به گزارش خبرنگار دفاعپرس از تبریز، پس از پیروزی انقلاب اسلامی، در حالی که کشورمان درگیر مسائل و مشکلات مختلف بود، استکبار جهانی، «صدّام» را به جنگ با ایران فرستاد. مردم غیور این سرزمین که تمامیّت ارضی ایران اسلامی و همچنین ناموس خود را در خطر میدیدند، به فرمان حضرت امام خمینی(ره) معمار کبیر انقلاب لبیک گفته و عازم جبهه نبرد با باطل شدند.
«فولاد شیرمحمدی» با اینکه سن و سال کمی داشت و مشغول تحصیل بود، از سنگر علم به سنگر نبرد با دشمن رفت و جانانه جنگید و سرانجام به خواسته قلبی خود که همانا شهادت در راه دفاع از خاک وطن بود، رسید تا نامش برای همیشه به عنوان دانش آموز فداکار» در تاریخ ثبت شود. در ادامه معرفی شهدای دانش آموز استان آذربایجان شرقی، زندگی و خصایل اخلاقی این شهید والامقام را مرور میکنیم.
زندگینامه شهید «شیر محمدی»:
«فولاد شیرمحمدی» هفتم خرداد سال 1344 در روستای «قوشبلاغ» در دامنه کوههای شهرستان ملکان به دنیا آمد. او تا مقطع چهارم ابتدایی در زادگاهش تحصیل کرد. کلاس پنجم را در آموزشگاه سیمین روستای «سوگلی تپه» در منزل عمویش خواند.
همچنین تا مقطع دوم راهنمایی در مدرسه حافظ بخش «باروق» میاندوآب در منزل خواهرش گذراند و سوم راهنمایی تا دوم دبیرستان را در شهر ملکان به ترتیب در مدارس فروغی و امام خمینی(ره) به پایان رساند. سال دوم دبیرستان، محصّل رشته تجربی بود که برای دفاع از وطن و ناموس، راهی جبهههای نبرد شد.
فولاد سال 1356 مادر مهربانش را بر اثر بیماری از دست داد و تکیهگاهش برای همیشه فرو ریخت؛ او جمله «کاش مادر داشتم» را بارها در نامههایش هم بیان کرده است. فولاد درد نبود مادر را تا لحظه شهادت در سینه داشت.
علاقه به نام «محمد»
نام فولاد را برای وی انتخاب کرده بودند ولی خودش به نام «محمد» خیلی علاقه داشت. همواره میخواست که به همین نام صدایش کنند. زمانی که به توصیهاش عمل میکردند، خیلی خوشحال میشد. فولاد در جبهه به دوستان و هم سنگرهایش سفارش کرده بود که به نام محمد صدایش بزنند. ارادت عجیبی به صاحب این نام داشت. میگفت بگویید «محمد شیرمحمدی».
سال 1359، اوایل جنگ و جبهه، در شهر ملکان درس میخواند و همزمان در انجمن اسلامی و یکی از پایگاههای مقاومت شهر ملکان فعالیت میکرد. دورههای آموزشی را در گروهان «الله اکبر» گروه «عمار» بسیج شهر ملکان گذراند. هر وقت که به روستا میآمد، از فعالیتشان در انجمن و پایگاه میگفت و دلش میخواست در اولین فرصت به جبهه برود. نتوانست در آن سال به مقصودش برسد؛ چرا که پدرش از او خواست تا درسش را ادامه بدهد. فولاد در سال 61 در امتحانات در یک ماده درسی تجدیدی داشت و نگران بود که اعزام شود و نتواند در امتحان جبرانی شرکت کند و این طور هم شد و به جبهههای نبرد اعزام شد.
اعزام به جبهه
فولاد در تاریخ 30 تیر سال 1361 به ندای رهبر خود لبیک گفته و در شرایطی که دو سال از جنگ تحمیلی سپری شده بود، راهی جبهههای حق علیه باطل شد.
موقع رفتن به جبهه سفارش میکرد و میگفت «در کارهای پدرم کمک کنید و او را تنها نگذارید.» همچنین در نامههایی که از جبهه مینوشت به این موضوع تأکید بیشتری داشت؛ چرا که دو برادر به طور همزمان در جبهه بودند. یاور برادر بزرگتر در گیلان غرب، دوران مقدس سربازی را میگذراند و فولاد هم که در سومار بود.
او میگفت: «اگر شهید شدم به پدرم و خواهرانم دلداری بدهید و آنها را به صبر و بردباری دعوت کنید.»
سال 1361 همراه با تعدادی از هم دبیرستانیهایش از طریق سپاه مراغه به جبهه جنوب اعزام شد. پس از 10 روز اسکان در اهواز به منطقه عمومی بین اهواز و خرمشهر منتقل شد و در گردان «شهید قاضی»، گروهان «شهید باهنر» به عنوان نیروهای پشتیبانی، سازماندهی شدند. فولاد بعد از مدتی حضور در جبهه به مرخصی آمد و در بازگشت از مرخصی به جبهه سومار اعزام و به عنوان «آر.پی.جی زن» در عملیات «مسلم بن عقیل» شرکت کرد.
او بعد از رشادتها و دلاوریهای فراوان در تاریخ 10 مهر سال 1362 در دومین روز عملیات به شهادت رسید.
انتهای پیام/