گروه استانهای دفاعپرس - حدیثه صالحی؛ شاعری دربدرم، خاک عالم به سرم، عمر من آب برفت و نرسیدم به حرم! نشستهام و شعرهایم را زمزمه میکنم! با پاسپورتی در بغل که پنج سال منتظر است تا مُهر کربلا بخورد! و حالا نزدیک اربعین دلم بیشتر هوایی میشود... هوای پیاده روی، هوای عاشقی در میان زائرانی که سر از پانشناخته دل به جاده زدهاند و خود را به کربلا میرسانند، به حسین، به عباس و با عطشی که در بین الحرمین شور میگیرد زائر میشوند فرزندان حضرت عشق را!
نشستهام، و لحظهها را میشمارم... ساعت به وقت حرکت کاروان عشق است... وقتی مقصد کربلاست چه فرقی میکند مبدا سفر کجا باشد! اینجا مبدا، دل است که وصل میشود به دریا دریا، دل در مسیر عاشقی... اشکهایم را برمیدارم... دلم را میگذارم در کوله و راهی میشوم با کاروانی که قدم به قدم حسین میخواند و اشک میریزد! عباس میگوید و سینه میزند... و نوای لبیک یا زینب را فریاد میزند...
عمودها را میشمارم؛ تشنه تشنه تشنه، به آب میرسم! فرات در نگاهم جاری میشود! با نام حسین سیراب میشوم، و با علی اصغر سیرابتر!
موکب به موکب روضه کربلا حال دلم را خوب میکند! اینجا حال زائران هم خوب است و خیمه خیمه ارادت و دلبستگی به سالار شهیدان چای نذری تعارف میکند! برایت غذا میآورد با چاشنی عشق حسین!
اینجا کربلاست، و من گم میشوم در انبوه زائران سیاه و سفید، شیعه و سنی، ایرانی و سوری، عراقی و... هر آنکه دلش به نام کربلا پیوند خورد و دعوتنامهاش به مهر حسین امضا شد!
اینحا کربلاست و من رد ملتمسانه نگاه زائرین را میپایم! با پاهای برهنه و تاول زدهشان راه میروم! در تعارف عشق سبقت میگیرم! در ناگهان سفر تبرک برمیدارم از نگاه شهیدی که با خود عطر حرم دارد! و به خود میبالم که همسفر یک شهیدم!
اینجا کربلاست و من در سعی صفا و مروه بین الحرمین پیدا میشوم غرق در دریای سینهزنان و نوحهخوانان دلم را میرسانم به سقای تشنهکام کربلا! جاری میشوم در صحن و سرای علمدار حسین!
و اینجا کربلاست و شاعرانهای دیگر در شش گوشهترین ضریح، دفترم را متبرک میکند! فیالبداههای که جریان دارد در من...
شاعر که نفس برای تو زند
یک عمر دم از هوای تو زند
یک بار شده تو دعوتش کن به حرم
بوسه به ضریح کربلای تو زند!
اینجا کربلاست، قطره قطره اشک میچکد بر شعر شاعری که کربلایی میشود و در حجم خیالات اربعینی حماسه میسراید! حماسهای که با نام حسین قیمت میگیرد و با نام کربلا حرمت!
اینجا کربلاست و اربعین پایان این راه نیست؛ هنور مانده تا به کربلا برسم و کربلایی شوم با دعوتنامهای که بوی حسین بدهد!
نشستهام، کربلایی در من جاری است و خیال زیارت میبافم در اربعینی که زینب از سفر برمیگردد، دلم به خون نشسته، نپرس حال این خواهر را!
کربلاییترین شاعر! به احترام نام حسین برخیز! حضرت عشق «براتِ» کربلا آورده است!
انتهای پیام/