به گزارش خبرنگار دفاعپرس از کرج، «غلامحسین خدری» دوم خرداد سال 1336 در روستای سکوهه از توابع شهر زابل به دنیا آمد. پس از اتمام دوران ابتدایی با اجبار سردار ابراهیم خان به تهران برده شد و پس از تحمل سختیهای فراوان در خانه آن ستمگر در سال 1349 در کارخانه جهان چیت کرج مشغول به کار شد.
وی با اوجگیری تظاهرات مردمی در شکلدهی و هدایت راهپیماییهای شهرک صنعتی قزوین و کارخانجات فرنخ نقشی محوری ایفا کرد و پس از پیروزی انقلاب، با شهید چمران در منطقه کردستان همکاری داشت.
غلامحسین در سال 1357 ازدواج کرد و صاحب یک پسر و دو دختر شد. از سوی بسیج در جبهه حضور یافت و در تاریخ دهم اردیبهشت سال 1361 در عملیات بیت المقدس بر اثر اصابت ترکش به سر شهید شد. مزار او در گلزار شهدای شهر کرج قرار دارد.
وصیتنامه شهید
انسان وقتی نگرشی به رزمندگان صدر اسلام مینماید و زندگینامه گواهان تاریخ اسلام را مطالعه میکند و زندگی پر از رنج و زحمت مسلمانان صدر اسلام را از دیدگاه ایمان آنها نسبت به هدفشان مینگرد، میبیند که تاریخ مجدداً تکرار میشود.
میخواهند این اسلام را بار دیگر در پشت پرده نابودی و سیاهی خویش پنهان کنند اما سلحشوران خمینی بت شکن بیدار و آماده قیام، حرکت، جانفشانی، ایثار و از خودگذشتگیاند. زیرا میخواهند با قیام خویش بر تعجیل ظهور حضرت مهدی (عج) و استقرار حکومت او هر چه زودتر پیراهن ظهور بپوشند.
سفارشی به فرزندم محسن، فرزندم با اینکه در سن 6 سالگی هستی خوب میدانی که به خاطر اسلام و نجات ملت مسلمان از زیر یوغ دشمنان اسلام به جبهه میروم و امیدوارم کـه بعد از تحصیلات و درس بالاتر نیز در همین تشخیص و فعالیت در راه خدا باقی بمانی.
چنانچه شربت شهادت نصیبم شد، تو تنها کسی هستی که خانواده را بعد از من سرپرستی میکنی. باید بطور دقیق به دنبال علوم اسلام، قرآن و رهبری ولایت فقیه حرکت کنی که غیر از این، در دره سقوط و نابودی همیشگی، هم در دنیا و هم در آخرت گرفتار خواهی شد.
فرزندم مبادا از خط ولایت فقیه منحرف شوی. پسرم با افراد ناپاک و غیرصالح هرگز رفت و آمد مکن. دَرسات را خوب بخوان که در آینده افتخاری برای اسلام و مسلمین باشی. با قرآن تماس زیادی داشته باش و همیشه دنباله روی روحانیت اصیل اسلام باش که باعث نجات تو از عذاب خدا خواهد شد.
هر کجا جنگی بر علیه کفار بود، بیدرنگ در آن حضور داشته باش، در نماز جمعه و جماعت شـرکت کن. اگر من از میان شما رفتم، تو تنها کسی باش که دنباله روی هدف من باشی و این کوله باری را که بر زمین گذاشتم بر دوش بگذار. من تو را خیلی دوست دارم ولی دوست داشتن تو هرگز مانع این نخواهد شد که دست از اسلام بردارم.
صحبتی با دخترم نجمه، امیدوارم که راه پدرت را ادامه دهی. دخترم هرگز حجابت را فراموش نکن، مطالعات اسلامی زیاد داشته باش و در کلاسهای اسلامی شرکت کن. من دوست دارم که تو مؤمنترین افراد باشی. هرگز مامان را ناراحت و خدا را فراموش نکن. مبادا نماز را ترک کنی.
سعی کن ایمانت را قوی کنی. قرآن زیاد بخوان و به آن عمل کن. مبادا با افراد غیراسلامی و منافق رفتوآمد کنی. من و راه مرا هرگز فراموش نکن. اگر شهید شدم شبهای جمعه به ملاقات من بیایید. چنانچه من نبودم و بزرگ شدی شوهرت را از مؤمنترین افـراد انتخاب کن.
