وقتی از خجالت، خیس عرق شدم!

مشغول کار شده بودم و حواسم به حامد نبود. یهو از روی صندلی افتاد و سرش شکست. سریع بردمش بیمارستان و سرش رو پانسمان کردم. منتظر بودم یوسف بیاد و با ناراحتی بگه چرا سهل انگاری کردی؟ چرا حواست نبود؟...
کد خبر: ۴۵۲۷۸
تاریخ انتشار: ۰۲ ارديبهشت ۱۳۹۴ - ۲۱:۲۴ - 22April 2015

وقتی از خجالت، خیس عرق شدم!

به گزارش دفاع پرس، مشغول کار شده بودم و حواسم به حامد نبود. یهو از روی صندلی افتاد و سرش شکست. سریع بردمش بیمارستان و سرش رو پانسمان کردم. منتظر بودم یوسف بیاد و با ناراحتی بگه چرا سهل انگاری کردی؟ چرا حواست نبود؟


وقتی اومد مثل همیشه سراغ حامد رو گرفت. گفتم: «خوابیده». بعد شروع کردم آروم آروم جریان رو براش توضیح دادن فقط گوش داد. آروم آروم چشم هاش خیس شد و لبش رو گاز گرفت. بعد گفت: «تقصیر منه که این قدر تو رو با حامد تنها می زارم، منو ببخش». من که اصلا تصور همچین برخوردی رو نداشتم از خجالت خیس عرق شدم.


شهید یوسف کلاهدوز

 

منبع: جام

نظر شما
پربیننده ها