به گزارش خبرنگار حماسه و جهاد دفاعپرس، شهید مدافع حرم حسن عبدالله زاده فرزند سردار احمد عبدالله زاده در سال ۱۳۶۵ در اهواز به دنیا آمد. از نیروهای قدس سپاه پاسداران بود که در جریان جنگ سوریه اولین بار در سال ۱۳۹۴ داوطلبانه و با اصرار خودش برای دفاع از حرم اهل بیت (ع) به سوریه رفت. او فرزند رئیس سابق سازمان حفاظت اطلاعات ناجا بود که ۱۳ خرداد امسال در مسیر دیرالزور به تدمر در تله دشمن به شهادت رسید. در ادامه قسمت دوم وصیتنامه این شهید را میخوانید. بخش اول آن پیش از این منتشر شده است که میتوانید از اینجا بخوانید.
تکلیف ما را سیدالشهدا مشخص کرده است
اگر قرار باشد، پیوسته در میدان کارزاز خواهیم بود و در جبهه حق علیه باطل و جهاد مقدس شرکت خواهیم کرد و تمام زندگی خود را وقف جهاد خواهیم کرد و از هیچ کس و هیچ چیز نمیترسیم. هدف ما انجام وظیفه است، چه پیروز بشویم و چه به شهادت برسیم! ما پیوسته در محور حق و حقیقت که شخص علی بن ابی طالب (ع) است میچرخیم و سرهایمان را به خدا سپردهایم و مشتهایمان گره است و دندانهایمان فشرده و به پیروزی حق علیه باطل فکر میکنیم. به امید فتح قدس و آزادی فلسطین و خدمت در جوار صاحب الزمان (عج) و پیروزی نهایی.
چه کسی باشد ما را یاری کند و چه نباشد فرقی ندارد، تکلیف ما را سیدالشهدا روشن کرده است و انشالله در این راه استقامت میورزیم تا شامل الطاف خفیه الهی گردیم و از نصرت حضرت باری تعالی بهرهمند گردیم.
از پدر و مادرم کمال تشکر را دارم و خدمتشان سلام عرض میکنم و دست و پایشان را میبوسم. اگر شیر پاک و لقمه حلال این ۲ بزرگوار نبود و اگر شوق و اشک چشم و دل سوزناک این بزرگواران در راه سید و سالار شهیدان نبود من هیچگاه در این راه و مسیر قرار نمیگرفتم اگر شما عزیزان من را مانع میشدید هیچ وقت نمیتوانستم در این راه قدم بزنم. د ر صورتی که پیوسته مرا تشویق کردید و حمایت کردید و من هر چه دارم از صدقه سری شماست، از محبت و لطف و صفای شماست.
فرزندانم را با تربیت اسلامی بزرگ کنید
من نتوانستم آنطور که باید برای شما حق فرزندی را به جا بیاورم و شرمنده روی شما هستم. توروخدا من را حلال کنید، همیشه خدا را شاکر بودهام که همچین پدر و مادری به من بخشیده. محبت شما همیشه در دلم بوده و هست و میماند. از صمیم قلب شما را دوست دارم و هیچ دوست داشتنی به پای این دوستی نمیرسد. شما بهترین هدیه بودید که خداوند به من داد و من از شکر این هدیه عاجزم.
یک خواهشی دارم و این که اگر خبر شهادتم به گوشتان رسید بی تابی نکنید بلکه افتخار کنید که خداوند ما را قابل دانست و حاصل زندگی شما را به این افتخار نایل آورد و توفیق شهادت در راهش را به من ارزانی کرد. باشد که از فیض این لطف الهی سیراب گردیم و رو سفید در محضر پیغمبر اسلام و خاندان طیب و طاهرشان باشیم.
خواهش دیگری که از شما پدر و مادر عزیزم دارم این است که علی اکبر و مهدیه را هم همانطور که من را تربیت کردید زیر چتر محبت و پرورش خود بگیرید و نگذارید در فساد جامعه غرق شوند و یک تربیت اسلامی و حسینی گردند و این نیازمند همراهی و لطف صمیمانه شماست. همانطور که پیوسته همراهی و لطف داشتهاید.
همینطور هوای عروستان را نیز داشته باشید. کما فی سایف که من نتوانستم شوهر خوبی برای عروستان باشم و آنطور که باید زندگی سرشار از محبت و آرامش را برای او فراهم کنم لذا از شما میخواهم که زحمت عروستان را نیز در غیاب من بکشید و نگذارید که سختی روزگار و تربیت بچهها زیاد به او فشار بیاورد. هرچند او زنی مقاوم و زحمت کش است، اما شما لطف کنید و بیشتر مورد توجه و عنایت خود قرار دهید. باز هم از شما کمال تشکر را دارم و دست و رویتان را میبوسم.
مادرم خیلی دوستت دارم ودلم همیشه پیش توست
پدرم شما را نیز از اعماق وجود دوست دارم و پیوسته به شما ارادت داشتهام و دارم، شما بهترین پدر و مادر در دنیا هستید به والله.
انتهای پیام/ 141