روایت‌هایی از جلوه‌های عاشورایی دفاع مقدس؛

وقتی نام «اباعبدالله (ع)» رمز حضور رزمندگان در عملیات «عاشورا» شد/ ماجرای گریه‌های شهید «چراغچی» در عملیات «مسلم‌بن‌عقیل»

مرحوم عباس تیموری در خاطرات خود آورده است: قبل از عملیات عاشورا، بسیجیانی که در منطقه رحمانیه مستقر بودند مأموریتشان تمام شده و عازم مشهد بودند که فرمان اجرای عملیات به لشکر ۵ نصر ابلاغ شد....
کد خبر: ۴۷۲۵۲۳
تاریخ انتشار: ۲۸ مرداد ۱۴۰۰ - ۱۱:۱۵ - 19August 2021

به گزارش خبرنگار دفاع‌پرس از مشهد، قیام اباعبدالله الحسین (ع) که حیات اسلام و تداوم آن را به‌ همراه داشت در دفاع هشت ساله مردم ایران اسلامی در مقابل دنیای استکبار تجلی یافت و سبب شد تا امت همیشه در صحنه کشورمان با تأسی به فرهنگ عاشورا، با دستان خالی و در عین مظلومیت، در برابر دنیای استکبار بایستند و بر ارتش تا بن‌دندان مسلح بعث عراق فائق آیند.

بکارگیری درس‌هایی که رزمندگان اسلام از مکتب درس‌آموز عاشورا آموخته بودند سبب شد تا سرتاسر جبهه‌ها، جلوه‌گاه اخلاق و فضایل حسینی شود و پیروزی جبهه حق را رقم بزند.

به مناسبت فرارسیدن عاشورای حسینی پنج روایت از جلوه‌های عاشورایی شهدای استان خراسان رضوی را در ادامه می‌خوانید:

این کفن را مادرم داده

سردار شهید محمدحسن فایده روایت می‌کند: جوان ۱۳ ساله‌ای به ستاد اعزام‌ نیرو مراجعه کرد. پس از سلام به پاسدار مسئول اعزام نیرو گفت: اسم من را برای اعزام به جبهه بنویسید. آن برادر پاسدار از ثبت نام خودداری کرد.

نوجوان با ناامیدی برگشت. روز بعد دوباره مراجعه کرد و مجدد از آن برادر درخواست کرد اسمش را بنویسد ولی او مجدد از ثبت نام نوجوان خودداری کرد و گفت آیا مادرت راضی‌ست؟

روز بعد برای بار سوم آن نوجوان به ستاد اعزام نیرو رفت و درخواست ثبت نام نمود. مسئول اعزام نیرو گفت: تو خیلی کوچکی و حتماً مادرت راضی نیست. نوجوان ساکش را باز کرد و پارچه سفیدی را از داخل آن بیرون آورد و گفت این کفن را مادرم به من داده است.

عشق به مولا

هراتی‌زاده همرزم شهید محمدجواد آخوندی روایت می‌کند: یکی از بچه‌ها شهید شد. جواد رو به کربلا ایستاد و در حالی که گریه می‌کرد گفت: السلام علیک یا اباعبدالله الحسین (ع) بعد به شهید خیره شد و گفت: سلام مرا به امام حسین (ع) برسان و بگو منتظر دیدارش هستم.

عاشق حسینم

مادر شهید حسین فاطمی روایت می‌کند: همین که از مدرسه باز می‌گشت، تکالیفش را انجام می‌داد و شروع می‌کرد بلندبلند نوحه امام حسین (ع) را می‌خواند.

به او گفتم: مادر جان الان که محرم نیست، تو اینقدر بلندبلند نوحه می‌خوانی همسایه‌ها صدایت را می‌شنوند و می‌گویند پسر فلانی دیوانه شده است.

حسین در جوابم گفت: مادرجان بگذار بگویند، درست می‌گویند، من دیوانه‌ام، دیوانه حسینم، دیوانه حسین، بگذار بگویند، من عاشق حسینم.

ذکر یا ابوالفضل (ع)

حجت‌الاسلام بختیاری در خصوص سردار شهید ولی‌الله چراغچی روایت می‌کند: شب عملیات مسلم‌بن‌عقیل از من خواست در کنارش باشم و برای پیروزی رزمندگان دعا کنم.

نیمه‌های شب عملیات با رمز یا ابوالفضل العباس (ع) آغاز شد. همین که نام ابوالفضل بر زبان‌ها جاری شد اشک‌هایش سرازیر شد. همیشه اشک در دامنش بود. آن شب چنان از سر خضوع و نیاز یا ابوالفضل می‌گفت که همه ما به گریه افتادیم.

هر کس حسینی‌ست بماند

مرحوم عباس تیموری روایت می‌کند: در چادرهای منطقه رحمانیه نشسته بودیم. بسیجی‌ها ساک‌ها را بسته و چادرها را جمع کرده بودند. مأموریتشان تمام شده و عازم مشهد بودند. اتوبوس‌ها آمده بودند. همه لباس شخصی پوشیده و آماده رفتن بودند که فرمان اجرای عملیات به لشکر ۵ نصر ابلاغ شد.

فرماندهان جلسه تشکیل دادند و برای نگه داشتن بچه‌ها خیلی بحث شد. بیشتر آنها می‌گفتند چه کسی می‌تواند این بسیجی‌های آماده حرکت را نگه دارد. شهید برونسی آمد و گفت: من صحبت می‌کنم. نگاه‌ها به سوی ایشان برگشت.

البته از نفوذ کلام ایشان خبر داشتیم ولی مطمئن بودیم بچه‌ها قبول نمی‌کنند. خلاصه میدان صبحگاه را آماده کردند و بچه‌ها را آنجا جمع کردند، ایشان رفت پشت تریبون و گفت: هرکس می‌خواهد با امام حسین علیه السلام باشد، بایستد و هر کس می‌خواهد برود، بفرمایید.

الان به شما می‌گویم که نیاز است من خودم کنار می‌ایستم هر کس می‌خواهد بایستد و هر کس می‌خواهد برود.

یادم نمی‌آید شهید برونسی چیزی بیشتر از این گفته باشد. البته یک روضه حضرت زهرا (س) هم خواند و بعد آمد پایین. شور و ولوله عجیبی بین بچه‌ها افتاد. شروع به گریه کردند و حدود ۹۰ درصد از نیروها برگه‌های مرخصی و پایان مأموریت را پاره کردند.

می‌خواستند چادرها را برپا کنند که شهید برونسی اعلام کرد ان‌شاءالله نصب چادرها در منطقه عملیاتی غرب کشور. نتیجه آن قضیه، عملیات میمک شد که با موفقیت و به فرماندهی خود شهید برونسی انجام شد.

انتهای پیام/

نظر شما
پربیننده ها