به گزارش خبرنگار دفاعپرس از یزد، در تقلب احوال جوهره وجود انسـانها دانسـته میشـود و در کشـاکش دفاع از یـک آب وخاک شـیرمردان و دلیران شـناخته میشوند. مقاومـت در برابـر گلوله هایـی داغ و ترکشهایـی کـه مکـرر هجـوم میآورنـد جـز بـا دلـی پـر قـدرت محقـق نمیشـود؛ و آنان که بیشـتر میایسـتند زخمـی به مراتب بیشـتر میخورنـد.
جوانان بسیاری از حـوزه علمیه پا به مسـلخ گذاشـتند، جوهره مردانگـی آنها در تهاجم گسـترده بعثیون خودش را آشـکار کـرد اگر چـه زخمهـای فـراوان خورنـد امـا حماسـهای بـزرگ خلق شـد تا امروز و فـردا سـبب افتخارمان باشـد.
بهترین معـرف ایـن شـهیدان وصیتنامههـای آنها اسـت که دقیقـا راه و اهداف آنها را آشـکار میکنـد که در ادامه بخشی از زندگینامه روحانی شهید «مهدی ابوطالبی نصرآبادی» را از نظر میگذرانیم:
یکی دو سال دست از تحصیلات برداشت و فعالیتهای خود را بر علیه رژیم پهلوی شروع کرد. اولین فعالیتش انتشــار و پخش اعلامیههای امام خمینی (ره) بود، سپس با تشکیل کتابخانه در مسجد مهدیه روستای نصرآباد مبارزه خود را ادامه داد.
در این کتابخانه، جلسات شبانهای که در آن اعلامیههای امام پخش میشد برگزار میشد. او در این هنگام سلاحهای مختلفی را از این شهر به شهر دیگر میبرد. هنگامی که در مدرســه حقانی قم مشغول تحصیل بود حادثهای برایش اتفاق افتاده بود که خودش آن را این چنین نقل کرده اســت:
یک روز در مدرسه مشغول مباحثه بودیم که ناگهان مزدوران پهلوی به مدرسه حمله ور شدند. هرکس از گوشه و کناری فرار میکرد. من هم، چون راه فراری را نیافتم به یکی از اطاقها پناه بردم، در آن اطاق تعدادی کارتن خالی بود خودم را زیر کارتنهای خالی انداختم تا از چشم دژخمیان مخفی بمانم.
قلبم به تپش افتاده بود که ناگهان آنها وارد شدند، ولی به حول و قوه الهی با اینکه باطوم به کارتنها میزدند مرا ندیدند. بعد بیرون آمدم و از دیوار مدرسه بیرون پریده و از دستشان فرار کردم.
انتهای پیام/