به گزارش خبرنگار دفاعپرس از ساری، کتاب «ده روز آخر» روایتی از واپسین روزهای همراهی با شهید مدافع حرم «ابراهیم عشریه» به قلم «محمد صباغ» دوست و همرزم شهید که چاپ دوم آن زمستان ۱۳۹۹ از سوی انتشارات «سرو سرخ» وابسته به ادارهکل حفظ آثار و نشر ارزشهای دفاع مقدس مازندران در هزار نسخه منتشر شد.
در این اثر ۱۹۴ صفحهای که روایتی از وقایع ده روز آخر قبل از شهادت شهید «ابراهیم عشریه» یکی از ۴۲ شهید مدافع حرم استان مازندران است، خواننده علاوه بر زندگینامه و وصیتنامه شهید، عناوین «عشریه»، «دقیق و علمی»، «دیدگاه»، «عملیات الزربه»، «نعره حیدری»، «جهنمی»، «عبور از کانال»، «دفاع از البرنه»، «نتیجه مقاومت»، «عملیات العیس»، «و اتممناها بعشر» و «بدون ابراهیم» را از نظر میگذراند.
در بخشی از متن کتاب آمده است:
امروز بیستوچهار روز از مأموریت ما در کشور سوریه میگذرد. دیروز در ایران، روز طبیعت بود، اما طبیعت اینجا به رغم زیبایی بسیار زیاد و خیرهکنندهای که دارد، با ساختمانهای مخروبه و انواع صداهای گوشخراش ناشی از انفجار و تیراندازی، بمب، موشک و هواپیماهای جنگی، انسان را دچار تناقض و تضادی میکند که دل به درد میآید از برخی بیبصیرتیهایی که موجب این ویرانیها شده است.
از شنود مکالمات بیسیم دیشب تا صبح، متوجه شدیم عناصر تکفیری جبهه النصره، طی عملیاتی وسیع و سنگین به شهرک العیس حمله کرده و آنجا را متأسفانه با استفاده از حجم زیادی از نیروهای تکفیری به اشغال خود درآوردهاند.
این خبر خیلی ناراحتکننده و البته تکاندهنده بود؛ چراکه العیس ارتفاعی بسیار مهم و عارضهای حساس در منطقه جنوب حلب بود. از لحاظ نظامی، اهمیت این ارتفاع به علت امکان دید و تیر عالی بود که حالا موقعیت خوبی را برای اشغالگران، نسبت به سایر مناطق ایجاد میکرد. از روی این ارتفاع تا کیلومترها دورتر، به راحتی قابل دید بود و حتی بعضا تا پنج روستا و شهرک اطراف آن، مورد تهدید قرار میگرفت و این نگران کننده بود.
ما الان در منطقه شمالی حلب و شهرک شیخ نجار مستقر بوده و دو هفتهای است که در شمال این منطقه با عناصر داعش درگیر هستیم.
من و تراب، بعد از نماز ظهر و عصر به همراه اسماعیل (راننده پشتیبانی تیپ و اهل سوریه) از محل قرارگاه عملیاتی شیخ نجار حرکت کردیم تا خط پدافندی که به صورت شیفتی با دو نفر دیگر از همکاران از آن مراقبت میکردیم را تحویل بگیریم و آنها برای استراحت به عقب برگردند.
تراب اسم جهادی ابراهیم است. ابراهیم را از وقتی در دانشکده افسری مشغول بودم میشناختم. او در مقطع کارشناسی درس میخواند و من در مقطع کاردانی. بعدها که باهم همکار و همسایه شدیم، رفاقت و برادری خاصی بینمان ایجاد شد. حالا بیش از ده سال میشود که با هم هستیم.
انتهای پیام/