چهل‌سالگی سرو/ شهید «حسین‌علی مهرزادی»؛

از روحانیت متعهد پشتیبانی نمائید

در فرازی از وصیت‌نامه شهید «حسین‌علی مهرزادی» آمده است: از روحانیت متعهد پشتیبانی نمائید که دشمن استکبار از فکر و اعتقاد آن‌ها شکست خورده است.
کد خبر: ۴۴۷۸۱۵
تاریخ انتشار: ۲۴ اسفند ۱۳۹۹ - ۱۶:۵۴ - 14March 2021

به گزارش خبرنگار دفاع‌پرس از ساری، به مناسبت چهلمین سالگرد دفاع مقدس و در سالروز شهادت شهید «حسین‌علی مهرزادی» زندگی‌نامه و وصیت‌نامه این شهید را از نظر می‌گذرانیم.

زندگی نامه شهید:

عطر حضورش در دی ماه سال ۱۳۳۰، مشام جان «کریم و عطریه» را صفایی دگر بخشید. نورسیده‌ای با نام «حسین‌علی»، برخاسته از دامان پرعطوفت زوجی متدین و زحمتکش از دیار «بهشهر».

دوران ابتدائی و راهنمایی‌اش به ترتیب، در دبستان «نظامی» و مدرسه «۱۵ خرداد» زادگاهش بهشهر سپری شد. سپس با اخذ مدرک دیپلم ریاضی، بلافاصله جهت دوره سپاهی دانش، به روستای «چمن‌بید» بجنورد مهاجرت کرد؛ و در نهایت، در سال ۱۳۵۴ به عنوان معلم ابتدائی، در آموزش و پرورش بهشهر مشغول خدمت شد.

حسین‌علی با شرکت در مجالس مذهبی، فعالیت خود را علیه رژیم سابق، آغاز و در سال ۱۳۵۵ با تنی چند از دوستان خود، اقدام به تشکیل یک گروه چریکی کرد.

مادرش درباره فعالیت‌های انقلابی پسرش می‌گوید: «اعلامیه‌های امام خمینی را در کیسه می‌ریخت و به منزل می‌آورد. اگر کسی از او سوال می‌کرد که حسین‌آقا، این‌ها چیست که به دوش گرفته‌ای؟ می‌گفت: مادرم مریض است. برایش خرید کردم.»

حسین‌علی که از محرک‌های اصلی بهشهر در برپایی تظاهرات بود، در روشنگری دانش‌آموزان و مردم آسیاب‌سر، در راستای آشنایی با اهداف انقلاب نیز، نقش موثری داشت.

از روحانیت متعهد پشتیبانی نمائید

با پیروزی انقلاب و تشکیل کمیته و بسیج، او فعالیت‌هایش را در این نهاد‌های انقلابی از سر گرفت. در ۱۳۵۸/۶/۱، جامه پاسداری به تن کرد و با عضویت در شورای فرماندهی، مسئول تدارکات و آموزش سپاه، در خدمت انقلاب قرار گرفت. در ۳ آذر همین سال (۵۸) نیز، همراه با اولین گروه اعزامی بهشهر، راهی قصرشیرین شد.

همسرش «فاطمه اسماعیل‌زاده» در این‌خصوص می‌گوید: «بعد از پیروزی انقلاب، همیشه در کردستان بود. یک روز مادرش به او گفت: زنت جوان است و بچه‌ات کوچک. این‌ها هم خانه و زندگی دارند. حسین‌علی در جوابش گفت: اگر قرار باشد که من کنار زن و بچّه خودم لذت‌های شیرین زندگی را داشته باشم، اصلاً دلیلی نداشت انقلاب شود. همان جاویدشاه را می‌گفتم، بهترین امکانات را به من می‌داد، ولی منهای اسلام بود. من می‌خواهم اسلام باشد. زندگی کردن در کنار اسلام، یعنی هجرت، جدا شدن از زن و بچه و همه لذت‌ها.»

