فرمانده‌ای که هشت سال در جبهه بود

یک امیر ارتشی که تمام ۲۸۸۷ روز جنگ را در جبهه بوده و فرماندهی توپخانه را بر عهده داشته ضمن مرور کوتاهی بر نقش ارتش در جنگ تحمیلی، از رشادت‌های ارتشیان آن دوران می‌گوید.
کد خبر: ۴۸۲۸۹۶
تاریخ انتشار: ۱۸ مهر ۱۴۰۰ - ۱۶:۳۰ - 10October 2021

به گزارش گروه سایر رسانه‌های دفاع‌پرس، ناگفته‌های جنگ بسیار است و هنوز قهرمانانش ناشناخته مانده‌اند؛ با وجود تمام تلاشی که نویسندگان جنگ در این راه متحمل می‌شوند، اما هنوز نتوانستند به معرفی تک تک چهره‌های دلاور بپردازند، اما باز هم می‌توان آب دریا را به‌قدر قطره‌ای چشید.

فرمانده‌ای که هشت سال در جبهه بود

امیر ارتشی از جبهه جنگ تا ساخت مسجد

امروز قرار است با یک امیر ارتشی به گفت‌وگو بنشینم که به هر کسی رو زدیم تا امیر را راضی به مصاحبه کند، نشد تا اینکه بهنام غفارزاده، از پزشکان خیر و جهادی استان و داماد باقرنژاد پیشنهاد داد که اگر می‌خواهی حاجی را گیر بیاندازی، بهتر است به مسجد محله‌شان بروی که در حال ساخت است؛ من هم همین کار را انجام دادم.

یک ربعی به اذان ظهر باقی است و پرسان پرسان به مسجد چهارده معصوم کوی اشکان می‌رسم، انتظار داشتم تا امیر را در لباس شیک و پیک و مجلسی ببینم، ولی در کمال ناباوری او را در حال حمل کاشی و کمک به کارگران در حال کار در مسجد نیمه ساخت دیدم.

خودم را معرفی کرده و درخواست یک گفت‌وگوی کوتاه کردم؛ امیر نگاهی همراه با لبخند بر صورت گرفت و گفت که تو تا اینجا آمده‌ای، چطور می‌توانم قبول نکنم.

به‌اتفاق حاج‌آقا باقرنژاد در گوشه‌ای نشسته و گفت‌وگوی خود را شروع می‌کنیم.

حاج آقا باقرنژاد، متولد ۱۳۲۷ در شهر تبریز است و تحصیلات دبیرستان خود را در مدرسه فردوسی تبریز به پایان رسانده است و بعد از اخذ دیپلم وارد دانشکده افسری شد و مسیر زندگی خود را به‌عنوان یک نظامی ادامه داد.

او می‌گوید: در یک خانواده مذهبی بازاری بزرگ شده‌ام، ولی تنها فردی که شغل نظامی برای خود انتخاب کرد، من هستم؛ وقتی تحصیلات دانشگاهی‌ام تمام شد برحسب نمرات می‌توانستم در لشکر‌های بزرگ تهران هم باشم، ولی برای من در کنار خانواده بودن اهمیت زیادی داشت و نمی‌خواستم که عمرم را به دور از خانواده بگذرانم که البته آن زمان ارتش توپخانه‌ای در تبریز نداشت از این رو نزدیک‌ترین شهر به تبریز، مراغه بود و من هم مراغه را برای خدمت انتخاب کردم.

امیر باقرنژاد ادامه می‌دهد: در آن ایام تمام رده‌های نظامی را گذرانده و به فرماندهی آتش باری رسیدم.

او در سال ۱۳۵۳ ازدواج کرده و صاحب دو فرزند می‌شود که در حاضر دخترشان متخصص قلب و عروق و پسرشان متخصص بیهوشی است.

