قیام عاشورا به روایت علامه جعفری؛

نقش امام سجاد (ع) در گسترش نهضت حسینی

هر اندیشمند مسلمانی که با تاریخ عاشورا سر و کار داشته است به فراخور فهم و برداشت خویش از این واقعه، درباره قیام کربلا و اهداف آن سخن گفته است.
کد خبر: ۴۷۵۱۱۶
تاریخ انتشار: ۱۲ شهريور ۱۴۰۰ - ۱۳:۱۰ - 03September 2021

نقش امام سجاد (ع) در گسترش نهضت حسینی

به گزارش گروه سایر رسانه‌های دفاع‌پرس، از زمانی که قیام سیدالشهدا (علیه السلام) سوال‌هایی در میان نخبگان و اندیشمندان و حتی مردم عادی مطرح بوده است که، انگیزه اصلی امام حسین (ع) از اقدام به چنین کاری چه بوده است؟ آیا دعوت مردم کوفه فلسفه قیام آن حضرت بوده، یا قیام امام (ع) علت دعوت کوفیان؟ آیا برقراری حکومتی اسلامی به شیوه امام علی (ع) علت اصلی و غایت نهایی این نهضت بوده است یا ایجاد اصلاحات و تغییر‌های محدود در ساختار حکومت اسلامی هم می‌توانست هدف امام (ع) را تأمین کند؟ این پرسش‌ها و مانند آنها، هر کدام حاکی از نگرش‌ها و دیدگاه‌های خاص افراد به این حادثه است. با عنایت به چنین واکنش‌های گوناگون از زمان وقوع این حادثه تا به امروز، هر اندیشمند مسلمانی که با تاریخ عاشورا سروکار داشته است، به فراخور فهم و برداشت خویش از این واقعه، درباره قیام کربلا و اهداف آن، سخن گفته است.  

در ادامه به سخنان علامه محمدتقی جعفری در خصوص نقش امام سجاد (ع) در گسترش نهضت حسینی پرداخته شده  است که در ادامه آن را می‌خوانید:

نکته‌ای که در مورد امام سجاد (ع) به چشم می‌خورد نوع برداشتی است که جامعه‌ی شیعه از این امام بزرگوار دارد. در دو بحث قبلی پیرامون گسترش نهضت حسین بن علی (ع) به این نکته اشاره شد که آن موج انقلابی و حماسی و ماجرای کربلا در طول قرون و اعصار رفته رفته به خاموشی گرایید و تقریباً رخت بربست و ناپدید شد، ولی موج عاطفی و احساسی‌اش دائماً بالا آمد و گسترش و نفوذ زیادتری پیدا کرد. شاید بتوان گفت تحریف و انحرافی که در نهضت حسین بن علی (ع) در جامعه‌ی شیعه پیدا شد، نظیر آن در نوع برداشتی هم که از امام سجاد (ع) شده است وجود دارد. یعنی، چون جامعه‌ی شیعه کم کم ماجرای کربلا و قهرمانان و بازماندگان این حادثه و فاجعه را به صورت قهرمانان مظلومیت، ضعف، تأثر،  تحسر، گریه،  رقت، و احساس و عاطفه در پیش چشم خود مجسم کرد، طبعاً امام سجاد هم که یکی از افراد همین قافله است به صورت فردی بیمار، ناتوان، گوشه گیر و منزوی که فقط در کنار ستون‌های مسجد می‌ایستد و زار زار گریه دعا و مناجات می‌کند و فردی که چهل سال در مصیبت پدرش دائماً گریسته جلوه کرده است.

