به گزارش دفاع پرس، شور یمن این روزها به خاطر تجاوز وحشیانه رژیم آل سعود در کانون توجه مسلمانان و بویژه شیعیان قرار گرفته است. مروری بر آنچه در کتب تاریخی و روایی در باره یمن و یمنیها آمده، بیانگر آن است که این سرزمین حامل فرهنگ و مردمی بس فرهیخته و محبوب نزد پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و اهلبیت علیهمالسلام بوده است. آنچه توجه به یمن و یمنیها را این روزها دامن میزند، نقشی است که در روایات آخرالزمان و ظهور برای یمنیها مطرح شده است و این گمانهزنی را که شاید حوادث یمن برگی دیگر از نزدیک شدن تحقق علائم حتمیه ظهور است، تقویت میکند.
آنچه در زیر از نظرتان می گذرد مروری بر روایاتی است که در باره یمن در متون روایی شیعه و بعضا سنی در جستوجویی شتابزده یافت شده که در سه بخش ارائه میشود:
الف. مدح یمن و یمنی ها در روایات
ب. چهرههای برجسته یمنی در اسلام و تشیع
ج. نقش یمنیها در ظهور
الف. مدح یمن و یمنیها در روایات
1. یمنیها اولین قومی بودند که دعوت حضرت ابراهیم برای حج خانه خدا را اجابت کردند.
مرحوم کلینی در کتاب شریف کافی از امام باقر و یا امام صادق علیهما السلام روایت می کند که:
إِنَّ إِبْرَاهِیمَ أَذَّنَ فِی النَّاسِ بِالْحَجِّ فَقَالَ أَیُّهَا النَّاسُ إِنِّی إِبْرَاهِیمُ خَلِیلُ اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ یَأْمُرُکُمْ أَنْ تَحُجُّوا هَذَا الْبَیْتَ ... وَ کَانَ أَوَّلُ مَنْ أَجَابَهُ مِنْ أَهْلِ الْیَمَن یعنی ابراهیم علیه السلام مردم را به حج دعوت کرد و فرمود: ای مردم من ابراهیم خلیل الله هستم. خداوند به شما فرمان می دهد که حج این خانه (کعبه) را به جا آورید... اولین کسانی که دعوت ابراهیم را اجابت کردند گروهی از یمنی ها بودند. (کافی ؛ ج4 ؛ ص205)
2. یمنی ها توسط امیرالمؤمنین علیه السلام اسلام را پذیرفتند
از مسلمات تاریخی است که پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله خالد بن ولید را به همراه جمعی از مسلمانان از جمله براء بن عازب برای دعوت مردم یمن به اسلام به آن سرزمین اعزام کرد اما پس از شش ماه تلاش حتی یک نفر هم اسلام را نپذیرفت. این امر بر پیامبر صلی الله علیه و آله ناخوش آمد و لذا امیرالمؤمنین علی علیه السلام را برای اعزام به یمن فراخواند و به او فرمود تا خالد و همراهانش را بازگرداند و البته فرمود اگر کسی از آنان مایل بود با علی علیه السلام بماند مانع او نشود.
براء بن عازب که از جمله کسانی بود که با امیرالمؤمنین علیه السلام باقی ماند می گوید: چون یمنی ها خبردار شدند که علی علیه السلام به یمن آمده است، سراغ او آمده و دور او را گرفتند. پس از آن که علی علیه السلام نماز صبح را با ما خواند، برخاست و پس از حمد و ثنای خداوند نامه پیامبر صلی الله علیه و آله را برای مردم قرائت کرد و در همان روز کل قبیله همدان اسلام را پذیرفتند. علی علیه السلام خبر مسلمان شدن همدانی ها را که از قبایل مهم یمن بودند، طی نامه ای به اظلاع رسول الله صلی الله علیه و آله رساند و چون حضرت نامه علی علیه السلام را خواند، بسی شکفته و شادمان شد و سجده شکر به جای آورد و پس از سجده نشست و فرمود: سلام بر همدان، سلام بر همدان. و دیری نپایید که دیگر قبایل یمنی نیز به اسلام گرویدند. (شیخ مفید، الارشاد، ج 1، ص 62 / بحار الانوار، ج 21، ص 363)
این واقعه ضمن آن که فضیلتی برای امیرالمؤمنین علیه السلام محسوب می شود، فضیلتی هم برای اهل یمن است که مسلمان شده به دست عالیترین صحابی و برترین شخصیت جهان پس از پیامبر صلی الله علیه و آله می باشند و گویا اسلام نیاوردن آنها توسط خالد بن ولید نه از سر انکار و مقاومت بلکه به دلیل استقبال از تقدیری نیکو بوده است که خداوند برای آنها رقم زده بوده است و آن مسلمان شدن به دست امیرالمؤمنین علیه السلام بوده است.