فرمانده‌ای که هشت سال در جبهه بود

امیر باقرنژاد که فرماندهی خیره کننده در مأموریت‌های متعدد از خود نشان داده بود؛ توانست تشویقی درجه از حکومت وقت بگیرد و روز‌ها به همین منوال گذشت که از طرف ارتش برای دوره ۶ ماهه زبان انگلیسی به تهران می‌رود که این امر مصادف با روز‌های طلایی انقلاب اسلامی ایران و ورود امام رحمت الله به کشور بود.

امیر باقرنژاد از آن روز‌ها می‌گوید: آن زمان بنده دوره‌های زبان انگلیسی را می‌گذراندم و به همین منظور چند ماه مرخصی برای یادگیری زبان انگلیسی بودم که آن روز‌ها بسیار روز‌های بحرانی برای ایران بود و امام راحل (ره) هم تازه وارد کشور شده بودند.

رفتار‌های تاریخی امام نسبت به ارتش چه بود؟

او ادامه داد: چند دفعه‌ای برای دیدن امام به مدرسه فیضیه رفتم که نتوانستم ایشان را ببینم، ولی یک روز برای چهلم یکی از ارتشیان که در قم دفن شده بود به قم رفتیم و آنجا به ما گفتند که دو ساعت وقت دارید تا به زیارت حرم حضرت معصومه (س) بروید، ولی من به‌جای زیارت به خانه امام رحمت الله رفتم.

امیر باقرنژاد می‌افزاید: جلوی خانه امام بسیار شلوغ بود و جمعیت زیادی آنجا بودند و برای اینکه درب خانه از شدت هجوم جمعیت، نشکند یک حایل جلوی آن گذاشته بودند که من از بین جمعیت رد شده و وارد محوطه حایل شدم و در خانه را زدم و از فردی که در را باز کرد خواستم تا اجازه دیدار امام را بدهد، ولی او قبول نکرد و گفت که وقت نماز است، اما وقتی اصرار‌های من و جمعیت جلوی درب خانه که تعدادی از آن‌ها ارتشی هو بود را دید به خانه رفت تا به امام اطلاع دهد و ۵ دقیقه‌ای طول نکشید که امام جلوی درب خانه آمد و با مردم دیدار کرد و حتی یادم است برای اینکه روی صندلی بایستند و به مردم ابراز احساسات کنند، دست من را گرفتند.

او ادامه می‌دهد: آن روز من لباس ارتشی بر تن داشتم و طبق گفته دفتردار امام رحمت الله، امام به خاطر اینکه تعداد زیادی از ارتشیان برای دیدنشان آمده بود، نماز اول وقت را به بعد دیدار با مردم و ارتشیان حاضر موکول کردند؛ بدون اغراق، امام به ارتشیان ارزش زیادی قائل بود.

امیر باقرنژاد می‌گوید: وقتی امام راحل داخل منزلشان رفتند، من هم پشت سر ایشان وارد خانه شدم و به یکی از نزدیکان امام گفتم که من در منطقه غرب در حال خدمت هستم و اگر امام توصیه‌ای به ما دارد، بفرمایند که حضرت امام فرموده بودند که برای همه ارتشیان آرزوی توفیق و سلامتی دارم و اگر پیامی باشد حتما آن را از طریق رادیو اعلام خواهم کرد.

فرمانده‌ای که هشت سال در جبهه بود

جنگ بیشتر از فرد به روحیه فرد احتیاج دارد

از روز‌های شروع جنگ تحمیلی هم می‌پرسم که می‌گوید: سه روز از شروع جنگ گذشته بود که به ما، فرمان حرکت به سمت سرپل ذهاب را دادند به طوریکه ارتفاعات آن منطقه به دست بعثی‌ها افتاده و همه جا زیر آتش عراق بود و یادم است که همه نیرو‌های خود را از زیر بمباران و آتش افکن‌ها رد کرده و به محل مورد نظر بردم.

