نگاهی به زندگی‌نامه و وصیت‌نامه شهید «علی اکبر بخشیان کلاریجانی»

«علی اکبر بخشیان کلاریجانی» فرزند «ضیاء بخش» ۱۹ شهریور ۱۳۴۷ در سوادکوه به دنیا آمد و در تاریخ ۲۳ تیر ۱۳۶۷ در شلمچه به شهادت رسید.
کد خبر: ۴۷۶۶۰۴
تاریخ انتشار: ۱۹ شهريور ۱۴۰۰ - ۲۳:۰۲ - 10September 2021

نگاهی به زندگی‌نامه و وصیت‌نامه شهید «علی اکبر بخشیان کلاریجانی»به گزارش خبرنگار دفاع‌پرس از ساری، دفاع مقدس گنجینه‌ای ماندگار از حضور عارفانه انسان‌های برگزیده خداست که شهادت‌طلبی، ایثارگری، گذشت، شجاعت، رشادت، مردانگی و جوانمردی را می‌توان از جمله خصوصیات بارز شخصیتی و اخلاقی‌شان نام برد.

همانان که جان برکف برای دفاع از دین و ناموس، ارزش‌ها و آرمان‌های این نظام دل به جاده زدند و در کربلای ایران حماسه‌های بی‌بدیل خلق کردند و بر دشمن بعثی پیروز شدند. شهیدانی که هر کدام‌شان نمونه و الگوی ایستادگی و مقاومت هستند.

«علی اکبر بخشیان کلاریجانی» یکی از ۱۰ هزار و ۴۰۰ شهید استان مازندران و اهل شهرستان «سوادکوه» است که در ادامه زندگی‌نامه و وصیت‌نامه این شهید را از نظر می‌گذرانیم.

زندگی‌نامه شهید

تابستان سال ۱۳۴۷ به نوزدهمین طلوع شهریور رسیده بود که دوّمین ثمره زندگی «ضیاء­بخش و راضیه» در روستای «کلاریجان» زیرآب به دنیا آمد. پدرش کارمند کارخانه ذوب­ آهن بود و مادرش خانه­‌دار. «علی‌­اکبر» کودکی بیش نبود که نزد «مُلّارمضان آرون» قرآن آموخت و روح و جانش را با آیه­‌های نورانی این مصباح هدایت عجین کرد. به سبب مهاجرت خانواده به روستای «پارسی»، دوره ابتدائی علی‌اکبر در دبستان «جامی» این محل گذشت. دانش‌آموز پایه سوّم مقطع راهنمایی در مدرسه «شهید رزّاقی» فعلی قائم­شهر بود که به قصد جبهه، ترک تحصیل کرد.

این فرزند نیک‌سیرت که هماره خود را به زیور فضائل اخلاقی می‌آراست، در ادب و تواضع نسبت به والدین و اطاعت‌پذیری از آنان زبانزد بود. علاوه بر آن، به جهت خوش‌روئی و ملاطفت در رفتار و گفتار با دیگران، از محبوبیتی ویژه نزد آن‌ها بهره داشت. پدر بُعد دیگری از شخصیت فرزندش را بیان می‌کند: «یادم می­آید که یک ساعت پیدا کرده بود. تا یک‌سال دنبال صاحب آن گشت، امّا او را پیدا نکرد. بعد ساعت را فروخت و پول آن را به فقرا داد.»

در بیان تقیدات دینی علی‌اکبر، همین‌بس که در ادای فرائض واجب و مستحب کوتاهی نمی‌کرد و از انجام محرمات اجتناب می‌ورزید. علی‌اکبر علی‌­رغم برخورداری از سنّ کم در ایام انقلاب، در توزیع اعلامیه‌­های امام خمینی و ترویج عقایدشان فعالیت وافری داشت. با تشکیل بسیج، به عضویت این نهاد مردمی در آمد و فعالیت‌هایش را در این راستا از سر گرفت.

از سال ۱۳۶۴ با حضور در جبهه­‌های دهلران، هفت­‌تپه، کردستان و شلمچه، دوشادوش دیگر برادران رزمنده‌اش به نبرد با دشمن پرداخت. ناگفته نماند که او، در مناطق یاد شده دچار جراحت شده، و در بیمارستان‌های تهران و شهید بقایی اهواز به سر برد.

مدتی بعد نیز، جامه­ پاسداری را به تن کرد و به عنوان مسئول محور تخریب، رهسپار مناطق عملیاتی شد. حضور در جمع خانواده‌های شهدا، جهت پاسداشت یاد و نام سربازان خلف این آب و خاک و ترویج فرهنگ ایثار و شهادت، از جمله فعالیت‌های علی‌اکبر به شمار می‌رود.

