به گزارش خبرنگار دفاعپرس از تهران، شهید «مسعود احمدیان»، اول مرداد ۱۳۴۳ در تهران بدنیا آمد. بعد از اتمام تحصیلات متوسطه، در رشته شیمی دانشگاه صنعتی شریف پذیرفته شد. همزمان با تحصیل، در جبهه های حق علیه باطل نیز حضور داشت. ایشان در تاریخ ۲۳ فروردین ۱۳۶۶، در منطقه شلمچه و عملیات کربلای ۸ به فیض عظیم شهادت نایل آمد. مزار او در بهشت زهرا واقع است.
متن وصیتنامه
بسم الله الرحمن الرحیم
كُتِبَ عَلَيْكُمُ الْقِتَالُ وَهُوَ كُرْهٌ لَكُمْ ۖ وَعَسَىٰ أَنْ تَكْرَهُوا شَيْئًا وَهُوَ خَيْرٌ لَكُمْ ۖ وَعَسَىٰ أَنْ تُحِبُّوا شَيْئًا وَهُوَ شَرٌّ لَكُمْ. «قرآن كریم»
بنام الله پاسدار حرمت خون شهیدان، با سلام حضور آقا امام زمان (عج) و نایب بر حقش امام خمینى رهبر كبیر انقلاب اسلامى و بنیانگذار جمهورى اسلامى ایران و با درود به روان پاک شهیدان گلگون كفن و به امید پیروزى هر چه سریعتر رزمندگان اسلام و آزادى آزادگانمان از چنگ بعثیون كافر. حضور محترم خانواده عزیز و دوستان گرامى و امت همیشه در صحنه و ایثارگران سلام عرض نموده و سلامتى همه را از درگاه ایزد منان خواستارم.
این وصیتنامه، توصیههایى است كه به حضور عزیزانم تقدیم مىكنم تا اولا درد دل اولین و آخرین بارم در صورت فوز عظماى شهادت باشد و در ثانى واجباتى كه بر گردنم مانده و آنها را ادا ننمودهام را متذكر شوم و از خانوادهام درخواست نمایم كه این دینى كه بر گردنم مانده ادا نمایند، شاید پس از اداى حقالناس خداوند به لطف و كرمش از حق الله بگذرد.
در وهله اول روى سخنم با خود خداست. خدایا سپاست را مىگزارم كه به من نعمت وجود را عطا نمودى و مرا لیاقت بخشیدى كه خلافتت را در زمین برعهده گیرم چه من از همه چیز كمتر، احترام تو را بر زمین زدم و به جاى رسم بندگى رسم علو و تكبر را پیش گرفتم و آنچه كه در شأن تو بود به خود نسبت دادم و بواسطه فراموشى تو را نیز از خودم فراموشم شد و اینجا بود كه روى عنایتت را از من برگرداندى.
و چنین بود كه به خاک سیاه افتادم و در اثر حماقت و بى توجهى خویش از یک طرف و غرور و سركشیم از طرف دیگر آن چنان به پستى افتادم كه از حیوانات كه تكلیف بر آنها نیست گمراهتر شدم و در آن هنگام دیگر تو نتوانستى روى زشت كارىهاى مرا ببینى و به فرشتگان امر نمودى كه بر روى افعال زشت بندهام پردهاى بیفكنید تا دیگران از كارهاى بد او مطلع نشوند و باز اینجا بود كه با تمام قهرىها كه باید نسبت به بنده خطاكارت روا مىداشتى رحمتت اجازه نداد.
و نداى « لَا تَقْنَطُوا مِن رَّحْمَةِ اللَّهِ » را سر دادى و این چنین بود كه انسان عامى به امید بخشودنت باب توجه را به روى خود گشوده و انسان بازگشت، گر چه دیر آمد.
خدایا من برگشتم و با هزاران امید و آرزو به سویت برگشتم و امید به تو و لطفت آنقدر هست كه مرا به حرص انداخته است. خدایا من اعتراف مىكنم كه تو مرا آفریدى تا چون نگینى بر تارک زیباى تاج هستى بدرخشم و به این واسطه تو بر فرشتگان فخر بفروشى كه مىدانم آنچه كه شما نمىدانید ولى معذرت مىخواهم كه قدر نشناختم و ارزشم را نفهمیدم و تو را به واسطه افعال زشتم در برابر فرشتگان خجالتزده نمودم.
