به گزارش گروه سایر رسانههای دفاعپرس، وقتی برادر بزرگ آقا نعیم خواست اسمش را برای مدافع حرم بنویسد، مادرش هراسان و گریان به دنبال او رفت و نگذاشت که پسرش مدافع حرم شود و به او گفت: تو همسر و بچه داری، کجا میخواهی بروی؟ این بار آقا نعیم جلودار شد و گفت: بگذارید من بروم، چون زن و بچه ندارم. اگر هم شهید شوم، مشکلی پیش نمیآید. برای همین آقا نعیم مدافع حرم شد و برادرش پیش مادر و خواهرانش ماند.
خواب دید که طلبیده شده است
متولد ۳۰ تیر سال ۶۶ بود. یک برادر و سه خواهر دارد. فرزند دوم خانواده بود. در اردوگاه افاغنه در مهمانشهر بردسیر کرمان ساکن بود. به جز برادر بزرگتر، بقیه در ایران به دنیا آمده بودند. پدرشان با ازدواج مجددش، آنها را رها کرد، به خاطر همین برادر آقا نعیم مسؤولیت خانواده را بر عهده گرفت.
آقا نعیم برای اینکه مدافع حرم، بارها به در بسته خورد. در ابتدا به خاطر ضعف چشمانش او را قبول نکردند. دفعه اول او را برگرداندند. اما دفعه دوم با اصرار و التماس زیاد رفت. وقتی خانواده نگذاشت که او برود، خیلی گریه کرد و میگفت: راهی نیست باید بروم. وقتی خانوادهاش از او علت را جویا شدند، گفت: در خواب حضرت زینب (س) را دیدم که مرا خواسته است. خانواده هم وقتی بیتابی آقا نعیم را دید، رضایت داد تا مدافع حرم شود.
شهیدی که هفت ماه مهمان حضرت زینب (س) بود
۱۵ فروردین ماه سال ۹۵ عازم دفاع از حرم حضرت زینب (س) شد. روز ۱۱ خرداد با برادرش در محل کار تماس گرفت و گفت: دوباره خواب حضرت زینب (س) را دیدم که به من گفتند: بیا! ولی جان برادر آقا نعیم این بار با او دعوا کرد و گفت: همه این خوابها نادرست است! به زودی هم بر میگردی. آقا نعیم گفت: دیگر شاید نتوانم بیایم، مواظب مادر باش.
قبل از اینکه در ۱۵ خردادماه شهید شود، برادرش، او را در خواب دید که گفت: به این زودیها بر نمیگردم. اینجا مهمانی است. مهمانی که ۷ ماه طول کشید و پیکرش را در دیماه همان سال به ایران آوردند.
ماجرای قسر در رفتن آقا نعیم از دست مأموران
آقا نعیم بسیار خونگرم و شوخطبع بود. تلاش میکرد همه را بخنداند، هر کسی را هم ناراحت میدید، میگفت: ناراحت نباش! دنیا دو روز است و فردا میمیریم. دنیا ارزش ناراحتی ندارد.
آقا نعیم میتوانست با چند لهجه صحبت کند؛ یعنی کسی نمیتوانست تشخیص دهد او افغانی است. یک روز مأموران او را به خاطر افغانی بودن دستگیر کردند، آن زمان لباس بلوچی پوشیده بود، لباسش را پاره کرد و با لهجه بلوچی گفت: این چه وضعی است که من بلوچ را در کشور خودم دستگیر میکنند. مأموران هم تعجب کردند و او را رها کردند.
وقتی رفاقت هممحلهایها به شهادت در یک روز ختم شد
روز آخر که میخواست اعزام شود، در خانه با خانواده، بستگان، دوستان و آشنایان خداحافظی کرد. آن شب به خانه نیامد، در بیابان ماند تا صبح زود خودش را به کرمان برساند، همراه با سه نفر از بچههای محله راهی شد، در سوریه این چهار نفر همیشه با هم بودند، آقا نعیم با مزاح میگفت: اگر زنده ماندیم، با هم خواهیم بود، اگر هم شهید شدیم، هر چهارتاییمان باز با هم خواهیم بود. همین طور هم شد، هر چهار نفر آنها با هم در یک روز شهید شدند؛ نعیم غلامی، سیدمحمد نظری، محمدعیسی محمدی و صادق رحمانی.
وقتی آقا نعیم شهید شد، همان روز خبر شهادتش در فضای مجازی منتشر شد و خانوادهاش هم از این طریق متوجه شهادت این مدافع حرم شدند. البته، چون آن زمان پیکری نبود، صددرصد خبر شهادتش تأیید نشد.
درباره شهید
شهید نعیم غلامی فرزند محمدموسی از رزمندگان لشکر فاطمیون در هنگام شهادت ۲۵ سال داشت. او در ۱۵ خردادماه سال ۹۵ در اثر عملیات انتحاری تروریستهای تکفیری در شهر حمص سوریه به درجه رفیع شهادت نائل آمد. پیکر مطهر بعد از گذشت ماهها در ۱۸ دی سال ۹۵ به کشور بازگشت. مزار او در قطعه شهدای مدافع حرم گلزار بردسیر قرار دارد.
منبع: فارس
انتهای پیام/ 221