بازنشر/ با شهدای ناجا (۲) / مادر شهید مسعود شرف‌الدین در گفت‌وگو با دفاع‌پرس:

«کومله» پیکر پسرم را سوزاند/ حضور مسعود را احساس می‌کنم

مسعود و همرزمانش پس از مقاومت‌های زیاد به اسارت کومله درآمدند و پس از اینکه آن‌ها را به شهادت رساندند، پیکرشان را آتش زدند.
کد خبر: ۴۷۱۴۰۵
تاریخ انتشار: ۲۱ مرداد ۱۴۰۰ - ۰۵:۲۱ - 12August 2021

گروه اجتماعی دفاع‌پرس: جنگ تحمیلی علیه ایران در تاریخ ۳۱ شهریور ۱۳۵۹ به دستور صدام به طور سراسری علیه ایران آغاز شد. صدام با خیال اینکه به راحتی می‌تواند خرمشهر، آبادان و حتی اهواز را تصرف کند، دست به حمله حداکثری در جنوب کشور زد، اما با دفاع همه‌جانبه مردم در اوایل جنگ، وی نتوانست به هدف خود برسد. در ادامه ارتش، سپاه، شهربانی، ژاندارمری، کمیته انقلاب اسلامی و بسیج با ساماندهی برای دفاع از کشور به مرز‌ها اعزام شدند.

در دفاع مقدس، نیروی انتظامی از سه بخش (شهربانی، ژاندارمری و کمیته انقلاب اسلامی) تشکیل می‌شد که هر کدام وظیفه جداگانه‌ای داشتند.

یکی از یگان‌هایی که در زمان دفاع مقدس علاوه بر نبرد با دشمن بعثی در عقبه جنگ وظیفه حراست از خانواده‌های رزمندگان را برعهده داشت، نیروی انتظامی (ژاندارمری، شهربانی و کمیته انقلاب اسلامی) بود.

نیرو‌های ژاندارمری در طول هشت سال دفاع مقدس علاوه بر حفاظت از شهر‌ها و مرز‌های کشور در خط مقدم حاضر می‌شدند و از خاک ایران دفاع می‌کردند.

ژاندارمری با توجه به اینکه در زمان شروع جنگ مسئولیت حفاظت از مرز‌ها را بر عهده داشت، اولین شهدای جنگ تحمیلی را تقدیم نظام کرد و اولین تیری که به سمت ایران شلیک شد به پاسگاه‌های ژاندارمری شلیک شد و اولین تیر نیز از سوی ایران توسط نیرو‌های ژندارمری به سمت دشمن شلیک شد.

یکی از این شهدا «مسعود شرف الدین» است که در ادامه، گفت‌وگوی خبرنگار دفاع‌پرس را با مادر این شهید والامقام می‌خوانید: 

اخلاق مسعود جوانان محل را به خودش جذب می‌کرد

انقلاب که شد شروع پسرم ۱۷ سال داشت؛ او با شور جوانی که در سر داشت در راهپیمایی‌ها حضوری فعال داشت؛ پس از پیروزی انقلاب اسلامی مسعود به خدمت سربازی اعزام شد. مسعود با اخلاقی که داشت خیلی از جوانان محل و فامیل را به خودت جذب می‌کرد و از امام خمینی، اهداف ایشان برای آن‌ها می‌گفت.

کومله پیکر پسرم را سوزاند/ حضور مسعود را احساس می‌کنم

نماز اول وقت برای مسعود خیلی مهم بود و هر کجا بود نمازش را در اول وقت می‌خواند؛ صبوری، نجابت، مهربانی و خوش‌رویی پسرم باعث شده بود که او در فامیل یک الگو باشد.

مهمترین ویژگی مسعود احترام به من و پدرش بود؛ پسرم همیشه و هرگاه پدرش نیاز به کمک داشت با اینکه کارهای زیادی داشت اول به او کمک می‌کرد بعد پیگیر کارهای خودش می‌شد و همیشه بر روی احترام به پدر و مادر تاکید داشت.

حضور پسرم را احساس می‌کنم

یکی از چیزهایی که مسعود را عصبانی می‌کرد دروغ و روزی حرام بود؛ پسرم اهل امر به معرف و نهی از منکر بود و در زمان انقلاب بچه‌های زیادی با صحبت‌های مسعود از کارهای خلاف دست کشیدند؛ امروز حضور مسعود را احساس می‌کنم و هرگاه دلتنگ او می‌شوم قرآن می‌خوانم و ارام می‌شوم.

کومله پیکر پسرم را سوزاند/ حضور مسعود را احساس می‌کنم

مسعود روزی که برای آخرین بار می‌خواست به پادگان برود از همه حلالیت طلبید گویی می‌دانست که شهید خواهد شد و از من و پدرش حلالیت طلبید؛ وقتی قدم بر می‌داشت انگار برای بار آخر او را می‌دیدم. مسعود رفت و بعد از چند روز خبر شهادتش را برای ما آوردند.

کومله پیکر مسعود را سوزاند

پسرم و همرزمانش پس از درگیری با کومله تا آخرین لحظه مقاومت کردند و پس از اینکه اسیر می‌شوند آنها را به شهادت می‌رسانند و پیکرشان را آتش کشیدند.

انتهای پیام/ 241

نظر شما
پربیننده ها
آخرین اخبار