آه،آه خدایا مىدانم و میدانى كه بد كردم ولى من به عنوان بندهاى كه در تمام هستى كسى غیر تو ندارد مىگویم، كه در تمام هستى از دنیا و آخرت كلمهاى زیباتر از نام تو الله نیافتم و در تمامى هستى تكیهگاهى غیر تو نیافتم اى معبود من، اى خالق من، اى هستىبخش من به همان لطفى كه نوح را از طوفان بلا نجات دادى.
ابراهیم را از دست نمرود و آتشش حفظ نمودى، موسى را از دست فرعون به ساحل نجات رهنمون شدى عیسى را از دست تحجر یهود نجات بخشیدى و نام محمد را در هستى انگشتنما نمودى، به همان مرا از طوفان هواى نفس نجات ده و از آتش دوزخت محفوظ دار و از فرعون وجودم به ساحل تزكیه رهنمونم كن و از تحجر منیتم نجاتم ده و نامم را فقط و فقط در صفحه دوستانت ثبت نما و در زندگیم كه دلالتى بر اطاعت تو نبود و نداشت، مرگم را مرضى در رضاى خویش گردان كه شاید امیدى در این باشد انشاءالله. مطلب بعدى شكر خدا را به جا آوردن به واسطه عنایت خدایت به مكتب انسانساز سلام بود.
«الحمدلله الذى هدانا ...» خدایا نمىدانم چگونه شد كه این لطف شامل حالم شد كه با نام چهارده معصوم آشنا شدم نمىدانم من بدبخت چگونه این خوشبختى را پیدا كردم اسامى مقدس محمد و على و فاطمه و حسن و حسین علیهم السلام را با زبان زمزمه كنم و از آنان طلب شفاعت در نزد تو نمایم. به هر حال مىدانم همه جا تو بودى و همه چیز تو بودى تو را به این موجودات مقدس از سر تقصیرات ما درگذر. خدایا نمىدانم چگونه شكرت را بجاى آورم كه مرا در زمانى قرار دادى كه انقلاب اسلامى به وقوع پیوست و توفیق زیارت و پیروى از رهبرى چون حسین (ع) كه از سلاله اوست عنایت نمودى.
دوستانم وصیت من وصیت شهدا است، وصیت من وصیت آنهائى است كه جان بر كف نهاده و عاشقانه جانشان را بر طبق اخلاص گذاردند و در كمال خضوع جان به جان آفرین تسلیم نمودند. برادران من تنها دلیلى كه براى زنده بودن در زندگى یافتم هدفدار زندگى كردن بود و تنها هدفى كه قابلیت این زندگى را داشت مكتبى زندگى كردن بود چرا كه ان الحیوه عقیده و الجهاد و چرا كه از زبان رهبرم آموختم كه تمام مقصد ما مكتب ماست.
عزیزانم مىدانم كه این مسائل را مىدانید نكند غفلت باعث شود كه لحظهاى از اعتلاى مكتب غافل شوید و خداى ناخواسته فردا دست حسرت بگزید كه چرا مىتوانستم و نكردم. اولین چیزى كه در حركت در این مسیر مطرح است جهاد است ولى نه مبارزه با دشمن بلكه مبارزه با خود بلكه مبارزه با خودى كه همیشه این خود و من و منیت بود كه مهمترین مانع راه بوده است كه سعى كنید اول خود را بسازید و بعد دیگران را كه هیچ راهى از این بهتر براى رسیدن به فلاح و رستگارى نیست.
خلاصه كلام اینكه سعى كنیم اول خودمان را بسازیم و از هر لحاظ تجهیز نمائیم و سپس به فكر انقلاب و كار براى اسلام باشیم والا تصور اینكه قلب بدون تزكیه قابلیت هدایت جامعه را در هر زمینهاى دارد كاملا غلط است.
سر خودمان را به هر بهانهاى كلاه شرعى نگذاریم و محتویات ذهنى و فكرى خویش را به اسم اسلام و انقلاب بیرون ندهیم كه اگر بواسطه این امر كوچكترین خللى در ذهن كسى و كوچكترین شبههاى در فكر كسى وارد شود نه تنها عملمان مورد قبول نیست بلكه فقط خودمان را به بطالت كشاندهایم و باید خود خدا به دادمان برسد.
