فتح خرمشهر، فتح خون/ یادداشت

خرمشهر آزاد متولد شد

تو آزاد شدی با دستانی که بوی خدا می‌داد و چشمانی که افق زیبای پیروزی‌ات را نشانه رفته بود. تو آزاد شدی که آزاد بودی و آزاد متولد شدی و در جسم پاک وطنم عزیز شدی؛ ماندی و ماندگاری‌ات همیشگی شد.
کد خبر: ۴۵۷۶۱۵
تاریخ انتشار: ۳۱ ارديبهشت ۱۴۰۰ - ۲۱:۵۳ - 21May 2021

خرمشهر آزاد متولد شدگروه استان‌های دفاع‌پرس- حدیثه صالحی؛ نام تو را سر می‌کشم در هوای خوش اردیبهشتی که خرداد را به نظاره نشسته است تا در سومین روز تقویم نُقل و نبات شادی بر سرت شادباش کند و شادی‌ات را در مسجد جامع جشن بگیرد.

نام تو را همراه با اشک‌ها و لبخند‌های مردمت می‌نوشم و سرمست از نوشیدن خاطراتی هستم که کام وطن را در تلخ‌ترین زمان تاریخ، شیرین می‌کند.

نام تو را نه یک بار که بار‌ها بر چشمانم می‌نهم، و می‌گذارم که دیدگانم با شمیم تازه‌ای از بهار عاشقی سرود جاودان بخواند.

نام تو را می‌بویم و می‌ستایم، بر خاک مقدست سجده می‌کنم آن لحظه که در تو هزاران بار لبخند متولد می‌شود وقتی خبر آزادی‌ات را پخش می‌کنند.

نامت را می‌بوسم که شادی را در دل غم‌های بلند روزگار جنگ برای‌مان به ارمغان آورد. آری! خرمشهر عزیز، بر عزت و شرفت، و اقتدار و شکوهت غبطه می‌خورم آنگاه که اشک‌ها و لبخندهایت درهم آمیخت و حکایت غم‌نامه‌ای را برای‌مان روایت کرد که در ۵۷۵ روز دشمن بر تو نوشت.

اما تو آزاد شدی! با دستانی که بوی خدا می‌داد و چشمانی که افق زیبای پیروزی‌ات را نشانه رفته بود. تو آزاد شدی که آزاد بودی و آزاد متولد شدی در جسم پاک وطنم عزیز شدی؛ ماندی و ماندگاری‌ات همیشگی شد.

نامت را که می‌برم در دلم سوم خردادی متولد می‌شود که شناسنامه ایرانم را عزیزتر می‌کند، شناسنامه سال ۱۳۶۱ و خرمشهری که از زخم گذشت و بر سکوی افتخار و آزادی ایستاد تا به جهان بفهماند که این خانه صاحب دارد و برایش جان می‌دهند مردمانی که در حماسه‌ها بزرگ شدند و به ذره ذره خاک وطن‌شان ایمان دارند.

چه زخم‌هایی که بر پیکرت نشاندند تا تو را بمیرانند، تا تو را بخشکانند، تا تو را جدا سازند، تا تو را ذلیل کنند، تا تو را... تو اما ایستادی، زخم خوردی اما از پا ننشستی و ثابت کردی که این خاک مقدس است و باید برای بودنت مقاومت را به رخ دشمن بکشی.

تو ایستادی، چون ایستاده بودی که تیر به دامان پیکرت نشست و زخمی‌ات کرد. تو ایستاده بودی و نخل‌های سربه فلک کشیده‌ات قامت به قامت حدیث مردانگی‌ات را می‌خواندند. تو ایستاده بودی و طوفان جنگ بر تو وزیدن گرفت، اما تو از طوفان‌ها مردانه گذشتی و به دامان وطن بازگشتی و مدال قهرمانی را بر گردن آویختی تا سربلند و سرافزار بمانی.

هر چند جای جای خاک تو راوی درد‌ها و غم‌ها و قصه اسارتت هست؛ اما حالا دیگر از عشق روایت کن برای کودکانی که نام تو را در دل‌شان جای داده‌اند و با آن عشق‎‌بازی می‌کنند و وقتی نامت را می‌برند لبخند خدا در تمام شهر جاری می‌شود که نامت غرق در لبخند خداست خرمشهر! 

نازنین قلب ایرانم، چهارگوشه مقدست را تبرک می‌گیرم و شربتی‌تر از عسل‌های شهادت به مردان سرزمینم تعارف می‌کنم تا طعم آزادی‌ات را فراموش نکنند؛ و فراموش نخواهی شد که این مردان شکوهمندانه و مقتدرانه نامت را می‌برند.

پایان روز‌های زخمی‌ات را جشن می‌گیرم در هبوط کلماتی که با خود بوی عاشقانه‌های بهشت دارد و در کوچه‌هایی که زادگاه شور و شادی مردم است و برای دل‌ها عشق را به ارمغان می‌آورد حدیث تازه‌ای از ایمان و باران می‌خوانم.

آری! خرمشهر، نامی که برای یک ایران شیرین است؛ نامی که با هجی کردن آن لبخند بر لب می‌نشیند و قند در دلم آب می‌شود و خاطراتی بر ذهنم نقش می‌بندد که سرفصل مشق‌های کودکان سرزمینم می‌شود. نامت را «آزادی» می‌نویسم تا در کوچه‌های دنیا برایت جشن بگیرند.

تو آزادی خرمشهر! 

انتهای پیام/

نظر شما
پربیننده ها
آخرین اخبار