به گزارش خبرنگار دفاعپرس از آذربایجانشرقی، روحانی شهید «سعید صادقپور» در سال 1341 در تبریز چشم به جهان گشود. وی پس از آغاز جنگ تحمیلی راهی جبهههای حق علیه باطل شد و پس از چندی مبارزه با دشمن بعثی سرانجام در تاریخ 6 اسفندماه 1361 در جزیره مجنون به درجه رفیع شهادت نائل آمد.
وصیتنامه شهید:
بسم الله الرحمن الرحیم
شهادت ميدهم جز خداي يگانه خدايي نيست و محمد(ص) عبد و فرستادهي برحق اوست. شهادت ميدهم علي(ع)، امام اول مسلمين و شيعيان است و شهادت مي دهم به برحق بودن ايشان و معصوم بودن يازده امام ديگر. شهادت ميدهم به حق بودن روز قيامت و روز حساب و كتاب و اعمال.
شكر خداي را كه چنين توفيقي به من عطا كرد و در زماني متولد شدم كه رهبري چون امام و مكتبي چون اسلام و امتي چون امت مسلمان ايران بر روي اين كرهي خاكي هست. شكر خداي را كه در طول اين چند سال انقلاب، مرا از ميان اين همه گمراهي و ضلالتها كه هر جواني را تهديد مي كرد، نجات داد و به دامن اسلام و روحانيت اصيل و خط امام هدايت كرد. خدايا تو خودت شاهدي كه من اين راه را با آگاهي كامل و با عشق و علاقهي فراوان و با اراده انتخاب مي كنم.
اي دشمنان انقلاب بدانيد كه ما شهادت را با آگاهي انتخاب ميكنيم و هيچگونه تحميل و زوري در كار نيست. خدايا از تو توفيق عمل به وظيفه را به نحو احسن مي خواهم. خدايا نفس اماره هر آن مرا به سوي بديها دعوت كرده است و مرتكب هزاران هزار گناه شده ام، اما اگر دريايي از گناه درست كردهام، بارالها تو اقيانوس رحمتي.
من اين وصيتنامه را در ساعت حدود 8:30 صبح روز پنج شنبه مورخهي 27/11/1362 مينويسم؛ ان شاء الله تا ظهر، مهماتمان را خواهند داد و امشب يا حداكثر فردا شب عمليات آغاز مي شود. پدر و مادر عزيزم! شما در طول بيست و يك سال زحمات بسياري برايم كشيده ايد، اما من در مقابل، بدي فراوان به شما كرده ام.
نميدانم اگر شما حلالم نكنيد در قيامت چه بلايي بر سر من خواهند آورد؛ از شما ميخواهم كه ان شاء الله حتماً حلالم كنيد. تو اي مادرم! مي داني چه وصيتي به تو دارم؟ مي خواهم چون زينب(س) استوار و محكم باشي؛ مگر زينب(س) برادرانش و يارانش را قرباني نكرد؟ اما آيا با دادن برادران و ياران خود قدمهايش سست شد؟ زبانش گنگ شد؟ مگر فاطمهي زهرا (س) فرزندانش را قرباني نكرد؟ آيا من از امام حسين(ع) و يا امام حسن(ع) (نعوذ بالله) برترم؟ ما خاك پاي آن ها هستيم و خود را فداي يك تار موي امام حسين (ع) ميكنيم.
مادر من! مبادا سستي و مبادا ذره اي آه و ناله و زاري بكني. همان طور كه دو سال پيش كه به پيرانشهر مي رفتم، مرا به عنوان قرباني علي اكبر (ع) رهسپار كرديد، اميد دارم كه بر روي سخنتان محكم و استوار بمانيد و بدانيد كه ما راهي را رفتيم كه سرورمان و مولايمان حسين بن علي(ع) رفته است (البته اگر لياقت داشته باشيم كه ايشان مولاي ما باشد). بعد از شهادت من هر وقت دلتان گرفت، رو به سوي كربلا كنيد و روزي يكبار كربلا را به ياد بياوريد. شما اي پدر عزيزم! به شما هم زحمت بسيار داده ام؛ به خاطر خدا حلالم كنيد.
همسرم! شما در طول اين دو سال كه از ازدواج ما مي گذرد، خيلي زحمت كشيدهايد. از شما نيز تقاضاي حلاليت دارم. در تربيت فرزندانم نهايت كوشش را بنماييد. فرزندانم را به عنوان امانت نزد شما و شما و فرزندانم را به عنوان امانت به خدا مي سپارم. اگر ميخواهي روحم شاد باشد، همواره سعي فراوان و توجه خاصي به تربيت فرزندانم داشته باش.
همسر عزيزم! انتظار دارم همانند زينب (س)، پيام خون مرا و رسالتي را كه بر اثر شهادت شهداي عزيزمان به شما خواهران بزرگوار سپرده مي شود و بر عهدهي شماست، به نحو احسن انجام دهيد. مي دانم شهادت من براي شما بسيار سخت خواهد بود، اما انتظارم اين است كه به خاطر خدا و براي پيروزي انقلاب اسلامي و براي برافراشته شدن پرچم لا اله الا الله و براي گرفتن انتقام خون تمامي شهداي راه حق، خصوصاً شهداي كربلا صبر كنيد. اجر و پاداشي را كه خداوند در اثر صبر و تحمل مشكلات درتربيت فرزندانم به شما خواهد داد، نمي دانم آيا نصف آن را به من خواهد داد؟ اگر صبر كنيد و به خاطر خدا تحمل كنيد، اجر شما به مراتب بيشتر از من خواهد بود.
انتهای پیام/