سعید قاسمی روایت کرد

آخرین دعای شهید آوینی/ سید گفت خاک جمجمه شهید را فردا می‌گیرم

دوست و همراه شهید سید مرتضی آوینی گفت: خون زیادی از او می‌رفت. چند باری دعای آرزوی شهادت را خواند. بار سومی که این دعای "اللهم ارزقنا شهادت فی سبیلک" را می‌خواند، انگار نفسش تنگ آمده باشد، سرش را بالا آورد و گفت "خدایا همه‌ی گناهان من را ببخش و شهید کن".
کد خبر: ۴۴۹۴۶
تاریخ انتشار: ۲۹ فروردين ۱۳۹۴ - ۱۰:۱۴ - 18April 2015

آخرین دعای شهید آوینی/ سید گفت خاک جمجمه شهید را فردا می‌گیرم

به گزارش خبرنگار حماسه و جهاد دفاع پرس، سردار "سعید قاسمی" از فرماندهان دوران دفاع مقدس و دوست و همراه سیدشهیدان اهل قلم در مراسم بزرگداشت "شبی با مرتضی" که شب گذشته در محل بنیاد روایت برگزار شد، اظهار داشت: امروز بهتر از سالیان گذشته درک میکنیم که چرا سید، دغدغه داشت و دلواپس بود. امروز شیعه و اسلام با تلقیهای گوناگونی وجود دارد که نمونهی آن شیعه انگلیسی و اسلام آمریکایی است.

وی افزود: در قصه جنگ نیز ما از این مقوله جدا نیستیم و مشاهده میکنیم تاریخنویسان منحرف میتوانند این حادثه را به اشتباه از آن به عنوان جنگ ایران و عراق یاد میکنند و خاطره میگویند.

قاسمی در ادامه به سخنی از شهید پیچک اشاره کرد و گفت: پیچک گفت "ما از نابودی انقلاب نمیترسیم، ما از انحراف انقلاب میترسیم".

این فرمانده دوران دفاع مقدس بیان داشت: شهید آوینی به دو زبان عربی و انگلیسی تسلط داشت و به هنر فیلمبرداری و کارگردانی آشنا بود. او میدانست پس از پایان جنگ تازه کارش شروع میشود و میداند کار در جنگ تمام نشده است و هر انقلابی دو وجه دارد، نخست خون و دوم پیام.

قاسمی بیان کرد: در نبرد آخرالزمانی رسانه حرف اول را میزند. سید این را فهمیده بود. او میدانست در چنین شرایطی که در طول 12 سال در کتب درسی فرزندانمان از امام کمتر از 10 صفحه، از انقلاب اسلامی سه الی 4 درس است و از جنگ کمتر از چند صفحه است بایستی کار مستندسازی را شروع کند.

وی با بیان اینکه با پایان یافتن جنگ، کار سید شهیدان اهل قلم آغاز شد، خاطرنشان کرد: سال 70 تفحص را شروع کردیم و در سال 67 جنگ پایان یافت. در این 3 سال صحنه را رها کرده بودیم که خود داستانی دارد. اما تحمل نداشت و سر از پا نمیشناخت.

قاسمی تصریح کرد: آوینی چرا فکه؟ تو میتوانستی در خاکریزهای احداثی جاده قم همان لوکیشنها و همان صحنهها را به تصویر ببری. اما او حاضر نیست با دوربین شما را گول بزند. باید در همان صحنه باشد. باید کربلای دیگری بسازیم. به فکه رفت تا کار جدیدی بسازد.

وی بیان داشت: آوینی این آدم لطیف با طبع ظریف همهی این داستانها و اتفاقات آخرالزمانی را میدید و به راحتی از کنارشان رد نمیشد.

قاسمی در ادامه با اشاره به یکی از مقالههای شهید آوینی، بخشی از آن مقاله را قرائت کرد که شهید آوینی نوشته بود: آخرین مقابله ما در راستای عدالت با اسلام آمریکایی است که حاکمیتش از آمریکا دیرپاتر است و فصل الخطاب با حضرت حجت بن الحسن(عج) خواهد بود.

قاسمی با بیان اینکه شهید آوینی آینده را میدید، بیان کرد: او میدانست که همهی قصهها دستخوش حوادث میشود. سید در دو راهی نماند و تکلیف خود را می دانست. روز قبل از شهادت در چادر بچههای تفحص نشسته بودیم. گونی شهدا روی هم چیده شده بود. قاسم سر یکی از گونیها را باز کرد و جمجمه سری را در آورد و دست به دست چرخید.

وی ادامه داد: من جمجمه را در دست گرفتم و به سید گفتم به نظرت این چند سال داشته است و حالا مادرش چشم انتظار او است.

این فرمانده دوران دفاع مقدس خاطرنشان کرد: بعد از اینکه جمجمه را در گونی گذاشتیم. سید گفت یک خورده از خاک داخل جمجمه را به من بدهید. قاسم خواست در گونی را باز کند، سید منصرف شد و گفت فردا بده.

قاسمی گفت: انگار فردایش زمین و آسمان دست به دست هم داده بود که اتفاقی بیافتد. در فکه آن مسیر را چندین بار رفته بودیم. دست بر قضا پای یک مین والمر ایستاده بودیم. سید گفت از این مین فیلم بگیریم. در یک شرایطی همه چیز تنگ میشود. قتلگاه فکه تمام غم عالم را به سینهات میآورد. انگار میخواهد منفجر بشوی.

وی بیان کرد: مدت کمی از این تصویربرداری گذشت که در ادامه مسیر یک مین والمری زیر پای آقاسید منفجر شد. مین والمری بدترین نوع مین بود. در اولین نگاه فکر کردم سهید یزدان پرست روی مین رفته است اما وقتی نزدیک رفتم دیدم آقاسید عقب پایش روی مین رفته است. اصغر به سید گفت: آقا مرتضی نترس چیزی نشده. مرتضی گفت: ما برای این چیزها آمدهایم.

این فرمانده دفاع مقدس خاطرنشان کرد: سید پایش از بدن قطع شده بود و بدنش پر از ترکش های مین والمر بود. ترکشی در کنار چشم زیبای سعید خورده بود. خواستم در اورم که سعید گفت بگذار همینجا باشد.

وی با بیان اینکه با امکانات محدودی که داشتیم برانکارد سیاری ساختیم، گفت: سید اصرار داشت که همان جا بماند. روی برانکارد گذاشتیمش. در راه پای قطع شدهاش به زمین افتاد. پایش را برداشتم و روی سینهاش گذاشتم. سید در راه چند بار نام مادرش حضرت زهرا(س) را صدا زد.

قاسمی ادامه داد: خون زیادی از او میرفت. چند باری دعای آرزوی شهادت را خواند. بار سومی که این دعای اللهم ارزقنا شهادت فی سبیلک را می خواند، انگار نفسش تنگ آمده باشد، سرش را بالا آورد و گفت خدایا همهی گناهان من را ببخش و شهید کن.

انتهای پیام/

نظر شما
پربیننده ها