او ادامه می‌دهد: دوران دفاع مقدس را در منطقه سومار، میمک، مهران و صالح آباد به عنوان فرمانده توپخانه بودم، مناطقی که به‌قدری درجه هوای آن بالا بود که اگر یک تخم مرغ را جلوی خورشید می‌گذاشتی، پخته تحویل می‌گرفتید، ولی با این حال به علت عملیات‌های موفق در دوران جنگ تحمیلی از سوی فرمانده کل قوا در سال ۱۳۶۵ به درجه امیری رسیدم.

او خاطره‌ای هم از آن دوران تعریف می‌کند: اکثر مواقع در فاصله چند متری از بعثی‌ها بودیم و لحظات سختی برای زیرمجموعه تحت فرماندهی ما بود، زیرا سختی جنگ، آب و هوای نامناسب، دوری بلند مدت از خانواده برای یک انسان طاقت فرسا است از این رو همیشه در جلسات هفتگی به افرادی که بیش از ۲۵ روز در منطقه حضور داشته و به مرخصی نرفته بودند، مرخصی می‌دادم تا روحیه تضعیف شده خود را تقویت کنند چراکه جنگ بیشتر از فرد به روحیه فرد احتیاج دارد و خودم نیز هیچ عید و تعطیلی به خانه نمی‌آمدم تا در کنار نیرو‌های خود بوده و قوت قلبی برای هم باشیم.

امیر باقرنژاد ادامه می‌دهد: رمضان دوران هشت سال دفاع مقدس هم عجیب و سخت بود و به خاطر آب و هوای منطقه‌ای که ما بودیم نیز این سختی افزایش پیدا میکرد به طوریکه من در کنار این سختی‌ها به بیماری معده هم دچار شده بودم و مدام با رفلاکس معده دست و پنجه نرم می‌کردم و دکتر تاکید زیادی داشت تا به هیچ وجه معده ام خالی نماند و به نظر نباید روزه می‌گرفتم، ولی اولین روز رمضان تصمیم گرفتم تا روزه خود را بگیرم؛ شاید باورتان نشود، ولی از افطار اولین روز متوجه شدم که حال من خیلی خوب است و این روند بهبودی من تا آخر رمضان ادامه داشت و الان که سال‌ها از آن روز‌ها می‌گذرد، دردی به نام زخم معده ندارم.

فرمانده‌ای که هشت سال در جبهه بود

امیر باقرنژاد می‌گوید: با اینکه جنگ تحمیلی در ظاهر ۸ ساله است، ولی بیش از ۸ سال به طول انجامید چراکه توطئه‌های منافقان بسیار اذیت کننده بود و جنگ را برای ما سخت‌تر میکرد و حتی بعد اتمام جنگ هم مشکلات زیادی ایجاد می‌کردند از این رو من ۱۰ سال حضور در منطقه عملیات در کارنامه خدمت خود دارم.

شهید صیاد شیرازی به معنای واقعی یک فرمانده بود

او از رشادت‌های شهید صیاد شیرازی هم می‌گوید: سپهبد صیاد شیرازی استاد ما در تمام دوره‌های آموزشی ارتش بود و به معنای واقعی یک فرمانده بود.

بنابه گفته امیر، لشکر باقرنژاد هیچ وقت در محاصره نیافتاده بودند و فقط یکی از آتش بار‌های لشکر او محاصره شده و فرمانده آتش بار به همراه زیرمجموعه‌اش اسیر شده بودند که این یکی از خاطرات تلخ اوست.

امیر باقرنژاد می‌گوید: روزی برای بازدید از دیدگاه به ارتفاعات منطقه حرکت کردم که یک لحظه صدای انفجاری آمد و برای بررسی به نزدیکی انفجار رفته و دیدم که یک مین روی پای یکی از افسران منفجر شده است و افرادی که آن دور و اطراف بودند هم بسیار هول کرده اند، ولی خود افسر به‌قدری شجاع بود که یک پارچه می‌خواست تا پای قطع شده خود را ببندد؛ دفاع مقدس را نمی‌توان در واژه توصیف کرد و پر از رمز و راز‌های زیادی است که شاید برای نسل فعلی غیرقابل باور باشد.

