به گزارش خبرنگار دفاعپرس از ساری، «حسن پورعبدالله شوب» فرزند «عبدالله» پنجم فروردین ۱۳۴۹ در آمل به دنیا آمد و در تاریخ ۱۵ اردیبهشت ۱۳۶۷ در شلمچه به شهادت رسید.
وصیتنامه شهید:
بسم الله الرحمن الرحیم
با یاد و نام او و انشاالله در راه او با درود و سلام به پیشگاه مقدس حضرت مهدی و نائب برحقاش و تمامی رزمندگان در راه حق خانوادههای عزیز شهدا و سلام و درود بیپایان به امتی که با عزم راسخشان و صبر بیپایانشان و نبرد بیامانشان نشان دادند که انسانیت و استقلال از بین نرفته و با همت و کوشش میتوان روی پای خود ایستاد و از انگل صفتی و در گروه حیوانات بیرون آمد.
در این لحظه قلم در دستام سنگینی میکند و قلم نمیداند چگونه بر این کاغذ سفید برود و با خود فکر کردم که شاید حرکات این قلم مانند قطرات خونام باعث آگاهی بعضی از افراد این جامعه شود و با زحمت زیاد این قلم را به حرکت در آوردم.
ای انسانها! اکنون جسدی را با دستهایتان حمل کردید و به سوی مکانی بردید که او و عملاش تنها ماندند. آیا فکر نمیکنید زمانی خود شما را اشخاص دیگری بر روی دستهایشان حرکت دهند و شما نیز از تمام لذات دنیایی و تمامی انسانها جدا شوید و تنها بمانید؟ آیا به لحظهای فکر کردهاید. چون خداوند فرموده آن لحظه بسیار مشکل است من از خانوداهام جدا شدم و به تمامی آرزوها پشت پا زدم، به سوی مکانی قدم نهادم که عزیزترین بندگان خدا در آن دیار قرار دارند و این حرکت خود سعادت و رحمتی از طرف خدا برای خود میبینم.
افتخار میکنم و در مقابل مشکلات لبخند میزنم، چون میدانم در گذرگاهی که هستم تمام سختی و آسودگیها زودگذر است و باید مهیا شوم برای آن تنهایی. خدایا مرا و تمامی بندگان مومنات را آماده کن.
ای پدر و مادر عزیزم! میدانم که در هیچ زمانی فرزند خوبی برایتان نبودم، ولی بدانید شما را بسیار دوست داشتم و فقط یک عامل باعث شد تا من شما را رها کنم و به این دیار هجرت نمایم و آن دوستی خدا و ائمه اطهار بوده بر اثر تربیت صحیح شما در من به وجود آمده و رحمت خدا بر شما که خداوند بزرگ فرزندتان را برای نزدیکی به خود انتخاب کرده.
خانواده عزیزم افتخار کنید که این امانت را به خوبی به صاحباش رساندید. من از شما نمیخواهم که در دوری فرزندتان گریه نکنید بلکه با گریه کردن خود یاد شهدا را زنده بدارید و به دیگر انسانها نشان دهید که مسئولیت سنگینی بر دوششان قرار دارد و چگونه باید راه شهدا را ادامه داد، ولی مادر عزیز طوری نباشد که کافران و انسان های پست فطرت در جهت تضعیف انقلاب سوءاستفاده کنند و البته من یقین دارم که خدا چنان صبر به شما عطا نماید که همگی تعجب کنند؛ و ای خواهران و برادرانام اگر میخواهید که من ناراحت نباشم، راهم را ادامه دهید و این اسلحه به زمین افتادهام را بگیرید.
برادران عزیز! مرا ببخشید و در کارتان مستحکم باشید تا خدا کمکتان کند و جنگ را فراموش نکنید، چون خدا به سربازانی مثل من و شما احتیاج ندارد بلکه این ماییم که به جبههها نیاز داریم تا به هدف از آفرینش که همان تکامل انسانهاست برسیم.
اما هر وقت تفنگم قصه میگفت احساس میکردم داغ در دل دارم. سنگرم تنها خانه من است که اجاره آن خون من است. من این خانه کوچک سنگر را با همه جهان عوض نمیکنم. در درون سنگرها و درون خاکریز نام استوار شهید خفته است، اما ما به فرمانات آن قدر در سنگر میمانیم تا پیکرم گل مقاومت را تا آخرین نفس و آخرین منزل قطره خونم نگهبانم.
انتهای پیام/