به گزارش خبرنگار دفاعپرس از ساری، دفاع مقدس گنجینهای ماندگار از حضور عارفانه انسانهای برگزیده خداست که شهادتطلبی، ایثارگری، گذشت، شجاعت، رشادت، مردانگی و جوانمردی را میتوان از جمله خصوصیات بارز شخصیتی و اخلاقیشان نام برد. همانان که جان برکف برای دفاع از دین و ناموس، ارزشها و آرمانهای این نظام دل به جاده زدند و در کربلای ایران حماسههای بیبدیل خلق کردند و بر دشمن بعثی پیروز شدند. شهیدانی که هر کدامشان نمونه و الگوی ایستادگی و مقاومت هستند.
شهید «ابوالقاسم رضایی کناری» یکی از ۱۰ هزار و ۴۰۰ شهید استان مازندران و اهل شهرستان «فریدونکنار» است که به معرفی این شهید والامقام همزمان با سالروز شهادتش میپردازیم.
زندگینامه شهید «ابوالقاسم رضایی کناری»
«ابوالقاسم» با آمدنش برگی از تقویم سال ۱۳۴۴ را در کاشانه «حسینعلی و آمنه خاتون» به نام خود زینت بخشید. نوزادی از خانوادهای زحمتکش و مقید در «فریدونکنار» که با پیشه پدر، یعنی کشاورزی، امرار معاش میکرد.
وی کودکی بیش نبود که برای فراگیری آموزههای دینی، به مکتب راه یافت. دوران ابتداییاش را در زادگاهش «فریدونکنار» گذراند و سپس، با گذراندن مقطع راهنمائی در مدرسه «شهید جهانیان» فعلی همین شهر، مقطع دبیرستان را نیز در رشته تجربی، در دبیرستان «امام خمینی (ره)» فعلی فارغالتحصیل شد.
او که شوق زیادی برای ادامه تحصیل داشت، بعد از قبولی در کنکور، در رشته «هوشبری» دانشگاه کرمان مشغول به تحصیل شد؛ اما بهدلیل حضور در جنگ، انصراف داد؛ چون میگفت: «اکنون وقت درس خواندن نیست و وقت جنگ است و من باید بروم».
اوقات فراغت «ابوالقاسم» به تلاوت قرآن و مطالعه کتب دینی و سیاسی میگذشت. او علیرغم سن کمش، در تظاهرات انقلابی سال ۱۳۵۷ حضور داشت و برای امامخمینی (ره) احترام زیادی قائل بود. «ابوالقاسم» با تشکیل بسیج، عضو این نهاد مقدس شد؛ شبها در پایگاهها کشیک میداد و روزها هم مشغول کار در همین امر بود. او تا قبل از سال ۱۳۶۶، لباس سبز پاسداری را بر تن کرد و سپس به میادین نبرد، عزیمت کرد.
«ابوالقاسم» بخشی از حقوقش را در منطقه، به رزمندگان بیبضاعت و بخشی را به خانوادههای کمدرآمد میداد و وقتی دوستان و همرزمانش به شهادت میرسیدند، میگفت: «از اینکه زنده هستم، خجالت میکشم و روی برگشت به خانه را ندارم».
عملیاتهای «رمضان»، «آزادسازی پیرانشهر»، «سردشت»، «کربلای ۵» و...، آوردگاه این دلاور مازندرانی بود، که با عناوینی چون: آر.پی.جیزن، تیربارچی و فرمانده گروهان مشغول به خدمت بود. «ابوالقاسم» سرانجام ۳۱ تیر سال ۱۳۶۷ در خاک شلمچه به خیل یاران شهیدش پیوست و در گلستان شهدای «فریدونکنار» آرام گرفت.
وصیتنامه شهید «ابوالقاسم رضایی کناری»
بسم الله الرحمن الرحیم
«الَّذِينَ إِذا أَصابَتْهُمْ مُصِيبَةٌ قالُوا إِنَّا لِلَّهِ وَ إِنَّا إِلَيْهِ راجِعُونَ»
«رَبَّنَا أَفْرِغْ عَلَيْنَا صَبْرًا وَثَبِّتْ أَقْدَامَنَا وَانصُرْنَا عَلَى الْقَوْمِ الْكَافِرِينَ»
«اَشهَدُ اَنْ لاَ اِلهَ اِلاَّ اللهُ وَ اَشْهَدُ اَنَّ مُحَمَّداً عَبْدُهُ وَ رَسُولُهُ»
به نام خدایی که ما را خلق کرد و به راه راست هدایتمان نمود. به نام او که زندگیام از اوست و جهادم برای دین او و در راه اوست و مرگم به دست اوست. شکر و سپاس خدایی را که قدرتم داد تا تمامی اعضا و جوارح بدنم را در راه او بهکار بگیرم و به من آموخت که با شیطان درون و بیرون مبارزه کنم و لطف و عنایت نمود تا در زندگیام جهاد در راه او را پیشه کار خود سازم و تمامی هم و غم خود را صرف جهاد در راه او بکنم.
خدایا چه شیرین است جهاد کردن در راه تو و کشته شدن در این راه. بارالها خودت شاهدی که نیتی جز خدمت در راه تو و ادامه دادن راه شهدا نداشتم و ندارم و عاجزانه از تو میخواهم که در این راه یاریام کنی تا بار سنگین این مسئولیت را بهخوبی به مقصد برسانم و دِین خود را نسبت به اسلام و میهن اسلامی ادا کنم.
خدمت پدر و مادر گرامی و بسیار عزیز و بالاتر از جانم، سلام علیکم!