امیر باقرنژاد در سال ۱۳۷۳ درخواست بازنشستگی داد و از مهر ۷۳ بازنشسته شد و چند سالی را به همراه برادرزاده جانباز خود مغازه لوازم خانگی باز کرد و همه تلاش خود را گذاشت تا دو فرزندش در کنکور سراسری قبول شوند.

او در این خصوص می‌گوید: به هر دو فرزندم گفتم که من یک نظامی بازنشسته هستم و پولی ندارم که شما را در دانشگاه آزاد بخوانم از این رو آن‌ها هم همه تلاش خود را کردند و از دانشگاه سراسری علوم پزشکی قبول شدند که الحمدالله هر دوی آن‌ها در حال حاضر پزشک‌های موفق تبریز هستند.

از مسجد در حال ساخت می‌پرسم که به گفته اهل محل، حاج آقا همه وقت خود را برای آن مسجد می‌گذارد؛ او در این خصوص می‌گوید: اینجا مسجد محل ماست که قبلا به شکل یک خانه بود و کسی متوجه نمی‌شد که مسجد است به خاطر همین چند سال پیش بنده هیات امنای مسجد را جمع کرده و درخواست تجدید بنا دادم که با مخالفت روبه‌رو شد و دلیل مخالفت نیز تامین هزینه‌ها بود تا اینکه دوباره من اعلام کردم که یک خیری پیدا شده است و نصف هزینه ساخت را تقبل می‌کند و به همین روال تجدید ساخت دوباره مسجد عملی شد که البته در این راه سنگ اندازی‌های زیادی از سوی شهرداری و اداره اوقاف وجود داشت که همین مشکلات باعث شد تا پروانه ساخت مسجد به بیش از ۴ سال به طول انجامد، ولی در نهایت به لطف و خواست پروردگار شد.

او توضیح می‌دهد: مسجد ۱۴ معصوم کوی اشکان مامنی برای اهل محل است و متاسفانه ساختمان قبلی نه تنها شکل و شمایل مسجدی نداشت بلکه از نظر ساخت نیز ایمنی کافی را نداشت از این رو باید از نو ساخته می‌شد و اگر فقط بازسازی می‌کردیم، عین پیرمردی کمرشکسته‌ای می‌شد که مدام به دکتر نیاز داشت.

شرط فروش منزل برای ساخت مسجد

حاج آقا باقرنژاد ادامه می‌دهد: به‌قدری ساخت این مسجد برای من اهمیت داشت که حتی در وصیت نامه خودم هم نوشتم که اگر اتفاقی برای من افتاد و این مسجد تمام نشد باید ورثه ام این مسجد را تمام کنند و الحمدالله همسرم نیز همانند همه مراحل زندگی ام همراه من بود در این راه نیز کمکم می‌کند و حتی بار‌ها گفته است که حاج آقا اگر پول کم آوردیم، این خانه محل سکونتمان را می‌فروشیم و مسجد را تمام می‌کنیم.

فرمانده‌ای که هشت سال در جبهه بود

معامله‌ای که ۷۰۰ برابر سود دارد

او اضافه می‌کند: به‌قدری خداوند به پول این مسجد برکت داده است که نمی‌توان وصف کرد؛ مثلا در تهیه لوازم ساخت مسجد به تخته احتیاج داشتیم که اگر می‌خواستم بخرم باید ۱۵ میلیونی خرج می‌کردم، ولی وقتی به یکی از دوستانم که از خانواده شهدا هم هستند این موضوع را گفتم بلافاصله همه تخته‌های مورد نیاز را تهیه کرد.

حاج آقا باقرنژاد تصریح می‌کند: خداوند بر هر چیز حلال برکت گذاشته است و کافی است فقط امتحان کنید.

