به گزارش خبرنگار دفاعپرس از تبریز، تاریخ کشورمان سرشار از جانفشانی مردم این مرز و بوم در رویدادهای مختلف است و قطعاً دفاع مقدس ویترین و آیینه تمامنمای ایثار و از جان گذشتگی مردم برای دفاع از خاک وطن به شمار میرود؛ به تعبیری دیگر، با آغاز جنگ تحمیلی، تمامی اقشار جامعه از دانشآموز و دانشجو گرفته تا کاسب و کارمند، به فرمان امام راحل لبیک گفته و عازم جبهه شدند.
شهید «محمدباقر پشمینه آذر» بهعنوان معلمی که تحصیلات دانشگاهی داشت، بهخوبی در نهضت انقلاب اسلامی نقشآفرینی کرد و سپس در صحنه دفاع مقدس خوش درخشید و سرانجام در ۲۴ دی سال ۱۳۵۹ نمره قبولی را در مکتب انسانیت گرفت و آسمانی شد.
زندگینامه شهید «محمدباقر پشمینه آذر»
«محمدباقر پشمینه آذر» ۳۰ دی سال ۱۳۳۳ در شهر تبریز متولد شد، وی پس از طی دوران کودکی، تحصیلات خود را تا دبیرستان با موفقیت پشت سر گذاشت و در رشته «فیزیک» از دانشگاه تبریز پذیرفته شد. او سپس لباس مقدس سربازی را به تن کرد و برای خدمت، به شاهرود اعزام شد.
«محمدباقر پشمینه آذر» انسان پاک دل و با ایمانی بود و همواره در جلسات مذهبی و هیأتهای حسینی (ع) شرکت میکرد و مطالعه عمیقی در رشتههای معارف اسلامی و فلسفه داشت؛ بهطوری که در مسائل کلامی، فقه، حدیث و تفسیر تا حدی خبره شده بود.
او در دانشگاه نیز نسبت به مسائل دینی و سیاسی حساس بود و فعالیتهای مذهبی داشت. حتی روزی مأموران ساواک به منزل مسکونی وی میآیند و تمامی کتاب و جزوات او را بررسی میکنند و خودش را نیز به اداره امنیت میبرند؛ ولی باتوجه به احتیاطهای قبلی که وی انجام داده بود، مدرک خاصی پیدا نمیکنند و او آزاد میشود.
«محمدباقر پشمینه آذر» با توجه به ارتباطی که با بزرگان انقلاب داشت، در اوجگیری انقلاب اسلامی از سربازی فرار کرد و در سالهای ۱۳۵۶ و ۱۳۵۷ با همت کامل در پخش اعلامیههای امام خمینی (ره) و برنامهریزی راهپیماییها و تظاهرات علیه حکومت پهلوی، بهصورت فعال انجام وظیفه کرد.
او سال ۱۳۵۸ نیز در سازمان آموزش و پرورش بهعنوان دبیر استخدام شد و مدتی نیز سرپرستی کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان تبریز را به عهده گرفت و مشغول برنامهریزی تربیتی برای کودکان و نوجوانان شد تا اینکه در سال ۱۳۵۹ جنگ تحمیلی عراق علیه ایران آغاز شد؛ بنابراین آن مجاهد فی سبیلالله که تمامی عمر خود را بر روی عقیده و اعتقاد به اسلام و انقلاب اسلامی سپری کرده بود، عازم جبهه شد.
قرار بود حملهای با هدف شکستن حصر آبادان صورت گیرد و مأموریت نیز آتش انبوه بود که دشمن خیال پیشروی به سوی آبادان را نداشته باشد؛ اما متأسفانه حمله موفقیتآمیز نبود؛ بنابراین فردای روز عملیات یعنی ۲۴ دی سال ۱۳۵۹، «محمدباقر» در پشت خاکریز، خسته از عملیات شب قبل، جهت گرفتن وضو از تانک خود پیاده شد که در تیررس دشمن قرار گرفته و مورد اصابت تیر مستقیم قرار گرفت. همرزمانی که او را به شهر انتقال دادند، میگفتند که «محمدباقر» در آخرین لحظات عمرش این کلمات را تکرار میکرد «بلی یا صاحبالزمان، بلی یا صاحبالزمان...».
انتهای پیام/