همسر عزیزم باید اقرار کرد که از موقعی که ازدواج نمودهایم در خانه فقر و تنگدستی من، چه سختیها که تحمل نکردهاید و چه محرومیتهایی که در کنار من ندیدهای. ولی با همه فشاری که در این دنیا ما با آن دست به گریبان هستیم، باز خوشحال بودم از اینکه در خانه ما نماز برپا میشود و شور و عشق خدا در کالبد مرده ما حرکت خویش را آغاز نمود.
من مدیون زحمات شما هستم ولی از آنجا که عاطفه درونی و انسانی شما را به خوبی درک کردهام، امید بخشش دارم. من علاقه زیادی به شما داشتم ولی هرگز نمیتوانستم به زبان بیاورم. همسرم تو در راه خدا خیلی به من کمک نمودی. امیدوارم اگر لیاقت شهادت را داشته باشم، خداوند تو را در بهشت با من محشور گرداند.
البته باید گفت که درجه و مقام تو در نزد خدا بیشتر از این بنده گناهکار اسـت. اشرف جان آنچه بین من و تو جدایی انداخت مسئولیتی بود که من و تو بـر مبنای مکتب آن را پذیرفته بودیم و آن استقرار حاکمیت مکتب بر جهان اسلام است کـه هرگز بدون خون به دست نخواهد آمد.
همسرم اکنون این تو هستی که باید پیام خون شهادتم را در کالبد مرده انسانهای به ظاهر زنده تاریخ، تزریق کنی و این پیام را در رگهای فرزندانت بِدمانی و آنها را به سوی مکتبی که من به خاطر آن عازم شهادت هستم، رهبری کنی. مبـادا که فرزندان من از مسیر الله منحرف شوند.
مسئولیت تو سنگینترین مسئولیتهاست و با ارزشترین گوهرهای الهی در دست تو نهاده شده است. مواظب باش آنها را مفت از دست ندهی. این تویی که باید غم روزگار فانی و بیوفا را به دوش بکشی. مواظب باش خدا را فراموش نکنی. فراموشی از خدا، آغاز ذلت و خواری و بدبختی انسان است.
مواظب محسن و نجمه باش و آنها را انسان بساز و افتخار پیامبر اسلام (ص) و علی (ع) قرار بده تا خود نیز در حضور خدا سرافراز باشی. مواظب بچهها باش که به دست منافقین گرفتار نشوند. تمام آسایشت را صرف راهنمایی آنها کن و فرزندانت را مبارزترین و شجاعترین افراد به خاطر استقرار حاکمیت رهبر بر روی زمین آماده ساز.
پدر و مادر عزیزم اگرچه راه دور است و سلام اینجانب به شما نمیرسد و اگر نتواستم از شما خداحافظی کنم، معذرت میخواهم. مادر جان امیدوارم که اگر نتوانستی با من خداحافظی کنی، لااقل در خداحافظی جنازهام حضور داشته باشی. امیدوارم که مرا حلال نمایید.
پدر و مادرم هرگز بر جنازهام سوگواری و ناراحتی نکنید. من از خدا آمدهام و به سوی او بازخواهم گشت. مرگ حتمی است ولی قبل از اینکه به سراغ انسان بیاید و انسان را در رختخواب ضلالت به بند بکشد، باید به دنبال مرگ دوید و آن را در بغل گرفت.
پدر جان امیدوارم مرا ببخشی از اینکه نتوانستم تو را راضی کنم. من میخواهم از خود بگذرم و به خدا متصل شوم. هرگز برای فرزندانم ناراحت نباشید که سرپرستی آنها به عهده خداوند تبارک و تعالی است. پدر جان محل دفن خویش با مذاکراتی که قبلاً با شما داشتم به عهده همسرم میباشد.
من در خواب از دست امام خمینی اسلحه را گرفتهام و هرگز در بیداری آن را بر زمین نخواهم گذاشت تا در راهش به شهادت برسم. امیدوارم که شهادتم بتواند روسیاهی مرا که در اثر گناه به وجود آمده به سفیدی تبدیل نماید.
انتهای پیام/