شهید «عبدالرضا موسوی»:

برای خدا خود را فدا کنید

در بخشی از وصیت‌نامه شهید سید«عبدالرضا موسوی» آمده است: اگر كسی بخواهد برای خدا خود را فدا كند، یا برای رهایی مردم و برای برخورداری محرومان، اسارت و مرگ خویش را بپذیرد باید محرومیت را بر خویش هموار سازد.
کد خبر: ۴۵۹۴۹۷
تاریخ انتشار: ۰۹ خرداد ۱۴۰۰ - ۱۲:۱۷ - 30May 2021

ممنون که ناچارم نساختی از شریف ترین موهبت خدا، یعنی «شهادت» روی برتابمبه گزارش خبرنگار دفاع‌پرس از اهواز، «‌سید عبدالرضا موسوی» در روز جمعه بیست و نهم فروردین 1335 در خانواده‌ای معتقد و مومن در شهرستان خرمشهر به دنیا آمد.

وی تحصیلات ابتدایی و متوسطه خود را در این شهر به پایان رسانید و در هفدهم اردیبهشت 1361 مصادف با میلاد امیرالمومنین حضرت علی (ع)‌ براثر اصابت ترکش توپ به درجه رفیع شهادت نائل آمد.

فرازی از وصیت‌نامه شهید خطاب به همسرش

همسر عزیزم! رنج و درد بزرگ من این بود كه برخلاف تو هرچه فكر كردم، دیدم هیچگاه در این مدت نتوانسته‌ام همراه و همسر خوبی برای تو بوده باشم. صحبت‌هایت به من دلداری داد و بر امید و شوقم افزود و از آن طرف به بعد بود كه دیگر دوریتان و جدائی از شما برایم سنگین نیامد.

می‌دانم تو با این حرف‌ها و با این همه تاكید از لذت و راحتی در كنار هم بودنمان گذشتی و محرومیت و رنج و فداكاری را پذیرفتی و بی‌شک شما (تو و فرزندم) كه زندگی و لذت و راحتی و همه چیزم هستید، باید فراموش می‌شدید تا من بتوانم رها شوم و به راهی پرافتخار گام بردارم.

چگونه خدا را سپاس بگذارم در زمانی كه امتحان فرا رسیده ‌و ابتلا و محنت آغاز شده است. با ایمان و اطمینان به تو، هر بند و باری را از پا و دوش خویش آزاد و رها می‌بینم و تو مرا در رستن از چاه و چاله و بیراهه یاری دادی و دغدغه از دست دادن چیزی را، حتی تو و فرزندم را از دلم بیرون كشیدی و ناچارم نساختی كه از شریف ترین موهبت خدا، یعنی «شهادت» روی برتابم بلكه یاری فراوانم رساندی.

برای خدا خود را فدا کنید

همسر عزیزم! تو همیشه برایم مایه امید و یار تنهایی و غربتم بوده‌ای اما محبوبم! اگر كسی بخواهد برای خدا خود را فدا كند، یا برای رهائی مردم و برای برخورداری محرومان، اسارت و مرگ خویش را بپذیرد باید محرومیت را بر خویش هموار سازد و در این راه زن و فرزند اویند كه نخست فدا می‌شوند و در اولین قدم، این تویی كه باید بار سنگین و شكننده را پس از من بر دوش برداری و من اكنون به داشتن تو خوشحال و امیدوار و سرافرازم.

من به انقلاب متعلق‌ام 

همسر عزیزم! صدیقه مهربانم! اینک كه به تو می‌اندیشم و بیشتر از لحظه‌های دیگر امیدوارم كه همچنان سخت و استوار و با ایمانی لبریز از یقین و اطمینان و دلبندی به وعده های خداوند، مسئولیت فاطمه را كه امید و جان و علاقه‌ام بوده‌ و فرصت آن را نیافتم كه مدتی آن را خوب ببینم و اولین تجربه خویش را شروع كنم، بر دوش بردار. همسر محبوبم! صدیقه صبور و آرام و مهربانم! چه سفارشی می‌توانم به تو داشته باشم؟ امیدوارم تو با از دست دادن من، هیچكسی را از دست نداده باشی و مخصوصاً آن‌طوری كه مرا می‌شناسی امیدوارم كه نبود من خلائی در میان داشته های تو پدید نیاورد.

صدیقه عزیزم! از تو سخن گفتن هیچگاه برایم بس نیست و می‌دانی كه هرگز چنین سرنوشتی را برای تو و فرزندم دوست نمی‌داشتم. هیچگاه دوست نمی‌داشتم نهالی را كه هنوز پا نگرفته و غنچه‌ای را كه هنوز نشكفته است در تنهائی رها كنم. امّا عزیزم، تو خود خوب می‌دانی من قبل از اینكه به تو و فرزندم متعلق باشم به انقلابم و به راهی كه مرا در ادامه اش سخت یاری داده‌ای متعلقم و تو بارها و بارها اسباب رهایی‌ام را از قیدهای نفس فراهم نمودی و به راهم داشتی و این است كه در عین حال كه سخت به تو و فرزندم عشق می‌ورزم و دوست تان دارم ولی به راهی كه رفته‌ام بیشتر دل بسته‌ام.

آری هرچند دور ماندن و غربت تنهائی دردناک است ولی در عوض من به یاری خدا در راه طولانی سراسر افتخار را گشوده‌ام و به لطف خدا و یاری و كمک فراوان تو از دغدغه شما خود را رها حس می‌كنم. از خدا می‌طلبم تا وقتی كه در صحنه پیكار حق و باطلم هیچگاه عشق به تو و فرزندمان لحظه‌ای بر انتخابم پرده نیافكند و مرا از صحنه افتخار بیرون نبرد.

اكنون كه وصیت نامه‌ام را خطاب به تو به پایان می‌برم امیدوارم كه نبودن من هیچ كمبودی برای تو و فرزندمان در زندگی پدید نیاورد. وفای محكم و دوستی استوار و روح پر از صداقت و پاكی تو را فراموش نمی‌كنم.

انتهای پیام/

نظر شما
پربیننده ها