3. پیامبر صلی الله علیه و آله: آن که یمنی ها را دوست بدارد مرا دوست داشته و هر که با آنها کینه ورزی کند با من کینه ورزی کرده است
امیر المؤمنین علیه السلام از پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله روایت می کند که فرمود: مَنْ أَحَبَّ أَهْلَ الْیَمَنِ فَقَدْ أَحَبَّنِی وَ مَنْ أَبْغَضَهُمْ فَقَدْ أَبْغَضَنِی یعنی هر که یمنی ها را دوست بدارد مرا دوست داشته و هر که با آنها کینه ورزی کند با من کینه ورزی کرده است. (کمال الدین و تمام النعمة، ج2، ص 541/ کنز الفوائد، ج2، ص154/ بحار الانوار ج 34، ص 333)
4. پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله: بهترین مردان یمنی، ایمان یمنی و من نیز یمنی ام
در کتاب جعفر بن محمّد بن شریح آمده است: روزی رسول خدا صلّى اللَّه علیه و آله از اسبها در نزد عیینة بن حصین بن حذیفه بدر سان دید. رسول خدا به او گفت: من اسبشناسترم از تو. عیینة گفت: من مرد شناسترم از تو. پیغمبر فرمود: چطور؟ گفت: بهترین مردان آنانند که تیغ بر دوش نهند و نیزهها را بر شانه اسبهاشان گذارند و اینان مردم نجدند. پیغمبر فرمود:
کذبت ان خیر الرجال اهل الیمن و الایمان یمان و انا یمانى و اکثر قبائل دخول الجنة یوم القیمة مذحج یعنی: دروغ گفتى، بهترین مردان مردم یمن باشند؛ ایمان یمانى (یمانی منسوب به یمن و عبارتی دیگر از یمنی است( است و من هم یمانیام و بیشترین تیرهاى که روز قیامت به بهشت روند مذحج (قبیله ای یمنی که مالک اشتر از آن قبیله بود) باشند. (الأصول الستة عشر ، ص 81/ بحار الأنوار، ج57، ص233(
در روایتی دیگر همین ماجرا به صورت زیر نقل شده است:
فَقَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص کَذَبْتَ بَلْ رِجَالُ أَهْلِ الْیَمَنِ أَفْضَلُ الْإِیمَانُ یَمَانِیٌّ وَ الْحِکْمَةُ یَمَانِیَّةٌ وَ لَوْ لَا الْهِجْرَةُ لَکُنْتُ امْرَأً مِنْ أَهْلِ الْیَمَنِ .... وَ مَذْحِجُ أَکْثَرُ قَبِیلٍ یَدْخُلُونَ الْجَنَّةَ
یعنی رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود: دروغ گفتی، بلکه مردان یمنی برترند، ایمان یمنی و حکمت یمنی است و اگر نبود هجرت (یعنی اگر مامور به هجرت به مدینه نبودم یمن را به عنوان وطن انتخاب می کردم و یا اگر در زمره مهاجران نبودم خود را در زمره انصار که یمنی الاصل هستند، محسوب می کردم) و قبیله مذحج بیش از همه به بهشت وارد می شوند. (کافی، ج8، ص70)
5. خویشاوندان شعیب و دانشمندان شایسته موسی
ابن عباس روایت می کند که هر گاه پیامبر صلی الله علیه و آله با جمعی یمنی برخورد می کردند، می فرمودند: مرحبا برهط شعیب و احبار موسى. آفرین بر خویشاوندان شعیب و دانشمندان شایسته موسی. (الأصول الستة عشر ص 251 / بحار الأنوار، ج57، ص222)
از روایت چنین بر می آید که خویشاوندان شعیب که نزد قوم شعیب عزیز و محترم بودند و نیز دانشمندان شایسته پیرو موسی علیه السلام یمنی و یا یمنی الاصل بوده اند.
6. پیامبر صلی الله علیه و آله: نفس خداوند رحمن از جانب یمن به سویم می آید
پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله فرمود: إِنَ نَفَسَ الرَّحْمَنِ یَأْتِینِی مِنْ قِبَلِ الْیَمَنِ فَحَیِیَتْ بِذَلِکَ النَّفَسِ صُورَةُ الْإِیمَان یعنی نفس رحمن از سوی یمن به سویم می آید و به این نفس است که صورت و بنای ایمان زنده و برپا می شود (عوالی اللئالی العزیزیة فی الأحادیث الدینیة، ج4، ص 97)
این مضمون به شکلی دیگر نیز روایت شده است: ألا أن الایمان یمان و الحکمة یمانیة، و أجد نفس ربکم من قبل الیمن یعنی ایمان یمنی و حکمت یمنی است و من نفس پروردگارتان را از سوی یمن حس می کنم. (مسند أحمد بن حنبل، ج 3 ص 541)
محدثان در توضیح این روایت گفته اند که چون اهل یمن و از جمله انصار که یمنی الاصل بودند، بیشترین حمایت را از پیامبر صلی الله علیه و آله به عمل آوردند، آن حضرت آنان را این چنین ستوده است.
