به گزارش خبرنگار دفاعپرس از کرمان، شهید «حاج علی ژاله» دهم آذر ۱۳۴۱، در روستای ننیز از توابع شهرستان بافت به دنیا آمد. وی تا سوم متوسطه تحصیل کرد. سال ۱۳۶۱، ازدواج نمود و صاحب یک پسر شد. پاسدار بود که به جبهه اعزام شد. سرانجام در بیست و سوم دی ۱۳۶۵، در شلمچه بر اثر اصابت ترکش، شهید شد.
در ادامه به مرور خاطراتی از شهید «علی ژاله» میپردازیم:
«عملیات بدر بود. ابتدای خط حاج علی بود و یک قبضه ۱۰۶، و انتهای خط ما بودیم و دوستان که دفاع از خط را به عهده گرفته بودیم. جنب و جوش عجیبی در بین دشمن دیده میشد. به ناچار خودم را به ابتدای خط رساندم تا از حاج علی کسب تکلیف کنم. در جوابم گفت: «چند دقیقه صبر کنید. به بچهها بگویید پشت خاکریز استراحت کنند تا ببینم هدف دشمن از این همه تحرّک چیست؟»
دوباره به جایگاه برگشتم. تحرکات دشمن را زیر نظر گرفته بودم که ناگهان ورود یک تریلی بزرگ به خط دشمن توجهم را به خود جلب کرد. به نظر میرسید پر از مهمات برای تانکها بود. شش تانک دور و بر تریلی را گرفته بودند و قصد بارگیری مهمات را داشتند تا به خط ما حمله کنند. با دیدن این وضعیت سراسیمه به نزد حاجی رفتم، بدون هیچ تأملی گفتم: «دیدی، کار داره گره میخوره، چه کار کنیم؟»
در حالی که دقیقاًخط دشمن را زیر نظر گرفته بود، با همان آرامش خاص خودش گفت: «تریلی را میزنیم یک کلام و بس. تریلی را میزنیم.»
دلیلش را پرسیدم در جوابم گفت: «اگر تریلی را بزنیم، تانکها بر میگردند، و اگر نزنیم تانکها مهمات گیری میکنند و کار سخت خواهد شد.»
لحظات سختی بود. حاجی قدم میزد و فکر میکرد. آرام و قرار در وجود ما نبود و او با اینکه قدم میزد آرامش داشت. به نظر میآمد منتظر لحظهی شکار بود. ناگهان در یک چشم به هم زدن به طرف من آمد و فریاد زد:
«من شلیک میکنم، ببین گلوله کجا میخورد.»
فوری بالای جیپ پرید. اولین گلوله که شلیک شد، نزدیک تریلی زمین را شکافت. دشمن بادیدن این وضعیت بر فعالیت خود افزود. کارشان فقط مهمات گیری بود.
حاجی پرسید: «خوب شلیک کردم یا نه؟» گفتم: «بیست متری بُردش را زیادتر کن.» با شلیک دومین گلوله، در کمال ناباوری تریلی به آتش نشست.
با انفجار وحشتناکی که همه خط را فرا گرفت، همهی تانکهای اطراف تریلی آتش گرفتند. وحشت سرتاپای خط دشمن را فرا گرفته بود. با فرار هلی کوپترهایی که به عنوان محافظ آمده بودند، تکبیر بچهها بلند شد و خط لبریز از خندهی شوق ملائک گردید.»
منبع: کتاب «یک بیابان تانک»
انتهای پیام/