مادر با ذکر خاطره‌ای از پسرش، چنین نقل می‌کند: «یک روز به او گفتم: پسرم، دیگر نمی‌خواهد به جبهه بروی. بمان این‌جا و درست را بخوان. با لبخند نزد من آمد و صورت روی صورتم گذاشت و از من خواست تا او را ببوسم. من هم این کار را کردم. بعد با بغضی در گلو گفت: مادر جان! یک نگاه به مادر شهیدان «ابوطاهر آرون و ایرج بخشیان» بکن. آن‌ها فرزندان خود را در راه خدا دادند. من دوست دارم که خودت ساک سفرم را برایم آماده کنی و مرا با روحیه‌ای باز، به جبهه بفرستی، تا من هم سربلند شوم.»

و در نهایت، علی‌اکبر در ۱۳۶۷/۳/۲۳ طی عملیات بیت ­المقدس ۷ در شلمچه، به جمع هم‌رزمان شهیدش پیوست. پنج روز بعد نیز، با بدرقه اهالی قهرمان‌پرور سوادکوه در بوستان شهدای پارسی به خاک آرمید.

وصیت‌نامه شهید

بنام او که همه هستی در ید قدرت اوست و قادر و تواناست. با سلام و درود بر امام زمان (عج) و نائب بر حقش خمینی بت شکن و قائم مقام رهبری و درود و سلام بر رزمندگان کفر ستیز اسلام.

خدمت خانواده معظم و امت حزب الله سلام علیکم:

دستم قادر نیست تا این همه ایثارگری‌های دلاوران و جانبازی‌های شهیدان قلم بر گیرد و بر کاغذ بنگارد، ولی با همه ناتوانی که در وجودم احساس می‌کنم، وصیتم را آغاز می‌کنم. قبل از هر چیز به کوری چشم منافقین و به خاطر آگاهی ناآگاهانه اعلام می‌دارم راهی را که اینجانب در پیش گرفتم آرزوی دیرینه من بوده است. امیدوارم روزی همرزم برادران فلسطین و لبنانی باشم و برای آزادی قدس شمشیر بر فرق خصم بزنم و همه با هم دین مبین اسلام را در جهان گسترش داده تا روزی که پرچم لا اله الا الله در سراسر جهان به اهتزاز درآید و در آن روز نه امپریالیستی باشد نه کمونیسم و همه عالم تحت لوای حکومت الله قرار گیرد.

امت حزب الله! به شما بشارت می‌دهم که سرانجام پیروزی از آن شماست و کفر صدامی نیز بزودی از پای در خواهد آمد، زیرا که خداوند به ما و، چون شما وعده نصرت داده است.

امت حزب الله! اگر امروز انقلاب اسلامی بعد از سال‌های سال همچنان توفنده و استوار در راه تحقق اهداف عالیه اسلام عزیز به پیش می‌رود و ترفند‌های استکبار جهانی را یکی پس از دیگری خنثی می‌کند به خاطر وجود امام امت که، چون خورشید در بین ما می‌درخشد و از نفوذ ظلمت جلوگیری می‌کند. وجود امام نعمت الهی است. پس بر شماست که در حفظ این نعمت کوشا باشید و حفظ این نعمت امکان پذیر نیست مگر به اطاعت از او.

امت همیشه در صحنه! عزت اسلام در گرو مبارزه و جنگ با استکبار است. پس شما‌ ای پدران و مادران! مانع فرزندان‌تان به جبهه نشوید بلکه با تشویق آنان در این راه بار سنگینی را که عزیزان شهید ما بر دوش‌مان نهادند، به سر منزل مقصود برسانید.

امت حزب الله! تنور جنگ را گرم نگه دارید و هرگز صحبت از صلح به میان نیاورید، زیرا صلحی را که جهان امروز از ما می‌خواهد آغاز ذلت و خواری است و ملتی که بخواهد با خواری زندگی کند نبودنش بهتر از بودنش است. تو‌ ای مادر عزیزم! از آنجایی که گریه و زاری نشانه ضعف است با توجه به اینکه از دست دادن عزیز مشکل است، سعی کن همچون زینب باشی و از گریه و زاری بر حذر باش. دین فرزندی را نسبت به تو ادا نکردم، ولی از تو می‌خواهم شیرت را بر من حلال کنی.

پدر بزرگوارم! همچون یعقوب که سالیان دراز دوری فرزند را تحمل کرد تو نیز دوری مرا تحمل کن و از شهادت من خود را مرنجان و با صبر خود لرزه بر اندام دشمن بیفکن. شما‌ ای برادرانم! می‌دانم از رفتن من صبورید چرا که این صبر مایه پیروزی است. از شما می‌خواهم در سنگر علم و ایمان و جهاد کوشا باشید و آینده ساز کشور اسلامی باشید.

در خاتمه به هر کس از این جانب رنجشی رسید عاجزانه تقاضای بخشش دارم. بار دیگر یادآوری می‌کنم، دعا بجان امام و رزمندگان را فراموش نکنید.

انتهای پیام/

نظر شما
پربیننده ها
آخرین اخبار