7. یمنیها نرمدلترین مردمند
پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله باری در باره مردم یمن فرمودند: أهل الیمن أرقَّ قلوباً وألینَ أفئدة و أبخع طاعة
یعنی مردم یمن رقیق القلب ترین و نرم دل ترین و مطیع ترین مردمند. (شرح کافی ملا صالح مازندرانی، ج4، ص 281)
8. افتخاری بینظیر، انحصاری و با شکوه برای یمنیها
در کتاب غیبت نعمانی از جابر بن عبدالله انصاری روایت شده است: مردمی از یمن با چهرههایی گشاده و بشّاش به حضور رسول خدا صلی الله علیه و آله رسیدند و چون بر آن حضرت وارد شدند، فرمود: اینان مردمی نازکدل و دارای ایمانی راسخ هستند و «منصور» از ایشان است که با هفتاد هزار رزمنده برای یاری خَلَف من و خَلَف وصیّ من خروج میکند، رزمندگانی که حمایل شمشیرهایشان از مَسَدّ (طنابی از لیف یا برگ درخت خرما) است. عرض کردند: یا رسول الله، وصیّ شما کیست؟ فرمود: او همان کسی است که شما را امر نمود که به وی چنگ زنید و خداوند عزّوجل فرمود: «وَ اعْتَصِمُواْ بحَِبْلِ اللَّهِ جَمِیعًا وَ لَا تَفَرَّقُوا»،(و همگى به ریسمان خدا چنگ زنید، و پراکنده نشوید.) گفتند: برای ما توضیح دهید که این ریسمان چیست؟ فرمود: این ریسمان مصداق کلام خداست که فرمود: «إِلَّا بحَِبْلٍ مِّنَ اللَّهِ وَ حَبْلٍ مِّنَ النَّاسِ»،(مگر آنکه به پناه امان خدا و زینهار مردم روند.) که«حَِبْلٍ مِّنَ اللَّهِ » کتاب اوست و «حَبْلٍ مِّنَ النَّاسِ» وصیّ من است. عرض کردند: یا رسول الله، وصی تو کیست؟ فرمود: او همانی است که خداوند دربارهاش فرمود: «أَن تَقُولَ نَفْسٌ یَاحَسْرَتىَ عَلىَ مَا فَرَّطتُ فىِ جَنبِ الله»،(تا آنکه [مبادا] کسى بگوید: «دریغا بر آنچه در حضور خدا کوتاهى ورزیدم».) گفتند: یا رسول الله، «جنب الله» کیست؟ فرمود: همانی است که خداوند درباره وی فرموده است: «وَ یَوْمَ یَعَضُّ الظَّالِمُ عَلىَ یَدَیْهِ یَقُولُ یَالَیْتَنىِ اتخََّذْتُ مَعَ الرَّسُولِ سَبِیلاً»،(و روزى است که ستمکار دستهاى خود را مىگَزد [و] مىگوید: «اى کاش با پیامبر راهى برمىگرفتم.») او وصیّ من است و راه رسیدن به من بعد از من است.
یمنی ها گفتند: یا رسول الله، تو را به آنکه شما را به حقّ فرستاد، او را به ما نشان دهید که مشتاق دیدن وی گشتیم! فرمود: او همان کسی است که خداوند او را آیت و نشانهای برای مؤمنانی قرار داد که نور ایمان از سیمایشان میدرخشد. اگر همانند کسی که صاحب دل باشد یا گوش دل فرا دهد در حالی که خود گواهی دهد به او بنگرید، خواهید دانست که او وصیّ من است همانطور که دانستید من پیامبر شما هستم؛ به میان صفها روید و به چهرهها خیره شوید. پس دلتان به هرکس متمایل شد، وصیّ من اوست، زیرا خداوند عزّوجل در کتاب خود میفرماید: «فَاجْعَلْ أَفِْئدَةً مِّنَ النَّاسِ تهَْوِى إِلَیهِْم»،(پس دلهاى برخى از مردم را به سوى آنان گرایش ده.) هم به سوی خودش و هم به سوی ذرّیه او علیهم السلام.
