به گزارش خبرنگار فرهنگ و هنر دفاعپرس، «عصرهای کریسکان» نام کتابی است که اخیراً مورد توجه رهبر معظم انقلاب اسلامی قرار گرفته و تقریظی بر آن نوشتهاند. این کتاب دربرگیرنده خاطرات امیر سعیدزاده (سعید سردشتی) است، او در عصرهای کریسکان از فعالیتهای دوران مبارزه پیش از انقلاب و مجاهدتهای دفاع مقدس تا رنجهای اسارت در زندانهای کومله و دموکرات گفته است که به قلم کیانوش گلزار راغب توسط انتشارات سوره مهر منتشر شده است.
کریسکان منطقهای در کردستان عراق است که پس از پاکسازی سردشت تبدیل به مقر اصلی گروهکهای تجزیهطلب شد و آنها در آنجا زندانی دایر کرده بودند. راوی کتاب نیز چندسالی را در این زندان اسیر بوده است. ماموستا ملاقادر قادری امام جمعه پاوه خبر داده که این کتاب به تازگی مزین به تقریظ رهبر انقلاب شده است.
امیر سعیدزاده، راوی اینکتاب، یکی از منحصر به فردترین نیروهای دفاع مقدس است. چراکه عضو هیچسازمانی نیست. یک نیروی آزاد است و در عین حال در مأموریتهای اطلاعاتی و عملیاتی شرکت میکند، مأموریتهایی نیز برای شناسایی در خارج از کشور دارد. پس از آن راهی سپاه میشود. سعیدزاده پیش از انقلاب، از طرف ساواک، مورد پیگیری و بازخواست قرار گرفته و فراری میشود. اسیر کومله میشود و از سازمان کومله نیز فرار میکند. چهار سال بعد از جنگ، سعیدزاده به اسارت حزب دموکرات کردستان عراق در میآید. این دوران از ابتدای انقلاب تا سال ۷۴، یعنی یک دوره ۱۵ ساله، به طول میانجامد.
در بخشی از این کتاب آمده است؛
تظاهرات و مبارزه همهجا را فرا گرفته بود. فضا باز شده بود و هر کس دوست داشت از گروهی طرفداری کند. سر کلاس درس با معلمها بحث میکردیم و دوست داشتیم وارد فضای مبارزاتی شویم. گروههای کومله، دموکرات و مجاهدین خلق و چریکهای فدایی خلق طرفداران بیشتری داشتند. زمزمه انقلاب همهجا پیچیده و کلاسهای درس نیمه تعطیل شده بود. مدرسه یک روز باز بود و دو روز تعطیل میشد. بچهها بهبهانه تظاهرات مدرسه را تعطیل میکردند و سرکلاس نمیرفتند. از معلم و ناظم هم حساب نمیبردند و بیاجازه به منزل میرفتند. کلاس سوم راهنمایی بودم و همراه سه برادر و دو خواهر در شهرستان بانه در منزل پدری زندگی میکردم.
سال ۱۳۵۷ که برادرم «ظاهر» وارد فضای مبارزاتی شده بود، وقت و بی وقت همراه دوستش سعید به منزلمان میآمد و تا صبح بیدار مینشستند. صدایشان را از پشت شیشه پنجره میشنیدیم که با هم جر و بحث میکردند و نام گروههای انقلابی را به زبان میآوردند و از آنها حمایت میکردند. با همدیگر اتفاق نظر نداشتند. سعید از گروههای اسلامی حمایت میکرد و ظاهر به چپ و راست می زد و هرروز مواضعاش را تغییر میداد.
دوست داشت برای انقلاب کار کند و به جنگ چریکی بپردازد. با هم رفت و آمد داشتند و روز به روز دوستیشان پایدارتر میشد. خانواده ما فضای مذهبی سنتی داشت و از رفتار و مرام سعید خوشم میآمد.
بعد از چند بار رفت و آمد متوجه شدم سعید در کارگاه جوشکاری فتاحی کار میکند و خانوادهاش در سردشت زندگی میکنند. یک روز غروب ظاهر با پدر و مادر سعید و برادرش مصطفی به منزلمان آمدند و دو سه روزی مهمان ما بودند. حس خوبی نسبت به سعید پیدا کردم و هر وقت بهمنزلمان میآمد احساس شادی و نشاط داشتم.
بعد از رفتن خانوادهاش دیری نپایید که به خاطر شرایط سعید خانوادهاش تصمیم گرفتند بیایند و موقتی در بانه زندگی کنند. خانهای در همسایگی ما اجاره کردند و ساکن شدند.
یک روز مصطفی با خواهرش نازدار به منزلمان آمدند و ما را به منزلشان دعوت کردند. خیلی اصرار کردند که همراه خانوادهام به منزلشان بروم. هر چه بهانه آوردم نازدار بهانهام را میبرید. دختری سرزنده و شاداب و دوست داشتنی و هم سن خودم بود و دست از سرم بر نمیداشت. قسمم داد دعوتش را بپذیرم. خیلی دلم میخواست با او دوست باشم و رابطه داشته باشم. ولی چون سعید مجرد و مصطفی جوان بود، هی بهانه میآوردم و دعوتش را رد می کردم. ولی اصرار و سرزندگی نازدار مجبورم کرد همراه پدر و مادرم به منزلشان برویم.
سیران و زیبا و علی خواهران و برادر کوچک سعید در گوشه حیاط بازی میکردند. طوری نگاهم میکردند که انگار سالهاست مرا میشناسند. در گوشی پچ پچ میکردند و به صورتم زُل زده و ناخودآگاه میخندیدند. سعید تند تند پذیرایی میکرد و دائم مقابلم میچرخید.
چند روز بعد از مهمانی، سر و کله نازدار و مصطفی همراه مام رحمان و خاله غنچه، پدر و مادر سعید، پیدا شد و مرا برای سعید خواستگاری کردند. دختری که به سن بلوغ برسد، باید به خانه بخت برود. نباید در خانه پدر بماند. این رسم زمانه است و توصیه بزرگترها که باید اطاعت کنم. طوری شده بود که خاله غنچه روزی سه چهار بار میآمد و جواب بله میخواست. بالاخره پدرم با ازدواجمان موافقت کرد. در زمان کوتاهی مراسم بله برون و خواستگاری و نشان انجام شد و نامزدش شدیم. چندباری دزدکی با هم ملاقات کردیم و بعد از سه ماه عقد کردیم.
براساس این گزارش؛ مراسم دهمین پاسداشت ادبیات جهاد و مقاومت همراه با انتشار تقریظ رهبر انقلاب بر کتاب «عصرهای کریسکان» روز دوشنبه ۱۸ اسفند توسط مؤسسهی پژوهشی-فرهنگی انقلاب اسلامی در سنندج برگزار میشود.
انتهای پیام/ 121