به گزارش خبرنگار دفاعپرس از همدان، «عبدالصالح رفعت» در یکم فروردین 1339 در شهرستان تویسرکان به دنیا آمد. از کودکی با قرآن همنشین بود و آن را با صوت زیبایی قرائت می کرد به گونهای که همسایهها برای شنیدن آوای قرآن جمع میشدند و دل به صوت روح بخش او میسپردند.
در کنار درس به کارکردن مشغول شد و توانست دوران متوسطه را با اخذ دیپلم در رشته برق به پایان رساند.
در دوران مبارزات انقلاب با مردم همراه و همدل شد، روح زلال او تشنه علم و احکام دین بود و این امر باعث شد تا در حوزه علمیه به سمت متعالی شدن گام بردارد. با شروع جنگ درس را رها کرد و داوطلبانه به دلاورمردان سپاه پیوست و از طرف سپاه کرمانشاه به جبهه اعزام شد.
رزمندگان گردان مسلم از لشکر 10 سیدالشهدا (ع) حماسه و دلاوریهای او را از یاد نبرده اند و هنوز در مسیر کربلای خیبر، فتح بستان، والفجر 1 و 8 کربلای 5 و بیت المقدس 2 جای پای او بر خاک جبههها به یادگار مانده است. بچههای گردان به یاد دارند که چقدر مهربان با اسیران برخورد می کرد و اجازه نمی داد کسی به آنان آزاری برساند.
«عبدالصالح رفعت» سرانجام در عمیات بیتالمقدس 2 سر تسلیم به آستان حضرت دوست سپرد و در اثر اصابت ترکش خمپاره در ناحیه سر برای همیشه آسمانی شد.
وصیت نامه روحانی شهيد «عبدالصالح رفعت»
بسم الله الرحمن الرحیم
پدر عزیزم من نمیدانم که بالاخره تا کی زنده هستم (آیا تا ۱۰ روز دیگر یا ۱۰ ماه دیگر و یا دهها سال دیگر)
در هر جهت اینجا جبهه جنگ و جهاد است و ممکن است در دفتر الهی عمر بعضیها زیاد نباشد و لذا اگر روزی قضای الهی بر این امر تعلق گرفت شکر خدا را بگویید، چون اینگونه مردن، چون مردن حسین است و خوشا به حال کسانی که به شکل حسین و در راه حسین بمیرند و آن مردن را شهادت گویند. اگر هم زنده بمانم از خداوند باری تعالی خواستارم که مرا و همهی مسلمین را عاقبت به خیر بنماید. پدرم عزیزم! من به وجود پدری زحمتکش که نان حلال و طیب به ما خورانده است بسیار افتخار میکنم و از عمق وجود خوشحال هستم و از این جهت بعداً شکر خدا را میکنم.
ولی بسیار شرمندهام که در ازای زحمات و خوندل خورنهای شما کاری اگرچه ناقابل برای شما نکردهام، ولی نباید فراموش کرد که این دنیا موقع تسویه حساب و رسیدگی به این امورات و دادن پاداش زحمات نیست، این دنیا فقط محل عمل و آزمایش است و محل حساب و کتاب نیست. ولی آخرت دیگر زمان عمل نیست و در عوض وقت حساب و کتاب است، و همینطور تو مادر مهربانم، از جان بهترم، یادگار فاطمه زهرا و مادری که دختری از نسل رسول الله است.
امید آن دارم که تو نیز مانند پدرم زحماتی را که برایم کشیدهای بر من حلال کنی. مادر عزیزم زبان من عاجز است که زحمات تو را فقط بشمارم، تا چه رسد به اینکه بخواهم جبران کنم.
اگر ما امروز دین خدا و از سنت رسولالله و راه ائمه هدی (ع) متابعت نکنیم و الآن که زمان آزمایش و امتحان الهی است دین اسلام را یاری نکنیم ۸۰ سال بعد که من و تو پدرم و برادرانم و همسرم و همه اقوام و حتی نوههای پدرم در عالم برزخ و جهان دیگر رفتیم چه جوابی به خداوند و امامان معصوم (ع) دهم که چرا فرزند ما خمینی را یاری نکردید یا مدتی یاری کردید و بعد یاریاش نکردید و دنبال مال و خانه ساختن و زن و فرزند و امور دنیا رفتید؟ آیا خانهای که باید عمرم را صرفش کنم و بعد برای دیگران بهجا بگذارم فردا مرا یاری میکند و مرا از محکمه الهی نجات میدهد؟
مادردم اگر چه شما چنین سخنی نگفته اید که جبهه را ترک کن، ولی جهت اطلاع شما میگویم الان وقت توجه به زندگی دنیا و نفع شخصی نیست. الان قریب چند سال است که در جبههها کربلا به پا شده است و حسین زمان، ما را به یاری میطلبد. ننگ بر من اگر روزی حرف امام را گوش نکنم و به او پشت کنم. مطمئن باشید که من هم عاطفه دارم و مسائل خانوادگی را خوب لمس میکنم ولی فعلاً وقت جنگ و جهاد فی سبیلالله است.
اگر روزی من لیاقت شهادت نداشتم و زنده ماندم و جنگی هم نبود و ولی فقیه اجازه دادند دنبال زندگی شخصیام نیز خواهم بود.
انتهای پیام/