به گزارش خبرنگار دفاعپرس از کرج، «سلمان ایزدیار» در روز 9 آبان سال 1339 در خانوادهای مؤمن و متعهد در محله حاجیآباد کرج دیده به جهان گشود و در عملیات کربلای یک درحالیکه جانشینی فرمانده گردان حضرت حمزه سیدالشهدا (ع) را بر عهده داشت، در روز 10 تیر سال 1365 بر اثر اصابت ترکش به شهادت رسید و پس از تشییع باشکوه در گلزار شهدای جوادآباد کرج به خاک سپرده شد.
خبرنگار دفاعپرس به مناسبت سالروز شهادت «سلمان ایزدیار» گفتوگویی را با تنها فرزند وی ترتیب داده که در ادامه میخوانید:
دفاعپرس: خودتان را معرفی بفرمایید؟
عمار ایزدیار، تنها فرزند شهید والامقام سلمان ایزدیار هستم. فعالیت در مجموعههای استانداری و فرمانداری، مدیریت مرکز آموزش بازرگانی استان البرز و تدریس در دانشگاههای آزاد و علمی کاربردی کرج از جمله سوابق کاری من است. در حال حاضر نیز مدیر آموزش نیروی انسانی فرودگاههای کشور هستم.
دفاعپرس: چند ساله بودید که پدرتان به شهادت رسید؟ و چه خاطرهای از وی در ذهن دارید؟
تقریباً سه سال و دو ماه داشتم که پدرم به شهادت رسید. خاطرات زیادی از او به یاد ندارم چون کم سن و سال بودم که سایهاش از سرم کم شد. فقط در ذهنم هست که پدربزرگم در ساوجبلاغ باغی داشت و پدرم قبل از آخرین اعزامش مرا به آنجا برد و از من چند قطعه عکس گرفت که برایم به یادگار مانده است.
خاطرات زیادی از پدرم بهجامانده که از اقوام و آشنایان میشنوم اما بهترین خاطرهای که از او شنیدهام مربوط به زمان ولادت خودم بوده است. مجید ایزدیار میگفت: دیدیم سلمان درحالیکه خیلی شاد و سرحال بود با یک جعبه شیرینی به پادگان سپاه آمد و وقتی دلیلش را پرسیدیم، گفت که خداوند به من یک پسر داده و نامش را عمار گذاشتهام. بخشی از خاطرات پدرم در کتاب «گامهای بیقرار» گردآوریشده است و من معتقدم خاطرات را باید کسانی بازگو کنند که در کنار وی بودند و با او زندگی کردند.
از خانواده شنیدهام که پدرم با توجه به وضعیت جسمانی مناسبی که داشته در دانشگاه امام حسین (ع) بهعنوان مربی آموزش پاسداران و بسیجیانی که قصد اعزام به مناطق عملیاتی را داشتهاند، انتخاب میشود که آنها نیز خاطرات بسیار زیادی از وی دارند و در پایان دورههای آموزشی برخی از آموزشدیدهها دستخطهایی نوشتهاند و نظرات خود را در ارتباط با آن دوره بیان کردهاند که بخشی از آنها را جمعآوری و نگهداری کردهایم.
آنها معتقد بودند از شهید ایزدیار فقط در زمینههای رزمی آموزش ندیدهاند بلکه درسهایی همچون اخلاقمداری، وفاداری، جوانمردی و گذشت را نیز از وی فراگرفتهاند. برخی دیگر بیان میکنند که در کنار این موارد، احادیث و روایتهایی را که شهید ایزدیار در میاندورهها برای آنها بازگو میکرده باعث میشده ساختار کلاسهای آموزشی رزمی از حالت رسمی و نظامی خارج شود.
پدربزرگم کشاورز بود و باغی در ساوجبلاغ داشت و به کشاورزی مشغول بود و میوهفروشی کوچکی برای خود در محله جوادآباد کرج دستوپا کرده بود و شهید ایزدیار زمانهای خالی که در پادگان سپاه کرج یا منطقه جنگی نبوده در اختیار پدربزرگم بوده و در کشاورزی به او کمک میکرده است. آنچه در مورد پدرم شنیدهام نشان میدهد وی به خانواده خیلی اهمیت میداده و برای والدین خود احترام زیادی قائل بوده است.
پدرم فردی رشید و قدبلند بود و با توجه به آموزشهای رزمی که دیده بود در محله جوادآباد و حاجیآباد او را بهعنوان جوانمرد و پهلوان میشناختند. پس از شهادت پدرم در فیلمهای مراسم تشییع او دیدم که اهالی منطقه متأثر هستند که کسی را از دست دادهاند که برای آن محل سرمایه بوده است.