اى عزیزانم در زندگى اشتباهات زیادى داشتم ولى آنچه كه در طول زندگیم پس از انقلاب رنجم مىداد این بود كه صداقت مرا با چیز دیگرى جواب مىدهند من خودم بسیار معیوب بودم ولى وقتى مشاهده مىكردم طرف علنا براى هواى نفس خود كار مىكند بسیار رنج مىبردم.
بچهها بیائید بترسیم فردا از نمازنخوانها حساب پس نمىكشند، فردا از نمازخوانها حساب مىكشند. فردا مسئولیت ما سنگینتر از ضد انقلاب است؛ چون اگر به آنها بگویند چرا نكردید، جواب مىدهند كه ما قبول نداشتیم. ولى اگر به ما بگویند كه شما كه مىدانستید چرا عمل نكردید؛ شما كه تقوا نداشتید چرا مسئولیت پذیرفتید؛ شما كه خودت مىدانستى براى نفس كار مىكنى چرا اخلاص پیشه نكردى.
واى بر ما واى بر فرداى ما كه فرداى پردردى خواهد بود. هیچگاه جرأت نمىكردم علنا این مسائل را در جمع مطرح نمایم و حتى فردى و در خلوت، زیرا فكر مىكردم اگر این حرف را مىزدم اول چیزیكه مىگفتند، این بود كه خودش از روى هواى نفس صحبت مىكند و از دیگران انتظار اخلاص دارد. بله ما كار براى خدا را در این مىدیدیم كه اگر در شهر هستیم سر پاس برویم و اگر در جبهه هستیم یک اسلحه در دست بگیریم و به خیال خویش از انقلاب و اسلام پاسدارى كنیم.
بچهها هرگز این حرفها را در حضورتان نگفتهام ولى قصدم از این حرفها این نبود كه كسى را ناراحت كنم و یا اظهار نارضایتى كنم، ابدا، به خدا از همه بچهها راضیم و كوچكترین كینه و عقده اى نسبت به كسى در دلم نیست نمىخواهم هنگامى كه به ملاقات خدا مىروم طورى بروم كه او دوست ندارد ولى راستش را هم مىخواهم بگویم تا مسئولیتى بر گردنم نماند.
برادران من، این جمهورى اسلامى یک چیز مفتى نبود كه به آسانى به دست ما رسید بلكه این یک حماسه بود كه خطخط آن را با خون بهترین عزیزانمان بر كربلاى ایران و در نینواى خوزستان نوشتیم و به دست آیندگان سپردیم. بچهها بسیج خیلى مقدس است نگذارید با كارهایمان طورى شود كه بگویند اگر بسیج این است پس نمىشود از انقلابشان انتظار داشت.
چشم دنیا به سوى ما و اعمال ما دوخته شده است كارى نكنیم كه امام زمان خجل شود و از داشتن چنین سربازانى اظهار ناراحتى كند. اى عزیزانم از باندبازى و گروه سازى جلوگیرى كنید چرا ما باید این قدر از همدیگر بیگانه شده باشیم كه من براى گفتن حرفهایم حاشیه كاغذ را به این كار اختصاص دهم بهر حال مىخواستم.
بدانید هیچ كدام از مسئولیتهایى كه به عهده گرفتم كارى جز افزودن بر مسئولیتم نبود و پذیرفتن هر مسئولیتى فقط بواسطه این بود كه اگر كارى از دستم بر مىآید كه بتوانم انجام دهم، انجام بدهم و الا خدا را شاهد مىگیرم كه در مورد كارهایى كه كردم هرگز منظورم نبود كه نفسم را اغنا كنم و اگر احیانا از چیزى یا از دست كسى ناراحت مىشدم به خاطر دلسوزى بود و اگر كسى را از دست خودم ناراحت نمودم از صمیم قلب عذرخواهى مىكنم و تقاضا دارم كه اگر كینهاى از دست اینجانب در دل كسى است مرا ببخشید و حلال كنید که فرداى قیامت بسیار سنگین خواهد بود.
