شهید «سید حسن‌ موسوی»:

خدایا به ما بردباری عطا کن که از دشمنی دشمنان اسلام خسته نشویم

شهید «سید حسن‌ موسوی» در فرازی از وصیت‌نامه خود نوشته است: خدایا عقیده ما را صاف کن که واقع‌بین شویم و در برابر توطئه‎های منافقین همچون کوهی مقاوم و استوار بایستیم و به ما نیروی صبر و بردباری عطا کن که از دشمنی دشمنان اسلام خسته نشویم.
کد خبر: ۴۶۸۲۰۱
تاریخ انتشار: ۰۱ مرداد ۱۴۰۰ - ۲۲:۵۰ - 23July 2021

به گزارش خبرنگار دفاع‌پرس از یزد، خانواده‌های شهدا که میراثی گران‌بها برای انقلاب اسلامی و کشور ما هستند، با تقدیم هزاران هزار لاله‌ گلگون خود، امنیت و اقتدار را برای هم‌میهنان خود رقم زدند. استان یزد نیز با تقدیم چهار هزار شهید، ایثار و ازخودگذشتگی خانواده‌های یزدی را نشان می‌دهد که شهید «سیدحسن موسوی» یکی از این شهداست.

زندگی نامه شهید «سید حسن‌ موسوی»

شهید سیدحسن موسوی، فرزند سیدعلی، از سلاله پاک سادات و فرزند حضرت زهرای مرضیّه (س) در تاریخ ۱۳۴۶/۱/۸ در خانواده‌ای مذهبی و کشاورز در روستای آشتیانه وراعون دیده به جهان گشود. هنوز خانواده‌اش در جشن و سرور عید نوروز به سر می‌بردند که تولّد او باز شادی آفرین گردید و سرور عید را ادامه‌دار کرذ.

والدین ولایی نام زیبای «حسن» را که نام سبط اکبر رسول گرامی اسلام (ص) و فرزند بزرگ حضرت زهرا (س) بود، برای او انتخاب کردند و کمر همت به تربیت اسلامی‌اش بستند. کودکی را در سایه پر مهر پدر و در دامان پر محبت مادر به سر برد و تربیت یافت.

در ۶ سالگی به مدرسه رفت. دوره ابتدایی را در دبستان چند پایه زادگاهش آشتیانه گذراند. سپس، چون در روستایش مدرسه راهنمایی نبود، در مدرسه راهنمایی شمس شمس‌آباد ثبت نام نمود و دوره راهنمایی را در آنجا به تحصیل مشغول شد. اوقات فراغت نیز در کار کشاورزی پدر را کمک می‌کرد. لقمه حلال و شیر پاک و محیط با صفای روستا و تربیت صحیح او را جوانی متدین و فداکار و محبوب ساخته بود.

وی مقید به انجام واجبات و ترک محرمات دینش بود. مراقب نماز و روزه‌اش بود. از همه مهم‌تر این که در سال دوم راهنمایی تحصیل کلاسیک را رها کرده، در مدرسه علمیه امام صادق (ع) اردکان ثبت نام نمود و پس از پذیرفته شدن، تحصیل علوم دینی را آغاز کرده و زندگی طلبگی را انتخاب کرد و محیطی را که جهت کسب معنویت و فضیلت به دنبالش بود، یافت.

او عاشق اهل بیت (ع) و نماز اول وقت و جمعه و جماعت بود. در جلسات قرآن و دعا و نیایش فعالانه حضور داشت. در سال ۱۳۶۲ زمانی که جبهه‌های نبرد حق علیه باطل در جنگ عراق علیه ایران نیاز به رزمنده داشت، به محض فراخوانی امام خمینی (ره) جوانان برای حضور در جبهه‌ها، سید حسن کلاس درس و بحث و دوستان و خانواده را رها نمودو در بسیج ثبت‌نام کرد و پس از فراگرفتن آموزش نظامی راهی جبهه شد.