دفاعپرس: از آخرین ملاقات خود با پیکر پدر و لحظه وداع چیزی به خاطر دارید؟
من آن زمان سن زیادی نداشتم و آن لحظات را به خاطر ندارم اما وقتی تصویر پیکر پدرم را دیدم بسیار متأثر شدم.
دفاعپرس: از اینکه پدر در راه نظام و انقلاب شهید شده چه احساسی دارید؟
بههرحال انسانها زمانی باید این دنیا را ترک کنند و اگر به شهادت نرسند خواهند مرد. امام خامنهای در فرمایشات خود عنوان میکنند که «شهادت مرگ تاجرانه است». این جمله پیامهای زیادی را به همراه دارد، قائدتاً در تجارت باید سودی عاید انسان شود؛ شهدا نیز با انتخاب نوع رفتن خود از این دنیا هم خودشان به سعادت میرسند و هم میتوانند با شفاعت خود برای دیگران نیز سودمند باشند بنابراین من به شهادت پدرم و راهی که انتخاب کرد افتخار میکنم.
قطعاً وظیفه ما در قبال این نظام و انقلاب سنگینتر از سایر اقشار است زیرا ما برای حفظ این نظام و انقلاب خونها دادهایم و هزینههای سنگینی را پرداخت کردهایم بنابراین باید بیش از همه پاسدار خون شهدا، نظام و انقلاب و آرمانهای آنها باشیم.
دفاعپرس: نقش مادرتان را پس از شهادت پدر چگونه ارزیابی میکنید؟
در برنامههای مختلف گفتهام که مقام معظم رهبری بارها اشاره کردهاند که واقعاً نقش همسران شهدا در دوران دفاع مقدس بیبدیل است زیرا آنها که در آن زمان دختران جوانی بودند بهسادگی میتوانستند جوانانی را بهعنوان همسر انتخاب کنند که بسیجی، پاسدار و رزمنده نباشند اما آنها میدانستند که مدتی پس از جاری شدن خطبه عقد، همسرانشان عازم جبهه میشوند و احتمال شهادت آنها بسیار زیاد است اما جانفشانی کردند، مخالفت نکردند و دلگرمی همسران خود بودند.
ایفا کردن نقش پدر برای فرزندان از سوی مادران یکی از مهمترین اقداماتی بود که همسران شهدا در زمان خود انجام دادند. من تکفرزند بودم و مادرم برایم هم پدر بود و هم مادر. شیرزنانی را نیز سراغ دارم که چندین فرزند خود را در شرایط سخت بزرگ و تربیت کردند و در واقع برای فرزندان خود همزمان بهعنوان پدر و مادر ایفای نقش میکردند.
دفاعپرس: از سختیها و فراز و نشیبهای پس از شهادت پدر برای ما بگویید؟
تصور کنید کودکی سه ساله درست در زمانی که قرار است پدر را بشناسد و آغوش گرم او را تجربه کند از نعمت پدر محروم میشود، شرایط بسیار سخت و غیرقابل درک است و فقط کسانی میتوانند چنین شرایط و روزهایی را درک کنند که چنین خلأ عاطفی را تجربه کرده باشند.
در ادامه با توجه به شرایط نامناسب اقتصادی در خانواده ما، تقریباً تا 15 سال بلاتکلیف بودیم، چند سال اول را در منزل پدربزرگم و سپس تا سال 73 را در منزل داییام سپری کردیم و پس از تکمیل منزل نیمهکاره خودمان به دلیل بدهیهای فراوانی که داشتیم نتوانستیم در منزل خودمان مستقر شویم و زندگی کنیم و مجبور به اجاره دادن آن شدیم.
پس از مدتی سهمالارثی به مادربزرگم رسید و او مبلغی را به ما داد و ما توانستیم با آن مبلغ، ودیعه مسکن را به مستأجرمان پرداخت کنیم و پس از تخلیه منزل را تحویل بگیریم و در آن زندگی کنیم. پس از حدود 17 سال، سکونت در منزل خودمان بسیار لذتبخش بود.
فراز و نشیبهای فراوانی در زندگی ما وجود داشت اما من تمام تلاشم را به کار گرفتم تا بتوانم شرایط اقتصادی خوبی را برای خانواده فراهم کنم و در این راستا مدارج تحصیلی را یکی پس از دیگری پشت سر گذاشتم و در حال حاضر نیز مقطع دکتری را به اتمام رساندهام.