او خاطرنشان می‌کند: قرآن مجید در سوره بقره در ضمن آیه‌‏های ۲۶۱ - ۲۶۶ چهار تمثیل مطرح کرده که هر یک برای خود پیام خاصی دارد در یکی از تشبیه‌ها انفاق انسان را به بذری تشبیه می‏‌کند که به هفتصد دانه تبدیل می‏‌گردد (آیه ۲۶۱).

حاج آقا باقرنژاد ادامه می‌دهد: من از اولین روزی که سرکار رفتم، خمس پرداخت کردم و حتی اولین خمسی که دادم به اندازه ۸ سکه الان بود و این روند را به هر دو فرزندم یاد دادم تا هیچ وقت خدا را فراموش نکنند و همیشه طبق دستورات خداوند باشند و بار‌ها به هردوی آن‌ها گفتم که مبادا شور و شوقی پزشکی و تخصص آن‌ها را بگیرد و از خداوند غافل شوند.

آرزوی امیر ارتش / قدر امنیت کنونی کشور را بدانیم

امیر بازنشسته ارتش جمهوری اسلامی ایران تنها آرزویش عاقبت بخیری همه مردم است و در این خصوص می‌گوید: من طعم ناامنی را با پوست و گوشت و استخوان چشیده ام؛ من میدانم وقتی ناامنی باشد چه بر سر انسان می‌آید، زیرا اگر ناامنی باشد دیگر پزشک و مهندس و خلبان و معلم و ... هیچ اهمیتی نخواهند داشت و اصلا هیچ کاری نمی‌توانند بکنند.

او ادامه می‌دهد: طبق دستور اسلام باید به قاضی به‌قدری حقوق داد که رشوه نگیرد و حقی را پایمال نکند و به همین منظور باید به سرباز وطن و تامین کننده امنیت هم به‌قدری حقوق داد که از وظیفه خود نکاهد.

مدام برای کار‌های مسجد آقای باقرنژاد را صدا می‌زنند و من هم بیش از این وقت او را نمی‌گیرم و فقط میخواهم تا اجازه دهد برخی از کار‌هایی که انجام داده است را با توضیحات کامل در متن گزارش بیاورم، ولی متاسفانه قبول نمی‌کند.

شاید نقطه طلایی این گزارش نیز همانند جزئیاتی است که اجازه نشر آن را ندارم، ولی در این حد می‌توان اشاره کرد که همان خیری که قول ساخت مسجد را داده است خود حاج آقا و دو فرزندش است و حتی دختر آقای باقرنژاد که از پزشکان متخصص قلب و عروق است، همه درآمد خود از مطب را به ساخت مسجد اختصاص داده است و هفته‌ای چند بار برای بازدید از مسجد به آنجا می‌رود.

یاد خدا مایه آرامش دل‌ها

اختصاص خمس چند صد میلیونی دو فرزندش و دامادشان آقای بهنام غفارزاده از پزشکان دست به خیر استان به افراد نیازمند شناسایی شده در سراسر کشور، تهیه جهیزیه برای دختران تازه عروس، ساخت چندین خانه برای نیازمند‌های واقعی شناسایی شده از کار‌های حاج آقا باقرنژاد و خانواده محترمشان است.

به اتفاق آقای باقرنژاد سری به مسجد می‌زنیم تا از نزدیک توضیحاتی بدهد؛ مسجدی در سه طبقه (طبقه اول برای بخش مردان، طبقه دوم برای بانوان، طبقه سوم نیز مهد قرآن و زیر زمین پایگاه مقاومت) است؛ طبق ادعای حاج آقا نمونه نمای مسجد را نمی‌توان در شهر تبریز یافت.

او می‌گوید: همیشه به این امید دارم که اگر کسی قصد انجام یک گناه را دارد و چشم‌اش به نام الله بیافتد، شاید از تصمیم خود برگردد و مسجد نیز این وظیفه را بر عهده دارد تا فردی با دیدن آن دلش بلرزد.

منبع: فارس

انتهای پیام/ ۹۱۱

نظر شما
پربیننده ها