جابر گوید: پس ابو عامر اشعری از میان اشعریان، أبو غرّّۀ خولانی از میان خولانیان و ظبیان، عثمان بن قیس و عرنه دوسیّ از میان دوسیان و لاحق بن علاقه به پا خاسته و به میان صفهای حاضران رفته و به چهرهها خیره شدند و دست أنزع أصلع بطین(علی علیه السّلام) را گرفته و گفتند: دلهای ما به ایشان گرایش پیدا کرد یا رسول الله! پس پیامبرصلی الله علیه و آله فرمود: خدا را شکر که شما وصیّ رسول خدا را پیش از آنکه به شما معرفی شود، شناختید و دانستید که وصیّ من اوست. در این هنگام آنها با صدای بلند گریستند، در حالی که میگفتند: یا رسول الله، به چهرههای یکیک آنها نگاه کردیم ولی دل ما به هیچکدام از آنها گرایش پیدا نکرد و چون او را دیدیم دلهایمان لرزید و تکان خورد، آنگاه جانهای ما آرامش یافته و جگرهایمان مضطرب گشته و چشمانمان پر از اشک شد و سینههایمان خنک گشته و آرامش یافت چنان که گویی او پدر ما و ما فرزندان وی هستیم. پس پیامبرصلی الله علیه و آله فرمود: «وَ مَا یَعْلَمُ تَأْوِیلَهُ إِلَّا اللَّهُ وَ الرَّاسِخُونَ فىِ الْعِلْم»،(تأویلش را جز خدا و ریشهداران در دانش کسى نمىداند.) شما به خاطر منزلتی که از آن نزد ایشان برخوردارید، مشمول لطف و احسان خداوند هستید و شما از آتش بدورید. جابر گوید: این جماعت مؤمن نورانی همانجا ماندند و به همراه امیرالمؤمنین علیه السّلام در جنگهای جمل و صفین شرکت کردند ـ خداوند همه آنها را رحمت کند ـ رسول خدا صلی الله علیه و آله ایشان را به بهشت مژده داده بود و آنان را مطلّع ساخته بود که به همراه علی بن ابی طالب علیه السّلام به شهادت خواهند رسید. (غیبت نعمانی، ص 39 / بحار الأنوار، ج36، ص112)
کلام مرحوم شعرانی در باره یمنیها
مرحوم آیت الله میرزا ابوالحسن شعرانی (متوفی 1352 هجری شمسی) در حاشیه اش بر شرح اصول کافی ملاصالح مازندرانی در باره یمنی ها می نویسد:
«در بسیاری از احادیث نبوی یمنی ها مورد ستایش قرار گرفته اند تا آنجا که حضرت رسول صلی الله علیه و آله فرموده است: من نفس خداوند رحمن را از سوی یمن حس می کنم.
یمنی ها اصل شیعه اند و مذهب شیعه توسط آنها در اطراف عالم منتشر شد و امیرالمؤمنین علیه السلام اولین کسی بود که آنان را به فرمان پیامبر صلی الله علیه و آله به اسلام هدایت فرمود. اکثر شیعیان کوفه از قبیله های مهاجر یمنی بودند و نیز اشعری ها که به قم مهاجرت کردند یمنی بودند و باعث شدند تشیع از قم به دیگر شهرها گسترش پیدا کند. یمنی ها از حمله مغولها در امان ماندند و بر خلاف اکثر کشورهای اسلامی بر اصول اسلامی در جکومتشان باقی ماندند. فرنگی مابی و عادات مسیحیان و رسم و رسوم کفار که ضررشان بر اسلام و مسلیمن از فاجعه حمله مغول هم بیشتر است تا زمان ما بر یمنی ها تاثیر نگذاشته است و آنان تاکنون بر احکام و آداب اسلامی باقی مانده و در همه عرصه ها تمدن فرنگی را پس زده و میراث اسلام را حفظ کرده اند. انشاء الله خداوند آنان را از وسوسه های شیاطین فرنگی حفظ کرده و بر طریق مستقیم اسلام حفظ نماید و سایر مسلمانان را به طریقه مردم یمن رهنمون فرماید و بدعتها و گمراهی ها و مفاسد اخلاقی و رسوم کفار را از آنها به حق محمد و آل محمد دور فرماید. (شرح کافی ملاصالح مازندرانی، ج4، ص281)
ب: چهرههای برجسته یمنی در اسلام و تشیع
چهره های شاخص و برجسته ای از یمنی ها در تاریخ اسلام و تشیع رخ نموده اند که در زیر فهرست وار به برخی از آنها اشاره می کنیم:
1. انصار ریشه یمنی دارند
ریشه و اصل انصار که مرکب از دو قبیله اوس و خزرج بودند و در پیروزی پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله بر مشرکین و کفار جزیرة العرب و استقرار اسلام، نقشی بی بدیل داشتند، به قبیله ازد که یمنی است بر می گردد. و برخی از صاحبنظران ستایشهای پیامبر از یمن و یمنی ها را ناظر به همین مساله دانسته اند.
