شهید "مجید عامری" در هر حال قرآن می‌خواند

"مجید می‌گفت: «همیشه قرآن بخوانید.» گفتم: «مگر می‌شود؟» راه می‌رفت قرآن می‌خواند، قبل از خواب قرآن می‌خواند، هرکاری که انجام می‌داد همزمان قرآنش را هم می‌خواند."
کد خبر: ۴۶۵۴۲
تاریخ انتشار: ۲۷ ارديبهشت ۱۳۹۴ - ۰۸:۳۴ - 17May 2015

شهید

به گزارش سرویس حماسه و جهاد دفاع پرس، مجید عامری در بهار 1344 در یک خانواده مذهبی چشم به جهان گشود. از همان کودکی عشق و علاقهی بسیاری به علوم اسلامی داشت این علاقه باعث شد که به کلاسهای حوزه قدم بردارد و در محضر اساتیدی بزرگواری همچون حاج آقا نیشابوری(ره) و حاج آقا جاویدی به علم آموزی مشغول شد.

با شروع جنگ تحمیلی خود را به میدان جنگ رساند. بارها به منطقه اعزام شد و در عملیاتهای متعددی همچون والفجر مقدماتی، والفجر 3 و خیبر شرکت کرد. گویا چهرهاش هیچ گونه خستگی را به خود راه نمیداد و در حالی که فقط نوزده بهار از عمر گرانبهای خود را سپری کرده بود، در عملیات بدر در جزیره مجنون لباس زیبای شهادت را به تن کرد و جام وصال را سر کشید و در تاریخ 63/12/22 آسمانی شد و نامش تا ابد بر پیشانی تاریخ درخشان ماند.

در ادامه خاطراتی کوتاه از شهید مجید عامری را از نظر میگذرانید.

درس خواندن در جبهه

دوست شهید عامری در بیان خاطرهای از او میگوید: از مجید پرسیدم «تو که همیشه در جبههای، پس کی درس می خوانی؟ چرا به حوزه بر نمیگردی و درست را ادامه نمی دهی؟» گفت:«جبهه به حضور ما نیاز دارد مردم و رزمندهها نگاهشان به ماست» گفتم: «پس درست چه می شود؟» گفت: «از قم برایم نوار درسی آوردهاند، به جای استراحت درس میخوانم تا از دیگران عقب نمانم. خودم میدانم که وظیفه شرعی دیگر من درس خواندن است». در جبهه هم خوب می جنگید، هم خوب درس می خواند و هم خوب تبلیغ می کرد.

بوی خوش

دوست دیگر شهید میگوید: همیشه خوش بو بود، مسجد که می آمد خوش بوتر! می گفت: «اگر شما بخواهید پیش یک مقام یا شخص مهمی بروید، چه می کنید؟ سعی نمی کنید بهترین حالت را داشته باشید؟ موقع نماز هم شما در مقابل مهمترین مقام دنیا و آخرت قرار دارید؛ پس هم حواستان را خوب جمع کنید و هم خوش بو باشید.»

قرآن خواندن در حمام

دوست شهید عامری ادامه داد: مجید میگفت «همیشه قرآن بخوانید.» گفتم: «مگر میشود؟» راه میرفت قرآن میخواند، میخوابید قرآن می خواند، هرکاری که انجام می داد همزمان قرآنش را هم میخواند. قرار گذاشتیم که عصر پنجشنبه به گلزار شهدا برویم. وقتی دنبالش رفتم مادرش گفت: در حمام مشغول غسل مستحبی است.

همین طور که منتظر بودم صدایی به گوشم خورد. صدای قرآن بود. دقت که کردم، دیدم صدای مجید است که دارد در حمام هم قرآن می خواند! چه قدر هم دلنشین می خواند.

غذا پختن در منزل

خواهر شهید عامری مهربانی و شوخ طبعی برادرش در منزل را این گونه بیان میکند: روز نان پزی بود. مادرم و بقیه زنهای همسایه از صبح تا شب مشغول پختن نان میشدند و فرصتی برای درست کردن ناهار نداشتند. ما هم که همگی مدرسه بودیم. اتفاقاً آن روز خیلی گرسنه بودم و عجیب ضعفم گرفته بود. ولی چون یادم بود که نان پزی داریم و از ناهار خبری نیست با ناامیدی به طرف خانه برگشتم. اما وقتی وارد خانه شدم دیدم سفره پهن است و یک غذای لذیذ وسط سفره منتظر ماست! به خاطر درست کردن ناهار از مادرم تشکر کردم؛ ولی او گفت:«از من تشکر نکن. از مجید تشکر کن. او ناهار را درست کرده!» مجید خندید و گفت:«قابل شما را ندارد.» چقدر خوشمزه بود.

حق الناس

مادر شهید عامری گفت: برای نماز شب که بلند می شد، خیلی مواظب بود سروصدا نکند. درها را خیلی آرام باز و بسته میکرد. کفشهایش را در دستش می گرفت و پاورچین پاورچین راه میرفت که نکند یک وقت مزاحم خواب دیگران شود. چون حق الناس است. همیشه میگفت: «ممکن است خدا حق خودش را ببخشد، اما از حق الناس نمی گذرد.»

«دائم از ما حلالیت می طلبید و می گفت: اگر باعث اذیت و آزار شما شده ام، مرا حلال کنید.»

انتهای پیام/

نظر شما
پربیننده ها
آخرین اخبار