مطلب بعدى در مورد آینده بسیج است دوستان من وظیفه شما حفظ سنگر است در دو جبهه، یكى خط مقدم مبارزه با ضد انقلاب و دشمن در شهرها و دیگرى در پشت خاكریزهاى دشمن در خط مقدم مبارزه با دشمنان خارجى و استكبار جهانى. برادران چیزى كه همیشه رنجم مىداد بىتفاوتى شما در قبال مسئولیتى بود كه در جامعه داشتید شما وظیفه دارید كه به بالاترین سطح فكرى چه از نظر درسى و چه از نظر مسائل مذهبى برسید.
شما وظیفه دارید كه خودتان را فداى جمهورى اسلامى نمائید، فكر نكنید فدا شدن به این است كه انسان در جبهه شهید شود، این یک نوع فدا شدن است، فدا شدن مهمتر آن است كه انسان تا آنجا كه توان دارد رشد پیدا كند، درس بخواند و تخصص پیدا كند تا فردا به داد این جمهورى برسد؛ همیشه كه جنگ وجود ندارد، بالاخره تمام مىشود و یكسرى مىمانند. حال ما باید پیش خودمان بگوئیم كه درس را مىخواهیم چه كنیم.
اى دوستانى كه در جبهه و پشت جبهه با شما زندگى كردم تنها پیامم در این برهه از زمان این است كه بدانید اگر كوچكترین سستى در انجام وظیفه بنمائیم فرداى قیامت نمىتوانیم در مقابل پیامبر و ائمه علىالخصوص آقا امیرالمومنین سربلند كنیم و ادعا نمائیم كه ما شیعه شما بودیم شیعه على كسى است كه پا جاى پاى او گذارد و آنچنان كه او بود باشد والا با حرف آدم به بهشت نمىرود.
نكته دیگر اینكه برادران باید هوشیاریمان را حفظ كنیم باید خط امام را دقیق بشناسیم و دقیقا در آن خط حركت نمائیم، امام در اسلام مجسم است، امام نمونه ائمه است و خلاصه امام امام است، باید دوست را از دشمن و مومن را از منافق تشخیص دهیم، این نباشد كه هر كسى هر حرفى را خواست در ذهن ما فرو كند، نه، برادران باید خط و خطوط را خوب بشناسیم و نكند بواسطه خواب خرگوشى كارى بسرمان بیاورند كه با قصد قربت خط امام را مورد تهاجم قرار دهیم و دل امام را با رفتارمان به درد آوریم.
اى عزیزان این زمان را غنیمت شمارید و حال كه نائب ولى عصر (عج) حضور دارد از اسلامش پیروى نمائید و كارى نكنیم كه مورد غضب خدا قرار گیریم و خدا این نعمت را از ما بگیرد و دیگر تا قرنهاى متمادى رنگ اسلام را نبینیم. اى برادران امروز اصلىترین وظیفه ما حضور در جبهههاى نبرد است، نه به عنوان یک وظیفه فرعى، فكر نكنم كسى بتواند خودش را توجیه نماید، هر كه اینگونه نماید به اسلام مدیون خواهد بود و فردا جواب شهدا را نمىتواند بدهد.
برادران! ما در این جنگ اشخاص مقدسى را دادهایم، ما مجتبى رسولزادهها دادهایم و ما على كاظمىها، كاووسىفرها دادهایم، ما این عزیزان را به خاطر این دادیم كه جمهورى اسلامى پابرجا باشد، ما این عزیزان را به این خاطر دادیم كه اسلام سربلند باشد، پس بیائید محض رضاى خدا كارى كنیم كه اگر فردا در مقابل این عزیزان قرار گرفتیم سربلند باشیم و خداى ناكرده مجبور نشویم از خجالت سر به زیر افكنیم و بگوئیم كه خون شما بازیچه دست ما بود، نه هرگز، پناه بر خدا از این كه چنین عرق شرمى در روز قیامت بر جبین ما نقش بندد، بنابراین اى عزیزان، عزت از آن اسلام است، فقط باید كمر همت را ببندیم و از دین، ناموس و مملكت و قرآنمان به هر نحوى دفاع نمائیم. حلالم كنید و اگر خطایى از من دیدید درگذرید.
انتهای پیام/