات، ابدان مطهر آن سه برادر اهل سنت دلاوری که برای ماندن داوطلب شده و قرعه شهادت را برده بودند، شناسایی و به عقب برگردانده شد.

انتهای پیام/

نظر شما
پربیننده ها