برادرانی که سوختند اما سربند «یا زهرا (س)»‌ آن‌ها سالم ماند

مادرشان برای شهادت‌شان شرط عجیبی گذاشت. اواخر اسفند برای آخرین بار عازم جبهه شدند و ۱۱ روز بعد در عملیات «فتح‌المبین» دو برادر با هم شهید شدند. آن‌ها در لحظات آخر توانستند شرط مادر را اجرا کنند.
کد خبر: ۴۴۸۸۵۵
تاریخ انتشار: ۰۴ فروردين ۱۴۰۰ - ۱۵:۴۲ - 24March 2021

به گزارش گروه سایر رسانه‌های دفاع‌پرس، چهارم فروردین سال ۱۳۶۱ در بحبوحه عملیات «فتح‌المبین»، مصطفی و مرتضی که یک گروه رسانه‌ای از عکاسان و خبرنگاران را به منطقه برده بودند. آر. پی. چی دشمن در منطقه رقابیه به ماشین‌شان اصابت کرد و هر دو برادر هم‌زمان آسمانی شدند. تمام بدن‌شان سوخت؛ اما سربند‌های یا زهرا (ع) آن‌ها سالم ماند.

برادرانی که سوختند اما سربند «یا زهرا (س)»‌ آن‌ها سالم ماند

از سمت چپ؛ نفر اول مصطفی، نفر سوم مرتضی در زیارت حرم امام رئوف (ع)

آن‌ها پنج خواهر و برادر بودند. مصطفی فرزند دوم خانواده در اردیبهشت سال ۱۳۳۲ و مرتضی (منوچهر) هم در اسفند سال ۱۳۳۵ هم‌زمان با شب نیمه شعبان به‌دنیا آمدند، در خانواده مذهبی آن‌ها توجه به رزق حلال سرلوحه والدین‌شان بود. مادرشان آموزشگاه خیاطی داشت. پدرشان هم معمار بود که بسیار اهل بذل و بخشش و انفاق به دیگران بود.

برادرانی که سوختند اما سربند «یا زهرا (س)»‌ آن‌ها سالم ماند

کودک کوچک‌تر مرتضی، بزرگ‌تر مصطفی

قبل از انقلاب این دو برادر در جلسه درس قرآن استاد موسوی در خیابان ایران شرکت می‌کردند که این جلسات تأثیر بسیار مهمی در شکل‌گیری بُعد معنوی آن‌ها داشت. در جمعه خونین ۱۷ شهریور میدان شهدا، مجروحان را با پیکان‌شان به بیمارستان منتقل می‌کردند. اوایل انقلاب که کمی بزرگ‌تر شده بودند، با بچه‌ها و جوانان محل ساعت‌ها درباره امام خمینی (ره) و ماهیت انقلاب مباحثه می‌کردند تا بلکه تعدادی از آن‌ها را به عنوان یاوران انقلاب و نظام آماده کنند.

برادرانی که سوختند اما سربند «یا زهرا (س)»‌ آن‌ها سالم ماند

شهید مصطفی نعمتی‌جم

مصطفی بسیار آرام، پر کار و جدی بود. از همان بچگی نبوغ و استعدادش را نشان می‌داد. اول در مدرسه «صور اسرافیل» محله منیریه درس می‌خواند و بعد هم به مدرسه «خوارزمی» رفت. در دوره دانشجویی در داروخانه و شرکت «سیمان ری» هم کار می‌کرد. تکه کلام شهید این بود که «اطاعت از ولایت فقیه باید مدنظر باشد». با این وجود مصطفی وقتی کارشناسی فیزیک کاربردی‌اش را از دانشگاه «رازی» کرمانشاه گرفت، دیگر با خیال راحت به جبهه رفت. یک روزی، هزار تومان به مادرش داد و گفت: «این حقوق من است آن را به فقرا بده، با توجه به شرایطی که مردم کشورم دارند، درست نیست این پول را برای خودم خرج کنم».

برادرانی که سوختند اما سربند «یا زهرا (س)»‌ آن‌ها سالم ماند

شهید مرتضی نعمتی‌جم

مرتضی هم پرشور، خوش بیان، فعال و مجلس گرم‌کن بود. در دانشگاه رشته مکانیک را خواند. بسیار روحیه شادی داشت و با شروع جنگ به عنوان مسئول تبلیغات جهاد سازندگی مرکزی و بسیج سپاه پاسداران منصوب شد. در مدت کوتاهی نمایشگاه جنگ در جهاد را آماده کرد؛ اما معتقد بود که نمایشگاه واقعی در خود جبهه است. تکه کلام مرتضی هم این بود که ما باید راه شهدا را ادامه دهیم.

برادرانی که سوختند اما سربند «یا زهرا (س)»‌ آن‌ها سالم ماند

شهید مرتضی نعمتی‌جم در زمان جبهه

این دو برادر هفته‌ای یک بار از طرف جهاد سازندگی به مناطق محروم می‌رفتند. نخستین فعالیت‌هایی که در سال ۱۳۵۹ انجام دادند، تهیه آماری از روستاییان برای گرفتن شناسنامه بود. آخرین باری که عازم جبهه می‌شوند ۲۳ اسفند ۱۳۶۰ بود. مادر هر دو آن‌ها را از زیر قرآن رد کرد و راهی‌شان ساخت و ۱۳ روز بعد خبر شهادت‌شان را شنید.

