به گزارش خبرنگار حماسه و جهاد دفاعپرس، «محمدحسن» فرزند بزرگ شهید قدوسی، دانشجوی رشته جامعه شناسی دانشگاه مشهد و از دانشجویان پیرو خط امام بود.
وی پیش از انقلاب بسیار فعال بود و یک بار هم به زندان افتاد. همچنین در روز ۱۷ شهریور ۱۳۵۷ در یک درگیری مسلحانه در مشهد، از ناحیه دست زخمی شد، ولی نیروهای شاه نتوانستند وی را دستگیر کنند؛ اثر زخم و جراحت، سبب ناراحتی شدید او پس از آن حادثه شده بود که تا آخر عمر همچنان باقی ماند. وی پس از پیروزی انقلاب اسلامی از مؤسسان انجمن اسلامی دانشگاه مشهد بود و سپس در بخش تحقیقات دفتر تحکیم وحدت فعالیت میکرد. همچنین برای راهاندازی اردوهای عقیدتی در تهران بسیار میکوشید و به دلیل آشنایی قبلی با اعضای جامعه مدرسین و روحانیون مبارز، از نخستین افرادی بود که ارتباط میان دانشجویان و روحانیون را برقرار کرد.
پس از آغاز جنگ تحمیلی، میل به جهاد و عشق به شهادت، چنان در وجودش زبانه کشید که همه کارهای اجتماعی و فرهنگی و حتی معالجه جراحت دست خود را کنار گذاشت. مسئولان انقلاب که او را شناخته و میدانستند فردی لایق و مقید است، با اجبار او را در تهران نگه داشتند، ولی او تمام کارها را رها کرد و به جبهه رفت و به جمع کوچکی از فداکارترین فرزندان اسلام و قرآن که در هویزه بودند، پیوست.
۱۵ دی سال ۱۳۵۸ در یک عملیات محمدحسن که ۲۳ سال سن داشت به همراه ۱۶ تن دیگر از رزمندگان به دلیل گیر افتادن در محاصره دشمن و با اصابت گلوله به گلویش به شهادت رسید. صبر و استقامت شهید قدوسی با وجودی که محمدحسن را خیلی دوست داشت در تحمل شهادت فرزند سبب شگفتی همگان شد.
همسر شهید قدوسی در اینباره میگوید: جمعه بود. حاج آقا از بازدید چند تا زندان برگشت، گرفته و ناراحت. معمولا اگر خلافی از پرسنل سر میزد، این طوری میشد. پرسیدم طوری شده؟ گفت: نه. مدتی که گذشت، بیمقدمه سر حرف را باز کرد و گفت: اگر چیزی را در راه خدا دادیم، هر قدر هم که عزیز و مهم باشد به هیچوجه نباید ناراحت و پشیمان باشیم. فکر کردم میخواهد برای دوری از محمدحسن دلداریام بدهد. اما دلم آشوب شد.
- این حرفها چیه حاج آقا؟
- خبر دادند ۲۰۰ نفر از بهترین بچهها توی هویزه پیشروی کرده اند و چون بدون اطلاع آنها دستور عقب نشینی داده شده، معلوم نیست چه شده اند؟ هنوز برنگشته اند. حسین علم الهدی هم جزوشان بوده است.
- محمدحسن هم بوده؟
- بله. ولی خب پسر ما تنها یک جزء ناچیز از آن همه بچههای خوب بوده است.
فرزند دیگر شهید قدوسی تعریف کرده است: پدر خیلی محمدحسن را دوست داشت، اما خبر شهادتش را که شنید، یک قطره هم اشک نریخت. درونش پر آشوب بود، ولی گریه نکرد.
میگفت: «خوش به حالش که شهادت را نصیب برده است. من به سعادت این پسر غبطه میخورم.»
انتهای پیام/ ۱۴۱