حسین‌علی در بهمن ۱۳۵۸، جهت سرکوبی دیگر عناصر معاند نظام، به گنبد عزیمت کرد. اگرچه در آذر ۱۳۵۹، به عنوان فرمانده عملیات سپاه پاسداران این شهر، و سپس به سمت فرماندهی سپاه گنبد انتصاب یافت.

در ۲۸ اسفند همین سال (۵۹) نیز، در کسوت جانشینی گروهان، در پاوه حضور پیدا کرد. در ادامه مسئولیت هایی، چون مسئولیت محور در بیجار، معاونت گردان در سرپل‌ذهاب و جانشینی گروهان در شوش، به حسین‌علی سپرده شد. اگرچه، مشاور فرماندهی تیپ نور در عملیات بیت‌المقدس، و حضور در آوردگاه والفجر مقدماتی نیز، از جمله خدمات وی به شمار می‌رود.

حسین‌علی در شهریور ۱۳۶۲ به عنوان فرمانده سپاه سوادکوه تعیین شد. در این مدت، در عملیات‌های جنگی هم شرکت داشت که منجر به مجروحیتش شده بود. بعد از آن، فعالیت‌هایش را در کسوت مسئول ستاد لشکر ۲۵ کربلا از سر گرفت.

برادرش از روحیه جنگاوری او این‌گونه روایت می‌کند: «حسین واقعاً یک مالک اشتر بود؛ خستگی‌ناپذیر و پرتلاش. او در دفاع از اسلام و عمل به وظیفه، هیچ‌گاه رفاقت و مسائل خانوادگی را دخالت نمی‌داد. سال ۱۳۶۲ که با عنوان طرح لبیک به منطقه دهلران رفته بودیم، او فرمانده تیپ بود. من خدمت سردار الیاسی در گردان دیگر بودم. وقتی قبل از شروع عملیات رفتم حسین‌علی را ببینم، در جلسه بود. با این‌که می‌دانست که برادرش هستم و بعد از ماه‌ها آمده‌ام که او را ببینم، اما جلسه را ترک نکرد. چون در آن زمان، تشخیص داد که انجام آن وظیفه برای اسلام، بسیار واجب‌تر از دیدن برادرش است.»

بنا به استناد کلام خانواده، «به سبب خوش‌روئی در مجموعه نیرو‌های تحت امرش، مودت خاصی با آن‌ها ایجاد می‌کرد. در ادب و تواضع نسبت به والدین نیز زبانزد بود.»

در بیان تقیدات دینی وی، همین بس که در ادای فرائض واجب و مستحب، به‌خصوص نماز شب، اهتمامی خاص داشت. قرآن، این مصحف روح‌بخش را نیز، هماره به گوش جان می‌سپرد و در عمل به فرامین آن، کوشا بود.

از روحانیت متعهد پشتیبانی نمائید

حسین‌علی در مهر ۱۳۶۴، به دلیل ناراحتی مزمن، و همچنین درخواست آموزش و پرورش بهشهر، مجدد به شغل معلمی روی آورد؛ اما پس از چهل روز، در ۶۴/۸/۲۸ به میادین نبرد برگشت. او در عملیات والفجر ۸، به عنوان مسئول پیگیری و نظارت فرماندهی لشکر، در آزادی فاو نقش به‌سزایی داشت که البته این حضور، منجر به شیمیایی شدن وی گردید.

و، اما آخرین دیدار به روایت همسرش؛ «صبح روز آخرین اعزام، من و دخترم «فائقه» را به محل کارم در مدرسه رساند. سپس با ما خداحافظی کرد و به شهیدآباد رفت. به مدرسه که رسیدم، برایم زنگ زد. گفتم: نرفتی؟ گفت: فرصت کوتاهی به دست آوردم، گفتم برایت زنگ بزنم. بعد از آن، مجدد به محل کارم آمد. گفت: برای خداحافظی آمدم. در آخرین لحظه، فائقه را در آغوش گرفت و همچنان که با یقه بلوزش بازی می‌کرد، به او گفت: به شرطی از تو راضی هستم که مادرت از تو راضی باشد. فکر می‌کنم این آخرین صدایی بود که دخترش از او به یاد دارد. وقتی می‌رفت، تا چشمم قدرت دیدن داشت، به ماشین نگاه کردم. حسی به من می‌گفت که این دیگر آخرین نگاه است.»