شرط عجیب مادر برای شهادت فرزندانش

«فاطمه سپنج‌خوی» مادر شهیدان «نعمتی‌جم» با اشاره به ماجرای راضی شدنش برای اعزام فرزندانش به جبهه می‌گوید: یک‌بار مصطفی به من گفت: «مامان می‌دانی زمانی که امام حسین (ع) در کربلا بود چه گفت؟!»، گفتم فرمودند: «هل من ناصر ینصرنی». بعد پسرم گفت: «منظور ایشان به آیندگان بود که به کمک‌شان بروند. الان که به جبهه می‌رویم همان یاری کردن امام حسین (ع) است».

او با اشاره به خاطره‌ای از آخرین ناهار با فرزندانش، از شرطی برای شهادت آن‌ها سخن می‌گوید و می‌افزاید: همین طور که موقع ناهار حرف می‌زدیم، به بچه‌ها گفتم یک وقت عراقی‌ها الکی‌الکی شما را نکشند. جلوی تیرشان نباشید، اول شما بکشیدشان. بعد از شهادت‌شان همرزمان‌شان تعریف می‌کردند که مصطفی و مرتضی تعداد زیادی اسیر و غنیمت می‌گیرند و در حالی که از خط دور می‌شدند، عراقی‌ها جلوی آن‌ها را می‌گیرند و ماشین‌شان مورد هدف آر.پی‌.جی قرار می‌گیرد.

برادرانی که سوختند اما سربند «یا زهرا (س)»‌ آن‌ها سالم ماند

مادر شهیدان نعمتی‌جم

خودکاری که باید بازگردانده می‌شد

مادر شهیدان نعمتی‌جم با بیان اینکه فرزندانش به بیت‌المال بسیار حساس بودند، اظهار می‌دارد: مرتضی هم قبل از رفتن خودکاری در جیبش داشت که متعلق به جهاد بود. به من گفت: «مامان فراموش کردم این خودکار را تحویل دهم. حالا که قرار است برویم فرصت نمی‌کنم بروم. زحمت تحویل این خودکار به جهاد با شما. من هم رفتم این خودکار را به جهاد دادم».

برادرانی که سوختند اما سربند «یا زهرا (س)»‌ آن‌ها سالم ماند

از سمت راست؛ شهید مرتضی نعمتی‌جم، شهید صیاد شیرازی، شهید مصطفی نعمتی‌جم

فیلم‌هایی که سوخت

وی با بیان اینکه فرزندانش عاشق شهادت بودند و از اینکه مبادا خداوند لیاقت شهادت را به آن‌ها ندهد، آرامش روحی نداشتند، می‌گوید: یک شب که با جمعی از دوستان به جمکران رفته بودند، در مسجد جمکران از خدای خود شهادت را طلب کردند.

مادر شهیدان نعمتی‌جم همچنین می‌گوید: دوستان مصطفی و مرتضی بعد‌ها برایم تعریف کردند که آن‌ها فیلم‌های خوبی از عملیات «فتح‌المبین» تهیه کرده بودند. اینکه تعدادی از رزمندگان اسلام توسط بعثی‌ها به اسارت گرفته شدند، آن زمان امداد الهی به کمک رزمندگان اسلام آمد و طوفان گرد و غبار شد و آن‌ها توانستند خود را نجات دهند، این دو برادر این شرایط را ضبط کرده بودند. پشت ماشین‌شان هم پر از غنیمت و اسلحه دشمن بود که وقتی آر.پی‌.چی به ماشین‌شان اصابت کرد، تمام آن فیلم‌ها سوخت.

برادرانی که سوختند اما سربند «یا زهرا (س)»‌ آن‌ها سالم ماند

دو برادر شهید در دو قاب عکس

«مصطفی نعمتی‌جم» اول اردیبهشت سال ۱۳۳۲ در تهران چشم به جهان گشود. پدرش محمد و مادرش، فاطمه نام داشت. تا پایان کارشناسی در رشته فیزیک درس خواند. کارمند جهاد سازندگی بود. به عنوان جهادگر در جبهه حضور یافت.

مرتضی (منوچهر) نعمتی‌جم نیز بیست و ششم اسفند ۱۳۳۵ در تهران چشم به جهان گشود. دانشجوی کارشناسی در رشته مکانیک درس خواند. دانشجو و کارمند جهاد سازندگی بود. به عنوان جهادگر در جبهه حضور یافت.

زنده‌نگه داشتن نام شهدا در جلسه قرآن پس از ۳۹ سال

به گفته همرزمان مصطفی و مرتضی هر دو قاری قرآن بودند و در جبهه هم برای رزمندگان جلسه قرآن برپا می‌کردند. این دو عزیز در جلسات استاد موسوی بلده حضور پیدا می‌کردند و هنوز پس از گذشت ۳۹ سال از شهادت‌شان  در جلسه استاد موسوی هنگام حضور و غیاب نام آن‌ها توسط استاد ذکر شده و شاگردان به جای شهدا «حاضر» می‌گویند.

قبل از آخرین اعزام به تهران آمدند و ۵۰۰ جلد قرآن تهیه کردند و برای استفاده رزمندگان به منطقه بردند. هنگام شهادت عراقی‌ها ماشین آن‌ها را به رگبار بستند و سپس آن را منهدم کردند؛ که یکی از گلوله به قرآن داخل جیب مرتضی اصابت و پس از عبور از قرآن بر قلبش نشسته بود.

این دو برادر چهارم فروردین ۱۳۶۱، با سمت مسئول تبلیغات در رقابیه بر اثر اصابت موشک به خودرو شهید شد. مزار این دو شهید در بهشت زهرای تهران در قطعه ۲۴ ردیف ۱۲۸ و ۱۲۹ واقع است.

منبع: فارس

انتهای پیام/ 113

نظر شما
پربیننده ها