به گزارش خبرنگار حماسه و جهاد دفاع پرس، دیروز بعد از ظهر در هوای گرم تهران، سوار بر اتوبوس به مقصدی در شرق تهران میرفتم. دلم را به خنکای کولری که به زور و هن هن کنان باد میزد، خوش کرده بودم. به یکباره اتوبوس از سمت راست با یک موتوری برخورد کرد و موتوری به زمین افتاد.
راکب مردی مسن با ریشها و موهای سفید بود. به سختی توانست خود را از موتورش جدا کند. خدا را شکر ضربه جدی ندیده بود اما سر زانوی شلوارش پاره شده بود و لنگان لنگان و با کمک ما به حاشیه اتوبان رسالت رفت.
موتورش را نیز به حاشیه اتوبان بردیم. بر خلاف تمامی صحنههای تصادف، لبخندی زد و گفت: این پایم در جبهه مجروح شد، پلاتین دارد. خودش به زور با من راه میآید حالا که دیگر بهانهای برای همراهی نکردن دارد.
راننده اتوبوس سر جانباز را بوسید و گفت حاجی جان هرچقدر که بابت خسارت باشد، پرداخت میکنم. گفت: من که زیان و خسارت دیدهام، شما چرا خسارت ببینید.
بعد نگاهی به من و چند جوان دیگر که در کنارش بودیم انداخت و به راننده گفت: این جوانها نگاهشان به من و شماست. من و شما باید در گذشت الگوی این عزیزان باشیم.
هرچقدر اصرار کردیم که موتورش را کناری بگذارد و او را به منزل برسانیم، یا کسی از اقوام به دنبالش بیاید، گفت: نمیخواهم کسی را به زحمت بیندازم.
به زحمت موتورش را روشن کردیم و او رفت.
انتهای پیام/