شهید «قاسم بوستان دوست»؛

مکتب حسین (ع) مکتب شهادت است

در فرازی از وصیتنامه شهید «قاسم بوستان دوست» آمده است: مکتب حسین مکتب شهادت است و شهادت در راه خدا و من عاشق خدا و عاشق امام و عاشق راهش بودم. برای من گریه نکنید شهادت در راه خدا گریه ندارد.
کد خبر: ۴۷۲۶۹۵
تاریخ انتشار: ۲۹ مرداد ۱۴۰۰ - ۲۳:۰۳ - 20August 2021

مکتب حسین (ع) مکتب شهادت استبه گزارش خبرنگار دفاع‌پرس از ساری، تقویم سال ۱۳۳۰ به ۲۹ مرداد رسیده بود که «قاسم» در کاشانه «محمدحسین و حسنیه‌جهان» به دنیا آمد. محل تولدش «گله‌محله» بابل بود.

محمدحسین بنّا بود و زمانی که زندگی‌اش را به اتکای این شغل آغاز کرد، رونق چندانی نداشت. با این‌همه، آنچه در زندگی برای این زوج مهم بود، پایبندی به اعتقادات شیعی و توجه به حلال و حرام و تربیت بچه‌ها بود. لذا، قاسم در چنین خانواده‌­ای از نظر معیشت و ریشه‌­های فکر و اخلاق بزرگ شد و پا به دبستان بابل گذاشت. سپس با اتمام این مقطع، برای همیشه دست از تحصیل کشید؛ چرا که احساس می­کرد خانه به وجودش برای کار و تأمین معاش بیشتر از هر چیز دیگر نیاز دارد و نباید پدر و مادر را در چنین شرایطی تنها گذاشت. از این‌رو، به کارگری و روزمزدی و کار در کنار پدر روی آورد. او هر درآمدی که به‌دست می­آورد، در اختیار پدر و مادرش می‌­گذاشت.

قاسم که پرورش‌یافته یک تربیت دینی بود، در ادای واجبات و مستحبات می‌کوشید و از انجام محرمات دوری می‌کرد. با قرآن، این منبع نور و رحمت نیز مانوس بود و در عمل به فرامین آن، کوشا. علاوه بر آن، با الگوپذیری از سیره اهل بیت (ع) هماره سعی در کسب کمال معنوی و فضیلت انسانی داشت.

در بیان خلق‌وخوی وی باید گفت که در ادب و تواضع نسبت به والدین، زبانزد بود و در اطاعت‌پذیری از آنان، پیشتاز. با دیگران نیز در نهایت گشاده‌رویی و ملاطفت رفتار می‌کرد و نزدشان از محبوبیتی خاص بهره‌مند بود. در ایام انقلاب که قاسم نیز که دیگر به بلوغ فکری رسیده بود، لذا، در هر گوشه­‌ای از شهر که راهپیمائی می‌­شد، حضور پیدا می­‌کرد. شب­ها هم در حال پخش اعلامیه بود.

تا این‌که با پیروزی قیام مردم ایران در سال ۱۳۵۷، قاسم فعالیتش را در انجمن اسلامی، جهاد و بسیج پی گرفت. او در سال ۱۳۵۸ جهت سرکوب عناصر ضد انقلاب، راهی گنبد شد و در این درگیری‌ها دوشادوش دیگر برادران رزمنده، به انجام وظیفه پرداخت.

دوستش «محمدحسن معینی» می­گوید: «به خاطر ورزش وزنه­برداری، هیکلی درشت داشت. برای همین، بدون سلاح با مشت و لگد همه را می­‌انداخت. در درگیری با منافقان سنگ تمام می‌­گذاشت.» او در ۲۲ خرداد ۱۳۵۹ به عضویت سپاه در آمد و با تعهدی عمیق‌تر به دفاع از مرز‌های کشور همت گمارد. او مدتی در جبهه کردستان مشغول ادای تکلیف بود. سپس، به عنوان مسئول واحد موتوری پایگاه قائمشهر خدماتش را ادامه داد.