سرانجام، حسین‌علی در ۶۴/۱۲/۲۴ در جبهه فاو ـ ام‌القصر، هم‌زمان با سالروز شهادت امام‌هادی (ع) به خیل هم‌سنگران شهیدش پیوست. سپس طی وداع با دیگر یادگاران خود «فائزه و محمدحسین»، در گوشه‌ای از گلستان شهدای «بهشت فاطمه» آرام گرفت.

«عطریه» از عطر حضور حسین‌علی در وداع آخر، چنین سخن می‌راند: «وقتی جنازه‌اش را آوردند، انگار در مجلس عروسی‌اش نشسته بودم. بچه‌ها را در خانه‌اش جمع کردم. به ریشش دست کشیدم و گفتم: پسر! به آرزویت رسیدی. شهادتت مبارک!»

از روحانیت متعهد پشتیبانی نمائید

وصیت‌نامه شهید:

بسم الله الرحمن الرحیم

انا لله و انا الیه راجعون

هَلْ أَتَىٰ عَلَى الْإِنْسَانِ حِینٌ مِنَ الدَّهْرِ لَمْ یکُنْ شَیئًا مَذْکُورًا– إِنَّا خَلَقْنَا الْإِنْسَانَ مِنْ نُطْفَةٍ أَمْشَاجٍ نَبْتَلِیهِ فَجَعَلْنَاهُ سَمِیعًا بَصِیرًا – إِنَّا هَدَینَاهُ السَّبِیلَ إِمَّا شَاکِرًا وَإِمَّا کَفُورًا.

سلام بر ارواح طیبه شهدای اسلام و بخصوص شهدای (بدر، حنین، احد، کربلا و کربلای ایران با سلام و درود بر امام امت بارقه الهی مجسمه اخلاص و تقوا و [] سلام و درود به جمیع خانواده‌های معظم شهدا، معلولین؛ اسرا؛ مفقود الاثر‌ها بخصوص مفقود الجسد‌ها و سلام و درود بر همه رزم آوران و رزمندگان کفر ستیز جبهه‌های نبرد حق علیه باطل؛ خدایا! تورا شکر می‌کنم که بر من منت نهادی تا توفیق سربازی و حمایت دینت را حاصل تلاش و کوششم را شهادت در راهت نصیبم گردانیدی هر چند که چهار روزی بیش نبود که از عملیات والفجر ۸ برگشتم مجددا مرا طلبیدی؛ خوشحالم آنچه بر توان داشتم برای جلب رضایت عاشقانه بکارگرفتم و هیچ چیز دنیای مادی و لذا زندگی مرا از یاد تو بودن غافل نکرد و هیچ چیز مرا باندازه ایثار کردن یک قطره خون هم شده در راهت خوشحال نمی‌گردانید؛ و بازهم ترا شکر که مرا به تکالیفم آشنا نموده اگرچه مرا با لباس مقدس سپاهی نپذیرفتی بسیجی بسویت پرواز نمودم؛ نهایتا به آرزویم رساندی.

خدایا! تو در قرآنت آموختی که این دنیا دریای عجیب و عمیقی است که خیلی از انسان‌ها را در خودش غرق کرده است؛ و کسانی سعادتمند شده اند برای هر کاری که داشتند برای خود هدف تعیین کرده‌اند؛ هدفی که از او را از سایر موجودات؛ حیوانات جدا می‌کرد؛ هدفی که با بیان رسالت حضرت رسوا الله (ص) (لتخرج النااس من الظلمت الی النور).