پس از تقدیم عرض سلام، سلامتی شما و موفقیتتان را از خداوند منان خواستارم. پدر و مادر بسیار خوبم، شما و دیگر خانوادههای شهدا نزد خداوند بالاترین ارزش و درجه را دارید. از شما خواستارم همچنان که من با رزمم با دشمن جهاد میکنم شما با صبرتان دشمن را به زانو در آورید. در مصائب و سختیها بردبار و استوار باشید تا دیگر خانوادهها از شما راه پرورش فرزند و آماده ساختن آنان برای جهاد با کفار را بیاموزند. من دستان خسته، ولی پرتوان و متمسک به حبلالله شما را میبوسم؛ زیرا که من و دیگر برادرانم را در راه اسلام هدایت و هدیه نمودید. من به شما افتخار میکنم. آفرین به صبرتان و آفرین بر دل داغدیده، ولی با ایمانتان. خیلی دلم میخواست که حرفهایتان را گوش میکردم و در خدمت شما بودم و به زبان عامیانهتر عصای پیریتان میشدم، ولی به خدا قسم دلم طاقت ماندن در خانه و عقب نشستن از جنگ را نداشت.
در عین حال، هر فرصتی که پیدا میکردم، وظیفه خود را در قبال زحمتتان انجام میدادم. از شما میخواهم که جای خالی من و برادرانم را با قرائت قرآن و دعا جبران کنید و برای من از خدا طلب آمرزش نمایید. چند جملهای با دوستانم دارم، آنانی که به عللی به جبهه نیامدند خیلی دوست داشتی که درباره کارهایم در جبهه یا مسئولیتم برای شما سخن بگویم. همچنان که از من سؤال میکردی و من به قولی شکسته نفسی میکردم و بیشتر موارد سکوت مینمودم. بدانکه من بسیجی بیش نیستم، بسیجی که لباس سپاهی را به عاریه به تن کردم، بهخاطر چی؟ به خاطر این که آزادتر به جبهه بیایم و بتوانم همیشه در جبهه باشم، من بهخاطر پول بیشتر یا امکانات بیشتر وارد سپاه نشدم؛ چون که در صورت ماندن در خانه، میتوانستم آسایش و راحتی بیشتری داشته باشم.
من و دیگر برادرانم برای این وارد سپاه شدیم تا در این لباس آزاد باشیم و مسائل زندگی نتواند جلوی حضور ما در جبهه را بگیرد و از رزمم برایت بگویم، نه بگذار از رزم همسنگران شهیدم برایت بگویم. شهیدانی همچون عباسزادهها، رحیمیها، رضائیها، فدائیها، امینیتبارها، آنان در جبهه شکارچی اسلام بودند و به شکار دشمنان دیوصفت میرفتند، بعضی از آنها آنچه که دلت بخواهد، دشمنن اسلام را به درک واصل کردند و بعضیهای دیگر تانکهای دشمن را منهدم ساختند.
نوشتن این چیزها بر روی کاغذ سفید آسان است و شنیدن آن برای تو نیز آسانتر، ولی من و دیگر همسنگرانم برای نابودی دشمن تا دو قدمی او رفتیم و برای انهدام تانک تا ۲۰ متری آن قرار گرفتیم. بههر حال اگر خودت را دوست من و رفیق من و هم دین من میدانی، باید مثل من باشی و همچون دیگر برادران همسنگرم دلیرانه و با ایمان به جبهه بیایی و هم با عملت و هم با قلب و هم با زبانت به اسلام و امام و میهن اسلامی خدمت کنی. اگر به جبهه آمدی و برای اسلام آمدی، آنوقت بدان که مثل منی، همخون منی و همکیش منی، در غیر این صورت نهتنها مثل من نیستی، بلکه همچون کسی هستی که من و دیگر همسنگرانم را هدف گلوله خود قرار داد. پس سعی کن همیشه تکلیف خودت را در قبال اسلام انجام بدهی و همیشه حامی امام و ولایت فقیه و روحانیت در خط امام باش، اگر این طور نبودی، راضی نیستم که در تشییع جنازه و مراسم من شرکت کنی.
شمایی که میگویید تو وظیفهات را انجام دادی، تو شهید دادی، حالا بس است دیگر لازم نیست بروی، تو خودت چرا نمیروی یا فرزندانت را به جبهه نمیفرستی. اگر تو و امثال تو احساس مسئولیت بکنند و فرزندان خود را به جبهه بفرستند. هیچگاه این برادران شهدا و اسرا و مفقودین، اینچنین احساس مسئولیت نمیکردند و هر خانواده سه شهید یا چهار شهید نمیداد.
پس اگر برای من دلسوزی میکنی، من میخواهم که دلسوز جبههام باشی و جبههام را همیشه گرم نگهداری؛ و بعد از شنیدن همه اینها این آیه را در نظرت مجسم کن و با اعتقاد تمام و راسخ درباره آن فکر که خداوند در قرآن میفرماید: «وَمَا رَمَيْتَ إِذْ رَمَيْتَ وَلَٰكِنَّ اللَّهَ رَمَىٰ» هرچه که از دشمن تلفات میگیریم، به دست خداست و ما وسیلهای بیش نیستیم و اگر بعضی مواقع شکست میخوریم، به این علت است که از دستورات خدا سرپیچی میکنیم و مورد قهر و غضب خدا قرار میگیریم.
هر کس به طریقی دل ما میشکند
بیگانه جدا دوست جدا میشکند
بیگانه اگر میشکند حرفی نیست
از دوست بپرس که او چرا میشکند
کز از پی شهوت و هوی خواهی رفت
از من خبرت که بینوا خواهی رفت
بنگر چه کسی و از کجا آمدهای
ور نه بجز این به فنا خواهی رفت
«هفت تپه، ابوالقاسم رضائی»
۱۲/۲/۱۳۶۷
انتهای پیام/