گفت‌وگوی دفاع پرس با مادر و همسر شهید محسن فرحزادی؛

نذر کرده بودم اگر شهید شد، پایش را ببوسم/ به ما نگفته بود محافظ شهید رجایی است

همسر شهید فرحزادی می گوید: محسن، هرگز به خاطر شرایطش مغرور نمی‌شد. روزی به عنوان محافظ شهید رجایی به ماموریت رفته بود و به من نگفته بود، از اخبار شنیدم. بعدها که از او پرسیدم چرا به من نگفتی؟ پاسخ داد: خدا را شکر می‌کنم که هرگز موقعیت شغلی مغرورم نکرد. زیرا من برای هدفی که دارم رفتم، نه برای گرفتن امتیاز.
کد خبر: ۴۵۵۷۰
تاریخ انتشار: ۰۸ ارديبهشت ۱۳۹۴ - ۱۲:۵۶ - 28April 2015

نذر کرده بودم اگر شهید شد، پایش را ببوسم/ به ما نگفته بود محافظ شهید رجایی است

گروه حماسه و جهاد دفاع پرس- مونا معصومی: زمانی که مادر از فرزند شهیدش سخن میگفت، اشک در چشمانش حلقه میزد. خودش میگفت: اشک شوق است به خاطر رسیدن محسن به آرزویش.

گفتن از پسری که با زحمت بسیار او را بزرگ کرده و در راه اسلام و انقلاب هدایت کرده بود، برایش سخت بود. زمانی که از محسن تعریف میکرد، تبسمی بر لب داشت؛ گویی او را در کنارش احساس میکرد.

همسر شهید فرحزادی نیز فقط 9 ماه با او زندگی کرده است. وی معتقد است دورانی که با محسن زندگی کرده، هرگز تکرار نخواهد شد.

در ادامه ماحصل گفتوگوی ما با مادر و همسر شهید محسن فرحزادی را میخوانید.

سرازیر شدن رزق و برکت به خانواده

مادر شهید فرحزادی می گوید: پدرش به خاطر ارادتی که به خاندان عصمت و طهارت(ع) داشت نامش را محسن گذاشت. از روزی که خداوند این فرزند را به ما داد، رزق و برکت بود که به خانهمان سرازیر شد. پدرش کشاورز بود. محسن در کنار تحصیل سعی میکرد در امور خانه و کار به ما کمک کند.

استعداد خوبی داشت و در دوران دبستان به خاطر صوت خوبی که داشت، صبح سر صف قرآن و دعا میخواند. از 7 سالگی تکبیر نماز جماعت میگفت. دعای توسل را در10 سالگی حفظ بود. در مراسم و مجالس دعا و سخنرانی حضور پیدا میکرد. زمانی که به استعداد محسن در حفظ قرآن و علاقهاش به محافل قرآنی پی بردم، شروع به آموزش قرآن به او کردم.

نظر کردن حضرت زهرا (س)

به احترام نامش و نظر کردن حضرت فاطمه زهرا (س) دو بار محسن از مرگ حتمی نجات یافت. محسن کودک پر جنب و جوشی بود. در حال بازی در حیاط بود که ناگهان صدای فریاد محسن، مرا سراسیمه به حیاط کشاند. در داخل حوض افتاده بود. با دیدن این صحنه، لحظهای قلبم از تپش ایستاد و فریاد یا زهرا (س) گفتم.

یک بار هم از ساختمان پرت شد و سرش شکاف برداشت. برای بار دوم از بانوی دو عالم خواستم که فرزندم را به من بازگرداند که به لطف خداوند از مرگ حتمی نجات یافت.

پیش از پیروزی انقلاب اسلامی

12 سال داشت که امام(ره) را شناخت و مقلّد ایشان شد. از همان دوران شروع به خواندن رساله امام خمینی(ره) کرده و مسائل را به دیگران منتقل میکرد.

علاقه زیادی به کتابهای مذهبی و احادیث داشت. اول دبیرستان بود که فعالیتهای مکتبی سیاسی در مساجد را آغاز کرد. شروع به آموزش قرآن به نوجوانان کرد که بعدها این نوجوانان از مدافعان سرسخت انقلاب شدند.