2. دفاع یمنیها از اهل بیت علیهم السلام بعد از سقیفه
از تعداد 23 نفری که هستهاولیه تشیع بعد از ماجرای سقیفه را تشکیل دادند ده نفر از انصار یمنی بودند. در گزارش دیگری آمده است که وقتی زیاد بن لبید انصاری نماینده خلیفه در حضرموت بود، برخی از سران قبایل یمنی به او گفتند: ما از اهل بیت پیامبر صلی الله علیه و آله اطاعت خواهیم کرد، چرا شما آنان را از خلافت باز داشتید. (نقش قبایل یمنی در حمایت از اهل بیت، ص 86 )
3. توصیه ابن عباس به امام حسین علیه السلام
زمانی که امام حسین علیه السلام قصد رفتن به کوفه را داشت، عبدالله بن عباس از آن حضرت خواست تا به جای کوفه، به سرزمین یمن برود و در آنجا ساکن شود؛ چون در این سرزمین شیعیانی بودند که دل در گرو محبت اهل بیت داشتند. (اخبارالطوال، ابوحنیفه دینوری، ترجمه محمود مهدوی دامغانی، نشر نی، ص291 )
4. 34 تن از شهدای کربلا یمنی بوده اند
برخی از مورخان از مجموع 72 تن شهید کربلا 34 تن آنان را یمنی دانسته اند. (نقش قبایل یمنی در حمایت از اهل بیت، ص 200)
5. یمنی ها از عناصر اصلی در نهضت توابین بودند
بعد از واقعه عاشورا، گروهی از شیعیان از این که در دفاع از سیدالشهداء کوتاهی کردند، از رفتار خود سخت پشیمان شدند و برای این که گذشته را جبران کنند، هستههای مقاومت را علیه سلطه اموی ایجاد کردند. از جمله این تحرکات، اقدام نظامی گروه توابین بود که به رهبری سلیمان بن صرد خزاعی حرکت اعتراضی خود را آغاز کرد. یمنی ها در زمره عناصر اصلی این نهضت شیعی بودند و بعدها جان خود را در دفاع از اهل بیت از دست دادند. (مقاله مروری گذرا بر تاریخچه شیعیان یمن، نوشته فتاح غلامی به نقل از تشیع در مسیر تاریخ، ص 272)
6. اویس قرنی
اویس بن عامر مرادیِ قرنیِ یمنی به خاطر ایمان قوی و فوق العاده اش و به خاطر پذیرش ولایت امیرالمؤمنین و شهادت در رکاب آن حضرت یکی از نورانی ترین چهره های عالم اسلام و تشیع به شمار می رود.
اویس در زمان حیات رسول الله صلی الله علیه و آله مسلمان شد اما چون به خاطر ضرورت خدمت به مادرش موفق به دیدار آن حضرت نشد او را جزء تابعان بر شمرده اند.
رسول خدا صلی الله علیه و آله او را برترین و عالی مقام ترین تابعان توصیف کرده (صحیح مسلم ج 4 ص 1968/ الطبقات الکبرى ج 6 ص 163) و فرموده است که اویس در قیامت برای جمعی کثیر از مردم شفاعت خواهد کرد (إرشاد شیخ مفید، ج 1 ص 316/ رجال کشّی ج ،1 ص 316 ) و نیز فرموده است: «خَلیلی مِن هذهِ الامّةِ اویسُ القَرَنِی» یعنی خلیل و دوست من از امت اسلام اویس قرنی است. (طبقات کبرى ج 6 ص 163/ تاریخ مدینة دمشق ج 9 ص 442)
اویس در عبادت خداوند بسی کوشا بود و گاه تمامی شب را به سجده می گذراند.
اویس از یاران خاص امیرالمؤمنین علیه السلام بود که در جنگ جمل و صفین در رکاب آن حضرت جنگید و با وعده امیرالمرمنین به او برای نیل به مقام والای شهادت در نبرد صفین به شهادت رسید. (اسد الغابة: ج 1 ص 333 الرقم 331/ رجال الکشّی: ج 1 ص 316)
امام موسی بن جعفر علیهما السلام نیز توصیفی عالی از اویس قرنی دارند. ایشان می فرمایند:
«روز قیامت منادی ندا می کند: کجایند حواریون و یاران ویژه علی ابن ابی طالب جانشین محمد بن عبدالله رسول الله صلی الله علیه و آله؟ درپی این ندا عمرو بن حمق خزاعی و محمد بن ابی بکر و میثم تمار و اویس قرنی بر می خیزند.» (رجال کشّی: ج 1 ص 41 / بحار الانوار، ج 22 ص 342)
ابن عباس روایت می کند: امیرالمؤمنین علیه السلام برای اخذ بیعت در ذی قار (پیش از نبرد جمل) توقف کرده بود که فرمود از سوی کوفه هزار مرد ـ نه کمتر و نه بیشتر ـ برای بیعت خواهند آمد. ابن عباس می گوید این سخن امیرالمؤمنین من را نگران کرد که مبادا بر خلاف پیشگویی وی تعداد کمتر یا بیشتری بیایند و همین امر برایمان مشکل ساز شود. به تدریج افراد آمدند و چون شمار آنان به نهصد و نود و نه نفر رسید، آمدن افراد متوقف شد. من گفتم انا لله و انا الیه راجعون، چه چیزی باعث شد که علی علیه السلام این سخن را بر زبان جاری کند؟! در همین حال که متفکر و نگران بودم، به ناگاه شخصی را دیدم که به سوی ما می آمد. چون نزدیک شد، دیدم قبای پشمین بر تن دارد و شمشیر و کمان و دیگر ابزار جنگ را نیز به همراه دارد. به سراغ امیرالمؤمنین رفت و گفت: دستت را بده تا با تو بیعت کنم. امیرالمؤمنین علیه السلام به او فرمود: بر چه امری با من بیعت می کنی؟ گفت: بر پیروی و اطاعت از تو و نبرد در رکاب تو تا وقتی که مرگ را درک کنم و یا خدا پیروزی را نصیبت کند. امیرالمؤمنین پرسید: نامت چیست؟ گفت: اویس قرنی. امیرالمؤمنین فرمود: تو اویس قرنی هستی؟! اویس گفت: بله، امیرالمؤمنین علیه السلام فرمود: الله اکبر، حبییم رسول خدا صلی الله علیه و آله به من خبر داده بود که من مردی از امتش را درک می کنم که نامش اویس قرنی است. او از حزب خدا و حزب رسولش است و به شهادت خواهد رسید و در قیامت شفاعت مردمان بسیاری را در حد جمعیت قبیله ربیعه و مضر خواهد کرد. (الثاقب فی المناقب، ص 267 / مدینة معاجز الأئمة الإثنی عشر ج2؛ ص299)
در امالی طوسی آمده است که به اویس قرنی گفته شد ای ابا عامر! چگونه شب را به صبح رساندی؟ اویس در پاسخ اظهار داشت: درباره کسی که با گذشت هر روز مرحله ای به آخرت نزدیک می شود و نمی داند که در پایان سفرش آیا بهشتی است یا دوزخی، چه گمان می برید؟ (امالی طوسی ص 641/ بحار الانوار ج 73 ص 17)
در کتاب حلیة الاولیاء از اصبغ بن زید روایت شده است: چون اویس قرنی را شب فرا می گرفت، می گفت: امشب شب رکوع است و تا صبح در حال رکوع بود و گاه می گفت: امشب شب سجود است و تا صبح در حال سجده بود. و در پایان روز هر آنچه از غذا و لباس در خانه اضافه داشت، صدقه می داد و می گفت: خدایا، اگر کسی گرسنه و یا برهنه مرد، مرا به واسطه آن مواخذه نکن. (حلیة الاولیاء ج 2 ص 87 / مکاتیب الأئمة علیهم السلام، ج1، ص 141)
7. مالک اشتر نخعی
وقتی امیرالمؤمنین علیه السلام از سوی پیامبر صلی الله علیه و آله برای دعوت مردم یمن به اسلام به آن سرزمین اعزام شد، از جمله قبایلی که پس از دیدار با امیرالمؤمنین به سرعت به اسلام گرایش پیدا کردند، قبیله مالک اشتر به نام نخع بود و از همین جا بود که آشنایی و پیوند ویژه مالک با امیرالمؤمنین آغاز شد. مالک چون موفق به دیدار رسول خدا صلی الله علیه و آله نشد و پس از رحلت ایشان به مدینه آمد، در زمره تابعان قرار دارد.
مرحوم علامه سید محسن امین در کتاب اعیان الشیعه می نویسد:
روزى در محضر پیامبرصلىالله علیه و آله وسلم سخن از مالک به میان آمد، آن حضرت فرمود: انه لمومن حقا. یعنی مالک حقیقتا مؤمن است.
سید محسن امین، پس از نقل این روایت مى گوید: این گواهى، معادل گواهى سراسر جهان است؛ زیرا گواهى بزرگترین انسان جهان است، و صدور این سخن در آن زمان که مالک اشتر جوان بود، بیانگر آن است که مالک اشتر در سنین جوانى در جایگاه رفیعى از ایمان قرار داشته است. (اعیان الشیعه، ج 9 ص 40 به نقل از: مالک اشتر، نوشته محمد محمدی اشتهاردی)
مالک اشتر در زمان خلافت ابوبکر برای حفظ مصالح عالیه اسلام در نبرد مسلمانان علیه جریان ارتداد که در مناطقی از سرزمین اسلامی رخ داده بود، فعالانه شرکت کرد و در سرکوب مرتدان نقشی ممتاز ایفاء کرد.
مالک در برابر تجاوز رومی ها در منطقه یرموک به سرزمین اسلام در سال سیزدهم هجری نیز در پیشاپیش سپاهی از یمن شرکت داشت.
نقش مالک در نبرد قادسیه در سال چهاردهم هجری در دوران حکومت عمر نیز ممتاز بوده و از فرماندهان برجسته این نبرد به شمار می رود. پس از این نبرد بود که مالک ساکن در کوفه شد.
در دوران حکومت عثمان مالک اشتر در زمره عدالتخواهان و معترضان علیه حکومت عثمان بود و به همین خاطر به دستور عثمان همراه با کمیل بن زیاد و صعصة بن صوحان به شام تبعید شد. اما به دلیل ترس معاویه، فرماندار وقت شام، از گسترش افکار مالک و دیگر تبعیدیان در شام، مجددا به کوفه بازگردانده شد.
مالک اشتر در به حکومت رساندن امیرالمؤمنین علیه السلام همراه با شخصیت هایی چون عمار یاسر نقشی فعال ایفا کرد. مالک در جنگهای جمل و صفین از فرماندهان برجسته سپاه امیرالمؤمنین علیه السلام بود.
