نگاهی به زندگی شهید «صیاد قبادی»

«صیاد قبادی» سال 1346 در یکی از روستاهای شهرستان «بستان آباد» به دنیا آمد و سرانجام در چهارم خرداد 1367 در منطقه عملیاتی «سد دز» در دزفول با اصابت ترکش به شهادت رسید.
کد خبر: ۴۸۲۲۹۹
تاریخ انتشار: ۱۶ مهر ۱۴۰۰ - ۰۳:۲۰ - 08October 2021

به گزارش خبرنگار دفاع‌پرس از تبریز، جوانان کشورمان با آغاز جنگ تحمیلی، از هر قشری در جبهه‌های حق علیه باطل حضور یافته و مقابل تجاوز دشمن سینه سپر کردند.

«صیاد قبادی» با اینکه از نظر علمی در شمار نخبگان بود؛ اما دفاع از وطن را اولویت خود می‌دانست. در ادامه معرفی شهدای استان آذربایجان شرقی، بخشی از زندگی و ایثار این شهید والامقام را  مرور می‌کنیم.

زندگینامه شهید «قبادی»

«صیاد قبادی» سال 1346 در یکی از روستاهای شهرستان بستان آباد در آذربایجان‌ شرقی به‌دنیا آمد. اسمش را صیاد گذاشتند. او در کودکی همراه خانواده به تهران و پس از پنج سال به تبریز مهاجرت کردند.

کودکی و نوجوانی صیاد، به‌خاطر رفتار، افکار و خلاقیت‌هایش متفاوت‌تر از اغلب هم سن و سالانش بود. با این که در رشته تجربی تحصیل می‌کرد، اما در خیلی چیزها سررشته داشت. با امکانات محدود آن سال‌ها، به دنبال اختراعاتی بود. با استفاده از کتاب‌ها و مجلات فنی مدارهای ساده و پیچیده‌ای همچون یک «آتاری» ساده، «آنتن» برای تلویزیون و... درست کرده بود.

صیاد به ورزش فوتبال عشق خاصی داشت؛ اما آن‌را مانع روزه‌داریش نمی‌دید. وی در مقطع دبیرستان به رشته کونگ‌فو هم مشغول شد. عکاسی را هم خیلی دوست داشت و با دوربین کوچکش عکس‌های زیبایی می‌گرفت.

او با نمرات خوبی تحصیلاتش را در تبریز به پایان رساند و دیپلم تجربی گرفت. با این که به هیچ کلاس زبانی نرفته بود؛ اما با تلاش خودش زبان فرانسه را یاد گرفته بود، وقتش را بیهوده نمی‌گذراند. اهل مطالعه و یاد گرفتن و ساختن بود. از کتاب‌های رمان و جنایی گرفته تا تاریخی و مذهبی مطالعه می‌کرد. در اواخر دبیرستان علاقه خاصی به کتاب‌های شهید مطهری پیدا کرده بود.  او در طول دبیرستان بارها  موضوع اعزام به جبهه را مطرح کرده بود؛ اما با مخالفت خانواده روبرو شده و صبر کرده بود. در این ایام بارها گفته بود می‌ترسم جنگ تمام بشود و ما جا بمانیم.

او بلافاصله بعد از اخذ دیپلم از رشته رادیولوژی دانشگاه تبریز قبول شد. علاقه زیادی به خدمت به مردم داشت. بدون هیاهو و ادعا هر کاری می‌توانست برای خانواده و دوستانش می‌کرد. صیاد، تلاوت قرآن را خیلی دوست داشت و قرآنی داشت که مونسش بود. او همیشه عمل را برتر از سخن می‌دانست. با اخلاقش، چند نفر از جوان‌های اقوام و دوستانش را اهل نماز جمعه کرده بود.

او در سال دوم دانشگاه، همراه پسر عمه‌اش «بهروز فتاحی» در دوره امدادگری ثبت نام کرد و بعد از گذراندن یک دوره چهل روزه آموزش نظامی و امدادگری، بالاخره موافقت خانواده را جلب کرد تا به جبهه برود. در جواب مادرش که خطرات این راه را یادآوری کرده بود، گفت: «من با آگاهی راهی جبهه می‌شوم و ترسی از خطرات این راه و شهادت ندارم.»

صیاد به همراه بهروز در اسفند سال 1366 راهی جبهه شدند و در طول سه ماهی که از خانه دور بود، گاهی با نامه و تلفن با خانواده ارتباط برقرار می‌کرد. جبهه گویی گمشده او بود. او بارها در ایام بمباران و حوادث دیگر به خانواده و دوستانش نشان داده بود که چه نگاهی به مرگ دارد. برای همین از مرگ نمی‌ترسید و آماده‌اش بود.

صیاد در شبانگاه  چهارم خرداد سال 1367 در منطقه عملیاتی «سد دز» در دزفول، با اصابت ترکش به سرش، در حالی که درون قایق بود، به شهادت رسید. پسر عمه‌اش بهروز بعدها به خانواده‌اش گفت که بعد از واژگونی قایق، خودم را به صیاد رساندم و دیدم از پیشانی‌اش خون جاریست، اما او مرا سراغ یکی از دیگر همرزمانمان فرستاد که وضعش خراب بود و گفت به او کمک کنم. بعد از کمک به آن همرزم مجروحمان، هرچه دنبال صیاد گشتم دیگر از او خبری نبود. پیکر پاکش سه روز در آب‌ها گم بود و بالاخره با تلاش همرزمانش پیدا شد.

شهید «صیاد قبادی» در گلزار شهدای وادی رحمت تبریز به خاک سپرده شد و دو ماه بعد، پسر عمه وفادارش بهروز هم در عملیات مرصاد، به کاروان شهیدان پیوست و طبق وصیتش کنار صیاد به خاک سپرده شد.

انتهای پیام/

نظر شما
پربیننده ها