تا انسان را از وادی ضلالت و جهالت از نفاق و گمراهی بیرون کرده و به سوی نور؛ به سوی کمال به سوی معرفت؛ به سوی مشتعل کردن کیان انسان سوق بدهد بر مائی که روزگاری گذشت که هیچ بحساب نمی‌آمدیم و از علقه ممزوج شده بی‌شعوری خلق شدیم که خدا منت بصیرت و بینائی را بر ما عطا فرمود تا، اما شاکرا قرار بگیریم.

ای امت حزب الله حال که خداوند اراده نموده است که به برکت حضرت امام و حرکت قائلیش نه فاعلی جمهوری اسلامی را که زمینه ظهور و حکومت حضرت مهدی (عج‌الله) برپا کرده به ما عطا نموده است تا بتوانیم قول و زنجیر‌های راکه به گردن مسلمان‌های جهان انداخته را بر داریم و مسلمانان را از بردگی بندگی نجات دهیم و تسلیم خدا گردانیم. باید رسالتمان ذکه ثمره خون شهداست حفظ نمائیم.‌

ای امام!‌ ای سلاله حسین!‌ ای بت‌شکن تاریخ رژیم ستم شاهی! با درسی که از مکتب الهی به من آموختی تا آخرین قطره خونم در سنگر اسلام باقی خواهم ماند و لحظه‌های آنرا درک خواهم کرد و با خدای منان پیمانی که بسته‌ام در صراط حق با تو که همان صراط المسقیم اسلام است باقی خواهم ماند تا احکام و پرچم توحید اسلام در سراسر جهان اجرا و به اهتراز در آورده شود؛ و شما‌ای امت حزب الله و شهید پرور! دل قوی دارید که قادر یکتا پشتیبان و نگهبان شماست و تنها اوست که شما را از دشمنان نجات می‌بخشد وعاقبت شما را ختم به خیر می‌گرداند.

همه این مصیبت‌ها و سختی‌ها زود گذر است، اما پاداش این جانفشانی‌ها و فداکاری وزیر بار ظلم و ستم نرفتن‌ها همان رسیدن به نعمت بی‌پایان خداست (اولئک یرجعون رحمت الله).

امت حزب الله! بر سیر و کرامت خدا تکیه کنید و به تمنیات و تمایلات مادی و نفسانی و شیطانی بر حذر باشید که این دنیا از آن بی خانمانی است که جهت ساختن خانه آخرت بر نیامده‌اند پس باید سنگر و صفوف خود را در نماز بر صلابت و دشمن شکن جمعه و جماعت حفظ کنید و از امامت جمعه که مظهری از مظاهر امام و محور فکری و اعتقادی و ثمره تلاش هزار و سیصد سال شیعه که با تشکیل جمهوری اسلامی مجددا تحقق پیدا کرده است اطاعت داشته باشید و از روحانیت متعهد پشتیبانی نمائید که دشمن استکبار از فکر و اعتقاد آن‌ها شکست خورده است اسلام خودتان را با ولایت فقیه و روحانیتی که تقوای فقهی دارند و از خدا می‌ترسند پیوند بدهید تا همیشه دینتان و خودتان محفوظ بمانید.

و حال پدر ومادرم! خوشحال باشید فرزندی را تربیت نموده‌اید که هیچگاه از خدمت کردن به اسلام و مسلمین احساس خستگی در خودش نمی‌کرد و با وجود اینکه فرماندهی سپاه اسلام شش شهریور... کنید و تابعه، سواد کوه و ... را داشت بحمدالله خود را غیر از خدمتگزار و سربازان امام زمان چیز دیگری نمی‌دانست و تمام این مدت یک ریال هم از سپاه و بسیج برنداشت و هر کجا خطر احساس می‌کرد پیش قدم بود و حال هم که به عنوان بسیجی ماموریت جدید پیدا کردم با کمال میل و رضایت تمام عازم می‌شوم و امیدوارم که حلالم کرده باشید و شما‌ای مادران و پدران شهید پرور!‌

ای امت حزب الله! مبادا از رفتن فرزتدان خود به جبهه‌های حق علیه باطل ممانعت کنید و مسئله تنهایی و گرفتاری و بیماری را دلیل قرار بدهید و مطمئن باشید مرگ و زندگی دست خداست و فردا در محضر خدا نمی‌توانید جواب حضرت زینب سلام الله علی‌ها را بدهید که تحمل ۷۲ تن شهید را نموده است.

