یادداشت/ عصمت دهقانی

شهدا زیباترین واژه تاریخ را پیشوند نام خود کردند

شهدا زیباترین واژه تاریخ، باشکوه ترین نام آفرینش و بلندترین معانی معرفت را پیشوند نام خود کردند. نامی که نشانی از عاشورا با خود دارد، نشان حریت و آزادگی.
کد خبر: ۴۴۹۳۰۲
تاریخ انتشار: ۰۹ فروردين ۱۴۰۰ - ۲۰:۴۲ - 29March 2021

شهدا زیباترین واژه  تاریخ را پیشوند نام خود کردند

گروه استان‌های دفاع‌پرس - عصمت دهقانی؛  شهدا زیباترین واژه تاریخ، با شکوه ترین نام آفرینش و بلندترین معانی معرفت را پیشوند نام خود کردند. نامی که نشانی از عاشورا  با خود دارد، نشان حریت و آزادگی.

 به راستی شهید بهترین تاجر  زندگی است که در مسلک و مرام خرید و فروش چیزی جز عشق معامله نمی‌کند و دراین راه واهمه از  دست دادن دنیا را به دل راه نمی‌دهد و بی‌تعلقی به دنیایشان  نقل محافل عاشقی است. سرمایشان جان شیرین بود و سودی که در این معامله نصیبشان شد چیزی جز دیدار یار نبود و چه سودی از این برتر  و بالاتر.

 و اکنون که آغازین روزهای  اولین بهار قرن جدید را سپری می‌کنیم، چه خوب است از خود بپرسیم  پرستوهای مهاجر ایرانمان چگونه هنگامه جهاد از مرداب تن دور شدند و با کوله باری از باور عشق راهی جبهه‌ها شدند؟ ظاهر این سئوال ساده است اما در پس همین ظاهر ساده هزاران سئوال و چراهایی نهفته است که جوابشان را فقط کسانی می‌دادنند که معنای عشق حقیقی را درک کرده اند. امروز تلالو  نور وجود  همین عاشقان سفر کرده است که آسمان  دنیای ما را جلایی نورانی بخشیده است.

و  حالا ای شهدا، ای رستگارترین انسان‌های تاریخ آفرینش، ای عاشقانه سرافراز، ای ناظران سیاهکارهای زمین، ای ساکنان  عرش اعلی و برگزیدگان پروردگار عالمیان، شما از چنگال مرگ گریختید و راه آسمان را متفاوتتر از دیگران برگزیدید و زمین با همه بزرگیش  به سنگرهای کو چک‌تان، به خاکریزهایی که تعلقات مادی را در پشت آنها بر جای گذاشت می‌بالد و هر آینه  به قمقه‌های خالی از آب‌تان بوسه می‌زند و به پوتین‌های غبار گرفته‌تان افتخار می‌کند.

امروز در روزگاری که  دشمنان ددمنش  چشم دیدن دستاوردهایی که حاصل خون پاک شما و شجاعت همرزمانت است را ندارند و ما در کوچه پس کوچه‌های زمان گم شده‌ایم  و غبار ی از تیرگی‌ها بر روی پرده چشمان‌مان کشیده شده است، کاش  از سراچه تاریک دلهای‌مان پنجره ای هر چند کوچک به باغستان یاد و خاطره تان باز می‌کردیم و ای کاش  می‌توانستیم تا هر غروب بر بالین  مزارهای آسمانی‌تان بر تباهی  هر روزمان شرمسارانه می‌گریستیم و پلاک زخمی‌تان را برگردن گمشدگان رمل‌های داغ فکه می‌انداختید شاید ما راهمان را پیدا کردیم.

ای کاش می‌دانستیم کدام گلوله امضای جاودانه شدن را بر صفحه زندگیتان نگاشت و کدام ترکش لباس خاکی مجاهدتتان را  با خون سرخ طهارت داد.

کاش دستهای سپیدتان را در هاله ای از نور از آسمان به سوی زمین دراز می‌کردید و بذر های دعاهایمان را که هر روز به سوی آسمان می‌پاشیم در  دست می‌گرفتید و به سوی زمین حاصل خیز اجابت می‌انداختید

ای شهدا  کاش می دانستیم در  خلوت شبهای آخرتان آن هنگام که صورت را روی خاک خونین جبهه  می‌گذاشتید زیر باران  اشکهایتان به  معبود هستی بخش چه می گفتید و او را با چه اسمی می خواندید که جوابتان را داد.

آری دیباچه عاشقی نشانی از جاودانه شدن می خواست و جوانانی از جنس غیرت و مردانگی این نشان را با خون خود به یاد گار گذاشتند.

انتهای پیام/

نظر شما
پربیننده ها
آخرین اخبار