پس از اخذ دیپلم، درس طلبگی خواند. محسن الگوی خوبی برای دوستان و به خصوص برادرش بود. برادر کوچکش نیز به همراه او در محافل و مجالس شرکت میکرد و پس از مدتی هر دو عازم قم شدند. سه سال در قم بودند که ساواک محسن را شناسایی و چندین مرتبه نیز او را بازداشت کرد.

در سال 54 با شروع طرح جلوگیری از فساد که توسط شهید اندرزگو و دیگران روحانیون شکل گرفت، محسن به این گروه رفت.

او به فکرساختن مردم، جمع آوری و ریشه کن کردن فسادی بود که آن زمان رژیم از آن غافل بود. یک بار محسن با ناراحتی به خانه آمد، وقتی علت آن را جویا شدم متوجه شدم که به او پیشنهاد رشوه داده بودند تا دست از فعالیتهای مبارزه با رژیم و فساد بردارد ولی او قبول نکرده و گفته بود "جانم را در راه اسلام تقدیم میکنم".

محسن در پخش اعلامیه، انتشار و تکثیر نوار و پیامهای امام خمینی(ره) و نیز در به صف درآوردن تظاهرات و راهپیمائیها در دوران انقلاب در تهران و مشهد حضور داشت.

روزی که امام(ره) آمد، او از افراد کمیته استقبال از امام(ره) بود و تمام زندگیش فقط و فقط، امام(ره) بود. با آمدن امام(ره) ازهمان روزهای اول او دیگرکمتر به منزل میآمد.

پس از پیروزی انقلاب اسلامی

بخاطر روحیهای که داشت پس از پیروزی انقلاب نیز در مسیر پاسداری از انقلاب تلاش کرد. تنها هدفش، حفظ و حراست از دستاوردهای انقلاب بود.

با تشکیل سپاه پاسداران از نخستین افرادی بود که به عضویت سپاه درآمد. محسن جزء عناصر اولیه در آموزش پادگان امام حسین (ع) بود و مسئولیت ارزیابی پادگان را برعهده داشت.

به گزارش دفاع پرس، "پروین دربهانیها" همسر شهید فرحزادی است. آنها فقط 9 ماه با هم زندگی کردند. وی درباره آن روزها میگوید: "همان دورانی که با محسن زندگی کردم دوران خوب و پاکی بود که شاید هرگز تکرارش وجود نداشته باشد."

متن زیر گفتوگو با همسر شهید است.

ازدواج

همسر شهید محسن فرحزادی درباره نحوه آشنایی با شهید می گوید: من در هند درس خواندم و بعد از انقلاب اسلامی به کشور  برگشتم. آن سالها روحیهام تغییر کرده بود و روحیه انقلابی پیدا کرده بودم. اسلام را به عنوان مکتب زندگیام انتخاب کردم. پیش از این، مسلمان شناسنامهای بودم ولی در این دوران با اعتقاد قلبی مسلمان شدم. با پیروزی انقلاب اسلامی، درس را رها کردم و به ایران برگشتم. قصد ازدواج نداشتم.

یک روز حدیثی از حضرت رسول (ص) را در پشت یک کارت عروسی خواندم که نوشته بود: "کسی که ازدواج کند، نصف دین خود را حفظ کرده است؛ پس باید برای نصف دیگر از خدا پروا داشته باشد." آن حدیث تاثیر زیادی بر روی من گذاشت و نظرم را در مورد ازدواج تغییر داد.

خواهرم با یک پاسدار به نام محمد دانشراد ازدواج کرد. شوهرخواهرم دوست پاسدارش را به من معرفی کرد.

من و محسن در یک هدف گام برمیداشتیم، بخاطر همین، خیلی زود مراسم ازدواجمان برگزار شد و در سال 1360 ازدواج کردیم.

مراسم عروسی بسیار ساده برگزار شد. من لباس سفید پوشیدم ولی محسن میخواست با لباس سپاه بر سر سفره عقد باشد که با اصرار دوستانش لباسش را عوض کرد. آن موقع در اطلاعات و عملیات فعالیت داشت و به اصرار من و گفته امام(ره) که گفتند: "جبههها دانشگاه است" محسن به جبهه رفت.

زمانی که اسلام را به عنوان مکتب زندگی انتخاب کردم، تمام سختیهای این راه را نیز با جان و دل پذیرفتم. ما هم پیمان شده بودیم و باید در راه رشد یکدیگر گام برمیداشتیم، به همین خاطر مانع رفتن همسرم به جبهه نشدم و پیشنهاد حضورش در میدان نبرد را دادم. اگر باز هم زمان به گذشته برگردم، مشوق همسرم میشوم.