با سنگرنشینان عشق و ایثار همنشین شد و علاوه بر رزمندگی و دفاع از اسلام، محیطی امن جهت خودسازی و عشق بازی با محبوب لایزال را پیدا کرد و پیوسته در راه رسیدن به پیروزی و زیارت کربلا یا شهادت و لقای یار با دشمنان اسلام مبارزه کرد. طی سال‌های ۶۲ لغایت ۶۵ چهار دفعه به جبهه رفت و مدت ۸ ماه و ۲۱ روز از بهترین روز‌های زندگی و عمر کوتاه؛ امّا با برکت خود را در جهاد و دفاع از اسلام و میهن اسلامی ایران گذراند و مسئولیّت آرپی‌جی‌زنی را به عهده گرفت.

عاقبت در تاریخ ۱۳۶۵/۲/۱۱ در منطقه شوشتر بر اثر اصابت ترکش مین به شکمش به شدت مجروح شد و به آرزوی دیرینه خود یعنی فوز عظیم شهادت نائل آمد. و به رضوان پر کشید. پیکر پاکش پس از تشییع جنازه با شکوه بر دستان و دوش مردم قدرشناس اردکان و منطقه عقدا در گلزار شهدای روستای آشتیانه به خاک سپرده شد تا قبرش در قلب کوه‌های منطقه عقدا، چراغی باشد برای هدایت جوانان آینده و سنگ نشانی باشد برای جویندگان راه آزادی تا ره گم نشود.

وصیت نامه شهید

بنام الله پاسدار حرمت خون شهیدان و با سلام و درود بر یگانه و منجی عالم بشریت آقایمان مهدی (ع) و بنام نیرو دهنده قلبهای ضعیفان و ای کسی که در قرآن وعده دادی و به وعده‌هایت وفا کردی و می کنی و ای آرام دهنده قلبهای مومنان به ما توفیق بندگی و بالاتر از همه توفیق شهادت در راه خودت عطا فرما و نام ما را در لیست شهدایت ثبت و ضبط بگردان و به ما توفیق بده تا بتوانیم در کنار رزمندگان خالص و از جان گذشته‌ات به نبرد با دشمنان اسلام و قرآنت بستیزیم.

خدایا عقیده ما را صاف کن که واقع‌بین شویم و در برابر توطئه‌های منافقین همچون کوهی مقاوم و استوار بایستیم و به ما نیروی صبر و بردباری عطا کن که از دشمنی دشمنان اسلام خسته نشویم. ای حسین ای امام ما که در صحرای کربلا غریبی و در صحرای کربلا غریبانه به شهادت رسیدی و وقتی که همه یارانت به شهادت رسیده بودند صدا  می زدی هل من ناصر ینصرنی تا شاید کسی شما را یاری کند ولی کسی نبود که تو را یاری کند به غیراز طفل شش ماهه ات علی اصغر.

ولی ای امام حسین(ع) الان برخیز و ببین که چگونه علی اکبرها و علی اصغرها و قاسم‌ها و حبیب ابن مظاهرها دارند در اینجا نایب فرزندت مهدی امام خمینی را یاری می‌کنند و اگر آن روز کسی را نداشتی به تو یاری کند امروز جوانان عاشق شهادت و جهاد هستند امروز این عزیزان دارند به تلافی آن روز انتقام می‌گیرند.

امام حسین(ع) ما را بپذیر و توفیق به ما بده تا بتوانیم در راه اسلام بجنگیم و عمر نا قابلمان و مرگمان را در راه خدا به اتمام برسانیم و همانطوری که جوانان ما رفتند من هم دوست دارم بروم وصیت نامه از پدر و مادرم می‌خواهم تا در مرگ پرافتخار من اگر خدا قبول کند گریه وزاری نکنند و برای من سیاه نپوشند.

چراکه چون اگر کسی سیاه پوش شد سیاه پوشی نشانه غمگینی است و من دوست ندارم برای شهادت من غمگین شوی و بدانید که اگر شما از نظر شهادت من از روی از دست دادن من گریه ناراحتی بکنید من ناراضی هستم و خواهم شد گریه بکنید خیلی زیاد که چرا دیگر فرزندانی زیاد ندارم که به جبهه بروند و راه سرخ این فرزندم را در پیش بگیرند.

انتهای پیام/

نظر شما
پربیننده ها