امیرالمؤمنین علیه السلام توصیفات بسیار عالی و بلندی در باره مالک دارد. وقتی آن حضرت مالک را به عنوان حاکم مصر انتخاب نمود، این مسلمان و شیعه یمنی را برای مردم مصر چنین معرفی نمود:
«همانا من بندهاى از بندگان خدا را به سوى شما فرستادم که در روزهاى ترسناک نمىخوابد، و در اوقات هراسانگیز از دشمن روى برنمىتابد. او از رزمندهترین بندگان خدا، و داراى گرامىترین حسب و شریفترین آن در میان آنهاست. بر نابکاران از سوزش آتش زیانبارتر است، و دورترین مردم از عار و ننگ است، و او همان مالک بن حارث اشتر است. وى بسان شمشیرى است که دندانه تیزش و تیزى لبهاش به کندى نگراید، زود از میدان نگریزد، و به هنگام رزم با متانت و سنگین است. اندیشهاى عمیق و ریشهدار و صبر و تحمّلى نکو دارد، پس سخنش را بشنوید و امرش را فرمان برید. ( بحار الأنوار ؛ ج33 ؛ ص553 )
چون خبر شهادت اشتر به امیر المؤمنین علیه السلام رسید، آهى برکشید و بسیار افسوس خورد و فرمود: «آفرین خدا بر مالک، او اگر از کوه بود، البتّه بزرگترین ستون و صخره آن بود؛ و اگر از سنگ بود، همانا سنگ سختى بود. ای مالک! راستى که به خدا سوگند، مرگ تو جهانى را ویران ساخت، و مویه کنان بر چون توئى باید مویه سر دهند.» (بحار الأنوار ؛ ج33 ؛ ص554 )
۸. حجر بن عدی
از دیگر چهره های درخشان یمنی در تاریخ اسلام و تشیع، حجر بن عدی است. حجر مشهور به زهد و عبادت و شجاعت و بصیرت و فصاحت بود و از یاران و فرماندهان برجسته امیرالمؤمنین علیه السلام بود که در تمامی نبردهای حضرت حضور داشت. او باری وفاداری خود و قبیله اش را به امیرالمؤمنین چنین ابراز داشت:
«اى امیر مؤمنان، ما فرزند جنگ و مرد پیکاریم، کسانى هستیم که سر در پى جنگ نهیم و از آن بهره گیریم. جنگ ما را آزموده و ما خود، جنگ را آزمودهایم. ما را همدستانى با شایستگی هاى جنگى، و قبیلهاى پر شمار و اندیشهاى آزموده و تحمّلى ستوده است. زمام، به فرمانبردارى از تو و شنوایى فرمان تو سپرده است. اگر به خاورمان کشانى رو به خاور آریم و اگر به باخترمان خوانى جانب باختر شویم و هر فرمان که تو فرمایى همچنان کنیم. على گفت: «آیا رأى تمام افراد قوم تو چون رأى توست؟» حجر گفت: «من از ایشان جز نیک ندیدهام و اینک این دو دست من است که از جانب ایشان به شنوایى فرمان و اطاعت از تو و نیک پاسخى به تو فرا مىآرم و در دست تو مىنهم» امیرالمؤمنین علیه السلام به او فرمود: خیر باشد.» (پیکار صفین / ترجمه وقعة صفین ؛ ص144)
محمد بن حنفیه می گوید: ما شب بیستم ماه رمضان همراه پدرم خوابیدیم در حالی که سمّ به پاهای ایشان سرایت کرده بود و آن شب نشسته نماز میخواند و به ما وصیت میکرد و ما را دلداری میداد و تا سپیده دم ما را از کار خود آگاه میساخت. چون صبح فرا رسید مردم برای ملاقات ایشان اجازه ورود گرفتند. امام علیه السلام به آنها اجازه داد، آنها وارد شدند و به ایشان سلام کردند. امام نیز جواب سلام آنها را میداد. سپس فرمود: ای مردم قبل از اینکه مرا از دست بدهید از من سؤال کنید و به خاطر مصیبتی که به امامتان وارد شده است سؤالات را کوتاه کنید. آن گاه مردم به شدت گریستند و برای مدارا کردن با ایشان کم سؤال کردند. پس حجر بن عدی طائیّ برخاست و این ابیات را سرود:
«آه از حسرت و اندوهم برای مولای پرهیزگار و پدر طاهرین، حیدر پاک.
کافر، گناهکار و زنازاده، لعین و هرزه و فساد کننده در زمین و شقی، او را کشت.
پس پروردگار ما به کسانی که از شما روی گردان شوند، لعنت فرستد و لعنت را از شما و من دور گرداند.
چون شما در روز محشر ذخیره و توشه من هستید و شما عترت پیامبر هدایت گر هستید.»