من معلم بود و همسرم را خیلی کم ملاقات میکردم. هر دوی ما مشغله زیادی داشتیم و کمتر در منزل بودیم. زندگی مشترک ما 9 ماه طول کشید.

یکی از خصوصیات بارز اخلاقی محسن، صادق بودنش بود و هرگز به خاطر شرایطش مغرور نمیشد. روزی به عنوان محافظ شهید رجایی به ماموریت رفته بود و به من نگفته بود. در اخبار شنیدم. بعدها از محسن پرسیدم که چرا به من نگفتی؟ پاسخ داد: خدا را شکر می کنم که هرگز موقعیت شغلی مغرورم نکرد. زیرا من برای هدفی که دارم رفتم، نه برای گرفتن امتیاز.

نحوه شهادت

ما عکس عروسی نداشتیم و روز آخری که داشت اعزام میشد به اجبار نگهش داشتیم و چند عکس گرفتیم. برادرم می گفت: "شب که محسن خوابیده بود به دوستم گفتم از اتاق نور میآید، محسن نوربالا می زند." محسن چهار روز در جبهه بود تا اینکه در 61/1/9 در عملیات فتح المبین به شهادت رسید.

یکی از دوستانش درباره نحوه شهادت محسن گفت: او در سنگر بود و ترکش مستقیم به مغزش اصابت کرد. پس از شهادت به خاطر اینکه در اطلاعات و عملیات بود او را به عنوان خلبان شهید به تهران آوردند. چهار روز گشتیم تا او را پیدا کردیم.

خواب شهادتش را دیدم

خبر شهادت محسن را شوهر خواهرم که دوستش بود به من داد. در حال آماده شدن برای رفتن به مدرسه بودم که شوهرخواهرم به منزلمان آمد. همان لحظه متوجه شدم که خبر شهادت محسن را آورده است.

گفتم "محسن شهید شده؟" گفت: "نه مجروح شده." گفتم: "نه! من میدانم که محسن شهید شده، دیشب خواب شهادتش را دیدم."

شب قبل از شهادتش خواب دیدم که در اتاقی هستم که پنجره اش رو به آسمان باز میشود. اتاق پر بود از پارچههای رنگارنگ. به من دو تکه پارچه دادند که یک تکه کوچک و یک تکه بزرگ بود. این پارچه قرمز بود. لحظه ای که از خواب بیدار شدم به دلم افتاد که محسن شهید میشود.

فردا صبح که خبر شهادتش را شنیدم روسری مشکی را که در سر داشتم درآوردم و روسری سفید سر کردم. گفتم به آرزوش رسید و عروس شهادت را در آغوش کشید و من هم به او تبریک می گویم.

 پس از شهادت

نذر کرده بودم اگر شهید شد، پایش ببوسم. گفتم محسن در راه خدا رفته است. در معراج شهدا به برادرم گفتم پارچه روی پایش را بردار. پایش را بوسیدم و بیرون آمدم.

دورانی که با محسن زندگی کردم دوران خوب و پاکی بود که شاید هرگز تکرارش وجود نداشته باشد.

نامه محسن به خانواده

                                        بسمه تعالی                                              27/12/60

خدای را سپاس که این توفیق نصیبم شد که درجبهه ای که ولی عصرامام زمان فرماندهی آن را برعهده دارد شرکت نموده ام و ازخدای متعال درخواست می کنم که مرا جزو یاران آن حضرت قراردهد امیدوارم با دعای شما توفیق خدمت به اسلام و فرماندهی ام امام عصر(عج) را نصیبم کند .

" اللّهم ارزقنی توفیق الشهاده فی سبیلک "  پس ازسلام به یکایک عزیزان درجبهه شوش دانیال تیپ کربلا واحد خمپاره مشغول انجام وظیفه هستم و امیدوارم هرچه زودترخبربازشدن راه کربلا را به شما بدهم . خدا نگهدارهمه ی شما .

                                                                             والسلام علیکم و رحمه الله و برکاته

                                                                                                محسن فرحزادی

انتهای پیام/

نظر شما
پربیننده ها
آخرین اخبار