از سال 1385 وارد فاز اداری و اجرایی کشور شدم و پلههای ترقی را یکی پس از دیگری طی کردم چون اعتقاد من بر این بود که اگر میخواهیم به جمهوری اسلامی خدمت کنیم باید به یکی از دستگاههای اجرایی کشور ورود کنیم و در خدماترسانی به قشر مردم جامعه تأثیرگذار باشیم و فاصله جمهوری اسلامی از انقلاب اسلامی را کم کنیم.
دفاعپرس: سفارش یا نصیحتی از سوی پدرتان دریافت کردهاید؟
در بخشی از وصیتنامه پدر، خطاب به خانواده بهویژه همسر و فرزند توصیه کرده که قدردان خون شهدا و زحمات رزمندگانی باشیم که برای حفظ انقلاب تا به امروز زحمات زیادی را متحمل شدهاند. پدر در وصیت خود گفتهاند که این انقلاب بهسادگی به دست نیامده است، ما در مناطق عملیاتی میبینیم که چگونه رزمندگان با چنگ و دندان از آن محافظت میکنند. توصیه کرده که پاسدار انقلاب باشید، اگر اشکالی در بعضی از ادارات و نهادها مشاهده شد، به حساب اسلام نگذارید و به خاطر مسائلی که در شهر پیش میآید، دست از حمایت انقلاب که همان استقامت است برندارید و این را بدانید که هرکسی باید تکلیفش را انجام دهد.
دفاعپرس: پس از شهادت پدر از وی خواستهای داشتید که اجابت کند؟
من احساس میکنم تا امروز به هر جایگاهی که رسیدهام، بعد از لطف و خواست خداوند، دعای پدرم بوده و غیر از این نیز نمیتواند باشد. یقین دارم پدر شاهد و ناظر بر اعمال و رفتار من در زندگی است. برای انجام هر اقدامی اول خدا و بعد پدر شهیدم را در نظر میگیرم.
دفاعپرس: در خلوت با پدر به او چه میگویید؟
دعای «اللّهُمَّ اجْعَلْ عَواقِبَ امُورِنا خَیْراً» را مدام تکرار میکنم و از او میخواهم کمکم کند تا عاقبت بخیر شوم. من معتقدم عاقبتبهخیری صرفاً در ثروت و قدرت نیست، حاج اصغر پردهدار که چندی پیش به رحمت خدا رفت، مصداق بارز این جمله است. وی یک نقاش ساده بود که از او خواسته بودند اداره یکی از حوزههای بسیج را بر عهده گیرد اما وی با اعمال و رفتار خداپسندانه به جایگاه معنوی رسید که همه ما شاهد تشییع با عظمت این بزرگوار بودیم و این چیزی جز عزت نیست.
دفاعپرس: در این سالها چقدر از حمایت و توجه مسئولان برخوردار بودید؟
خدا را شاکرم که در حال حاضر به نقطهای از زندگی رسیدهایم که نیاز مالی به حمایت مسئولان نداریم اما قدردان زحمات مسئولانی هستیم که به یاد خانوادههای شهدا هستند و به آنها سر میزنند اما من بارها تأکید کردهام که اگر برای رضای خدا به خانوادههای شهدا سر میزنید و دلجویی میکنید از بازدید خود عکس نگیرید.
دفاعپرس: در حال حاضر خیابان یا کوچهای در کرج به نام شهید ایزدیار نامگذاری شده است؟
بله، بلواری در حد فاصل تقاطع طالقانی شمالی به سمت جهانشهر که به پارک خانواده منتهی میشود، به نام پدر شهیدم است.
دفاعپرس: تابهحال خواب پدر را دیدهاید؟
من هنوز خواب پدرم را ندیدهام و تنها گلایهای که از او دارم همین موضوع است که چرا به خواب من نیامده است. به او میگویم اگر قصوری یا کوتاهی از من سرزده حاضرم جبران کنم. خیلی دوست دارم به خوابم بیاید و هر رهنمود یا حتی گلایه و شکایتی هم از من دارد خودش به من بگوید.
دفاعپرس: بهعنوان یک فرزند شهید چه انتظاراتی از جامعه دارید؟
قشری از جامعه برای این انقلاب زحمات زیادی کشیدهاند و امروز علیرغم همه کاستیها امکانات زیادی هم وجود دارد. همه ما باید دستبهدست هم بدهیم و با مواسات و همدلی این کمبودها و کاستیها را جبران کنیم. تلاش کنیم یاد و خاطره شهدا از جامعه کمرنگ نشود. بدانیم که خون شهدا تضمینکننده آسایش و آرامش امروز ماست.
گفتوگو از صدیقه صباغیان
انتهای پیام/