شما همچون مادر وهب باشید که پسر‌ها بار‌ها سالم از جبهه بر می‌گشت اعزام مجدد می‌داد تا اینکه سربریده فرزندش را آورده‌اند و نهایتا بطرف دشمن پرتاب نمود و تو‌ای پدر و مادر مهربانم! می‌دانم که مرا در استراحت ندیده ای. هر وقت فقدان من شما را ناراحت می‌کند بعد از دو رکعت نماز شکر به یاد مادرانی باشید که چندین جوان رشیدتر از من داده‌اند و هنوز جنازه‌های تکه تکه آن‌ها را نیاورده اند؛ حال شما ‌ای رزمندگان سلحشور و‌ای رزم آوران اسلام‌ای سپاهیان و‌ای بسیجیان و ارتشیان! این قدرت ما نبود که این همه حماسه آفرید بلکه نصرت و قدرت خدائیست که در توان ما ظاهر گشته است. روزی را نصیب اسلام و مسلمین گردانیده است خداوند بندگان خویش را در اوج عزت آزمایش می‌کند (... وکم ایکم احسن عملا) نکند خدای ناکرده عجب و غرور در وجودتان حاکم شود و در معراج شهدای تاریخ اسلام شرمنده بمانید همچنین از باند بازی‌ها و گروه گرائی بپرهیزید و مسائل داخلی خود را در سطح اجتماعی نکشانید که دشمنان در پی ایجاد تفرقه این نیرو‌های مکتبی هستند...

از روحانیت متعهد پشتیبانی نمائید

‌ای همسرم!‌ ای همسنگر رزمم! می‌دانم که در تمام مراحل زندگیم برایم یک همرزم بودی و همچنین وقت را با تحمل انقلابی به تربیت فرزندانم صرف نموده‌ای وقتی برای یکبار هم شده از این همه ماموریتم ممانعت نکری و همیشه می‌گفتی، چون راهت برای خداست تحملش آسان است و در نهایت مشکلات و تنگدستی‌ها و در تنهائی‌ها خدا را شکر می‌کردی.

اما همسر شهید بودن بیش از این‌ها صبر و تحمل لازم دارد و مسئولیت می‌آورد. دشمن در کمین است که رنگارنگ نشان دادن زندگی مادی وابستگی و دلبستگی دنیایی ایحاد کند.

دشمن بخاطر حفظ موقعیت و منافع خود از انسان یک قهرمان می‌سازد، اما تو به تربیت فرزندانت بپرداز، چون همیشه از من دور بودند و یار امام و حامی روحانیت متعهد بیش از تشویق دیگران مغرور و از تکذیب آن‌ها دلگیر نشو. اگر شبهه‌ای پیدا کردی با امام جمعه محترم حجت الاسلام جباری مشورت کن از خداوند منان طلب استغفار و مغفرت می‌خواهم مرگم را شهادت در راهش قرار بده.

قلب امام زمان و امام امت را از من راضی و خشنود بگردان وجود امام و قائم مقام رهبری را از جمیع بلیات حفظ و طول عمر به عزتشان را تا انقلاب مهدی افزون گردان. وصیت‌نامه مرا همسرم بخواند، نمازم را امام جمعه محترم - غسلم را پدرم- دفنم را پسرم و دخترم.

خدایا خدایا تا انقلاب مهدی حتی کنار مهدی خمینی را نگهدار

حسینعلی مهرزادی

۶۴/۱۲/۱۶

انتهای پیام/

نظر شما
پربیننده ها
آخرین اخبار