هنگامی که امام او را دید و شعر او را شنید، فرمود: اگر از تو خواسته شود از من برائت بجویی چه چیزی ممکن است بگویی؟ او گفت: ای امیر مؤمنان! به خدا سوگند اگر با شمشیر تکه تکه شوم و در آتش سوزان بیفتم همه آن ها را بر برائت از شما ترجیح میدهم. امام علیه السلام فرمود: ای حجر! خداوند همه خوبیها را نصیب تو گرداند، خداوند از اهل بیت پیامبرت به تو پاداش خیر عطا کند. (بحارالانوار ج 2 ص 290)
حجر در زمان امام حسن علیه السلام جزء جان نثاران و اصحاب سرّ آن حضرت بود. حجر از صلح امام حسن علیه السلام با معاویه دلخور شد و وقتی دلخوری خود را با امام در میان گذاشت امام به او فرمود: اگر یاران من چون تو بودند، معاهده صلح را امضاء نمی کردم. (أنساب الأشراف: ج 3 ص 365/ مکاتیب الائمه، ج1 ص 432)
بعد از شهادت امام حسن علیه السلام حجر که در کوفه اقامت داشت، توسط زیاد بن ابیه حاکم کوفه همراه با سه تن دیگر از شیعیان به زندان افکنده شد و سپس زیاد آنها را روانه دربار معاویه کرد تا آنکه به مرج عذراء (روستایى واقع در ناحیه غوطه دمشق) رسیدند. فرستادگان معاویه نزد ایشان آمدند و به آنان گفتند ما مأموریم به شما پیشنهاد کنیم که از «على» بیزارى جویید و او را لعن کنید که اگر چنین کردید شما را رها سازیم و اگر امتناع کردید شما را بکشیم. آنان گفتند: ما هرگز چنین نکنیم، پس دستور دادند که آنان را به زنجیر کشند و کفنهایشان را نیز آوردند و آنان تمام شب را به اقامه نماز پرداختند و چون صبح در آمد ماموران معاویه آنها را به صف کردند و گفتند: آیا سرانجام از این مرد (على علیه السّلام) بیزارى مىجویید؟ پاسخ دادند: نه، بلکه ما بر دوستدارى او استواریم. پس هر یک از مأموران یکى از ایشان را به دم تیغ گرفت. حجر به مأموران گفت: رخصتم دهید دوگانهاى بگذارم که به خدا سوگند من هرگز وضویى نگرفتهام مگر آنکه پس از آن (حتما) نمازى خوانده باشم. (این درخواست مسبوق به وضویى بوده که از پیش داشته است). گفتند: نماز بخوان. پس نماز کرد و چون پایان داد گفت: من هرگز نمازى کوتاهتر از این نخوانده بودم و اگر نمىپنداشتند که از بیم مرگ نماز را طول مىدهم خوش داشتم که بیشتر از این نماز را ادامه دهم. پس هدبة بن فیاض اعور با شمشیر آخته به سوى او رفت و او را به شهادت رساند. (رهاورد خرد (ترجمه تحف العقول) ؛ ص121)
از افتخارات حجر بن عدی توصیفی است که امام حسین علیه السلام در باره وی کرده است. آن حضرت طی نامه ای به معاویه او را به خاطر به شهادت رساندن حجر و دوستانش سرزنش فرمود و در توصیف آنان نوشت:
«مگر تو قاتل حجر بن عدى برادر کنده و أصحاب صالح مطیع عابد او نیستى، آنان منکر ظلم بوده و بدعت را بد شمرده و حکم کتاب خدا را پیش مىانداختند، و در راه خدا از سرزنش هیچ ملامتگرى نمىترسیدند، تو از سر ظلم و عدوان همهاشان را از لب تیغ گذراندى!». (إحتجاج طبرسی ج2 ؛ ص297/ بحار الانوار ج 44 ص 213)
۹. عمرو بن حَمَق خزاعی
عمرو بن حَمق خزاعی نیز از جمله نام آوران یمنی در اسلام و تشیع است. عمرو از آن دسته از اصحاب رسول خدا صلی الله علیه و آله بود که آن حضرت گواهی بر بهشتی بودنشان داده بود. بر اساس روایتی عمرو ماجرای مسلمان شدنش را این چنین شرح می دهد: عمرو می گوید مراقبت یکی از شتران قومش را بر عهده داشت و قوم او پایبند به عهد و پیمان پیامبر صلی الله علیه و آله بودند، و گروهی از یاران پیامبر بر او گذر کردند که پیامبر آنان را در لشکری رهسپار کرده بود. آنان پیش از حرکت گفتند: ای رسول خدا، توشه-ای همراه نداریم و راه را نمیشناسیم. پیامبر فرمود: به زودی با مردی سپیدرو روبه رو خواهید شد که به شما غذا خورانده و آب مینوشاند و راه را به شما مینمایاند. این شخص از اهل بهشت است.
عمرو می گوید: حرکت کردند تا اینکه در پایان روز به نزد من رسیدند. من به خدمتکارانم دستور دادم که چهارپایانی را قربانی کرده و برای آن قوم شیر ببرند. آنان شبهنگام هر چقدر خواستند از گوشت خورده و از شیر نوشیدند. سپس شب را به صبح رساندند. ب