البته همان طور که ما در اصل حادثه عرض کردیم مسئله‌ی مظلومیت،  رقت و احساس و عاطفه یکی از مایه‌های این داستان و نهضت است و نه همه مایه‌های آن. یکی از فراز‌ها و موج‌های آن است و نه همه آن. در زندگی امام سجاد هم تأسف و تأثر و رقت، و از طرفی دعا و مناجات و این گونه مسائل وجود دارد، اما تمام سیمای امام سجاد در این فراز‌ها خلاصه نمی‌شود. امام چهارم در روز عاشورا چند روزی بعد از این حادثه تب داشته و بیمار بوده است. طبیعی است که برای هر فردی در زندگی چند روز و گاهی چند ماه بیماری پیش می‌آید. این که امام سجاد در این چند روزه بیمار بود به نظر می‌رسد یک مصلحت الهی و غیبی بود، چون اگر امام سالم بود، طبق وظیفه‌ای که یک فرد مسلمان سالم در هنگام جهاد و دفاع و مبارزه دارد و باید در صحنه‌ی کارزار و پیکار در راه خدا شرکت کند همان طور که دیگر فرزندان حسین بن علی (ع) و برادران و نزدیکان و یاران او شرکت کردند، امام سجاد هم قطعاً شرکت می‌کرد و طبیعی بود با وضعی که صحنه‌ی جنگ داشت شهید می‌شد. از طرفی، چون بناست این مردم رهبر و امام داشته باشند و اگر امام سجاد از دنیا می‌رفت سلسله و دودمان امامت قطع می‌شد، شاید مصلحت چنین بود که امام چهارم چند روزی بیمار باشد و بعد از ماجرای کربلا نیز همان چهره‌ی معصوم رنگ پریده و افسرده یکی از عوامل حفظ جان ایشان بود. امام در آن چند روز بعد از ماجرا که هنوز بحران و خطر وجود داشت، هنوز شمشیر بنی‌امیه در نیام فرو نرفته بود و از شمشیر‌ها خون می‌چکید، بیمار بود و حتی ساکت و آرام بود.

امام سجاد (ع) در کوفه

شما در ماجرای کوفه می‌شنوید که زینب کبری (س) خیلی مردانه سخن گفت، وارد معرکه شد و این عاصمه حکومت اسلامی را در برهه‌ای از تاریخ اسلام تکان داد و منقلب کرد، او ما از امام سجاد تنها جسته و گریخته کلمات کوتاهی می‌شنوید. حتی در مجلس ابن زیاد امام سجاد (ع) خیلی کوتاه صحبت کرده و تعبیرات تقریباً تعبیرات آرامی است. چرا؟ برای اینکه ابن زیاد مغرور، این فاتح خون آشامی که تا روز قبل سربازانش در میدان کارزار کربلا با حسین بن علی جنگیده‌اند، اگر امروز امام سجاد را به عنوان یک مرد پیکارگر و رزمجو و با استقامت در برابر خود ببیند، نقشه قتل امام را خواهد ریخت. کما اینکه با کوچک‌ترین حرکت که در امام سجاد دید،  ابن زیاد فرمان قتل او را داد؛ یعنی وقتی رو کرد به علی بن الحسین و پرسید که اسم تو چیست و حضرت فرمود علی بن الحسین هستم. خواست اهانتی بکند، گفت: مگر علی بن الحسین را خدا در کربلا نکشت؟ حضرت فرمود: آن برادر بزرگم بود که مردم او را کشتند. گفت: نه، خدا او را کشت. امام سجاد فرمود: الله یتَوفََّی الانفَسَُ حینَ مَوتهاِ،  اما اگر نظرت این است که خدا خواست او کشته بشود این گونه نیست، او در راه خدا جان داد. امام این را که گفت، کمی انقلاب روحی در ابن زیاد به وجود آمد، فریاد کشید که جلاد بیاید و علی بن الحسین را گردن بزند. اینجا بود که زینب کبری جلو رفت و خود را به گردن برادرزاده‌اش آویخت و با اصرار فراوان رو کرد به ابن زیاد و گفت: اگر می‌خواهی او را بکشی مرا نیز بکش (یا اول باید مرا بکشی)، نمی‌گذارم برادرزاده‌ام را بکشی. مسئله این گونه است. آنچنان خون می‌جوشد که اگر امام سجاد بخواهد با یک حرکت و سخن تند در برابر مأموران این دستگاه قراربگیرد ممکن است جان حضرت به خطر بیفتد. اما امام سجاد صبر کرد تا وقتی که وارد شام شدند.

منبع: مهر 

انتهای پیام/ ۹۱۱

نظر شما
پربیننده ها
آخرین اخبار