شنیدن خبر‌های جنگ و تهاجم بی­رحمانه عراق به خرمشهر، قاسم را بی­تاب حضور در منطفه جنوب کرده بود. برای همین، خودش را به آن خطه رساند تا در عملیات فتح ­المبین شرکت کرده، تا از قافله شهدا جدا نماند؛ و سرانجام، قاسم در آغازین روز فروردین ۱۳۶۱ طی همین عملیات در منطقه رقابیه، با اصابت گلوله، به درجه والای شهادت نائل آمد. پیکر پاکش نیز با وداع یادگارانش «سمانه و اباذر» در گلزار شهدای زادگاهش آرام گرفت.

«کبری رضایی» از همسرش این‌گونه یاد می‌کند: «وقتی خانه ساختیم، به من گفت: اگر اجازه بدهی، زمانی که به منزل جدیدمان رفتیم، آن را بفروشیم. گفتم: برای چه؟ گفت: عده‌ای از بچه‌های سپاه می‌خواهند ازدواج کنند، پول ندارند. بهتر است ما کمک‌شان کنیم. اگرچه من و قاسم هرگز به خانه جدیدمان نرفتیم.»

وصیتنامه شهید

«به نام الله پاسدار حرمت خون شهیدان

و من طلبنی وجدنی و من وجدنی عرفنی و من عرفنی عشقنی و من عشقنی عشقته و من عشقته قتله و من قتله انادیته

هرآنکس مرا جستجو کند مرا یافت و هرکس که مرا یافت خواهد شناخت و هرکس مرا شناخت عاشقش خواهم شد و هرآنکس که من عاشق او شوم او را خواهم کشت و هرکس که من او را بکشم خون‌بهایش خودم هستم.

پدر و مادر عزیزم و همسر عزیزم! راهی را که می‌روم و رفته ام خود انتخاب کرده ام و هیچ اجباری در کار نبود و بدانید شما مخالف با خمینی این فرزند پاک سلاله پیامبر مخالف با اسلام است و مخالف با اسلام مخالفت با خدا و قرآن است راه این فرزند راه حسین است و مکتب حسین مکتب شهادت است و شهادت در راه خدا و من عاشق خدا و عاشق امام و عاشق راهش بودم برای من گریه نکنید شهادت در راه خدا گریه ندارد.

همسرم! بیشتر سخنم با توست راه زینب را ادامه بده و سفارش بچه‌هایم را نمی‌کنم سمانه و اباذر را طوری تربیت کن که مانند اباذر غفاری حرکت می‌کند و پایان زندگیش در صحرا برای دین خدا جان می‌سپارد و به لقاء الله می‌پیوندد که پیامبراکرم (ص) گفت ابوذر تنها زندگی می‌کند تنها می‌میرد و تنها برانگیخته می‌شود. آری در راه دین خدا و دین محمد چنین انسانهائی داشتیم و اباذر را همانطور تربیت کن که برای خدا زندگی کند و برای خدا بمیرد و سمانه را همچنین سعی کن او را، چون زنان صدر اسلام مانند سمیه‌ها و تربیت کنی راستی سفارش دیگر من این است که سعی کن نماز شب یادت نرود و نماز شب را بپای دار و قرآن را فراموش نکن و قرآن بخوان و برای من دعا کن که خدا از سر گناهانم بگذرد.

همسرم! همانطور که به تو گفتم برای من گریه نکن تو می‌دانی که من عاشق خدا بودم و عاشق خمینی و همچنین شهید نواب که او بحث نایب امام زمان است و درود بر تو‌ ای خمینی روح خدا ما به ندای هل من ناصر ینصرنی تو لبیک گفتم و ترا قسم می‌دهم به حضرت فاطمه زهرا شفاعت ما را از فاطمه زهرا بکن و دعا کن که خداوند از سر گناهان ما بگذر و دیگر عرضی ندارم بجز سلامتی شما پدر و مادر و همسر و فرزندانم.

والسلام تاریخ ۱۳۶۰/۱۲/۰۴»

انتهای پیام/

نظر شما
پربیننده ها