به گزارش گروه سایر رسانههای دفاعپرس، شهید «حاتم اسفندیاری بیات» فرزند «آزاد»، چهارم مرداد ۱۳۴۰ در شیراز دیده به جهان گشود و سرانجام در تاریخ نوزدهم مهر ۱۳۶۰ در آبادان به فیض شهادت نائل آمد.
وصیتنامه شهید حاتم اسفندیاری بیات
«بسم الله الرحمن الرحیم
«الَّذینَ آمَنوا وَهاجَروا وَجاهَدوا فی سَبیلِ اللَّهِ بِأَموالِهِم وَأَنفُسِهِم أَعظَمُ دَرَجَةً عِندَ اللَّهِ ۚ وَأُولٰئِکَ هُمُ الفائِزونَ».
خدایا! از تو میخواهم که همه را به راه راست هدایت کرده و ما از منحرفین راه تو نباشیم.
خدایا! خیلی دوست دارم که سرباز امام زمان (عجلالله) باشم و بتوانم او را ببینم، اما نمیدانم از این جنگ جان سالم به در خواهم برد یا نه. آرزوی دیدارتان را زیاد دارم، دوست دارم که در آزاد کردن بیتالمقدس شرکت کنم و این جهان خوران که چندین سال است خون مستضعفین را مکیدهاند را به سزای ظلمهایشان برسانیم البته با یاری تو و به رهبری امام خمینی و ظهور حجت برحقت امام زمان (عجالله).
شهادت را خیلی دوست دارم و بیش از هر چیز میخواهم قبل از شهید شدنم امامم را ببینم. وصیتنامهام را با نام تو شروع کردهام، زیرا تویی میراننده و زنده کننده (یحیی و یمیت) و همهچیز نابود شدنی است، بهجز ذات مقدست، بنابراین در هر قدمی که برمیداریم تنها تویی یاری کننده و نصرت دهنده.
پدر و مادر عزیزم! میدانم که سالها رنج کشیدهاید تا از جوانی که حاصل عمرتان است ثمره ببینید، ولی روزی دهنده خدا است و ما از خداییم و بهسوی او خواهیم رفت «انا لله و انا الیه راجعون» (بقره ۱۵۶) و «الی الله تصیر الامور» (شورا ۵۳) همگی ما روزی از این جهان رخت بر میبندیم.
میدانم که شهادتم برایتان سخت است، اما راهی است که خودم انتخاب کردهام و آگاهانه در این راه قدم گذاردهام و خواهم جنگید تا روزی که موعودیتش پیش اوست (خدا). این سفر که من آمدهام کمی به دلم آگاه شده که آخرین سفر من باشد و امکان دارد که شهید شوم، در شهادتم بیتابی نکنید.
مادر عزیزم! از تو میخواهم که خیلی صبور باشی. میدانم و سالهاست درک کردهام که چقدر زحمت میکشی، اجرت با خدای کریم. انشاءالله در جهان آخرت با رویی سفید با حضرت زهرا (س) و حضرت زینب (س) روبرو خواهی شد. با سربلندی و افتخار از اینکه فرزندش حسین (ع) را تنها نگذاردهای و ندایی که ۱۳۰۰ سال پیش از حلقوم حسینش بیرون آمد که «هل من ناصر ینصرنی» آیا کسی هست که مرا یاری دهد؟، لبیک گفته و حالا من فرزندت، فرزندی که خون دل خوردهای تا به بار آوردهای، در راه حسین (ع) فدا کردی.
بدانید بیش از هرچیز الله مهم است، من نمیتوانم آرام بگیرم و راحت باشم. ما تمام جوانان ایران باید مردانی جنگی و در درجه اول ایمان داشته باشیم؛ زیرا اگر ایمان نداشته باشیم کارمان تمام خواهد بود. ایمان فقط به الله و سلاحمان همان سلاح سالهای اول انقلاب (الله اکبر).
مادرم! بیتابی نکن و این را بدان اگر شهید شدم با سربلندی هرچه بیشتر به کارهایت ادامه بده و بدان که از بهترین مادران هستی که شهید میدهی.
برادران عزیزم! همه شما را دوست دارم و میخواهم که به راهم ادامه دهید تا من در آن جهان به وجود شما افتخار کنم و زمانی خوشحالم که شما هم روزی جوانی شجاع و با ایمان باشید و بهسوی او بروید.
برادرم! ناامید نباش و به بچهها کمک کن تا درسشان را بخوانند و به آنها گوشزد کن، زیرا اگر آنها بد شوند من و تو نیز بد خواهیم بود. از شما برادر بزرگوار و ارجمند خواهش دارم نماز و خدایت را هرگز فراموش نکنی.
برادرم به تو افتخار میکنم پس به من بعد از شهادت بیشتر افتخار کن.
خواهر عزیزم! از تو خیلی توقع دارم که زینب (س) زمانمان باشی که من نظارهگر آن باشم. میدانم برایت سخت و گران است از دست دادن من، اما حضرت زینب (س) را به خاطر بیاور. او هم بهترین عزیزش را تقدیم خدایش کرد. میخواهم با بینشی که از شهادت داری پدر و مادرمان را کمک روحی بنمایی.
دوستان، آشنایان و یاران دوران تحصیلم! از شما فقط یک چیز را میخواهم و آن اینکه همیشه در راه الله و ادامه دهنده راه شهیدانمان باشید. اگر شما دست روی دست بگذارید و یا دلبسته به ظواهر پوچ و بیارزش دنیوی شوید جواب خدا را چه خواهید داد؟ای عزیزان از شما میخواهم که به پا خیزید و اسلام را در سراسر جهان انتشار دهید.
به امید و آرزوی شهادت، به امید پیروزی حق بر باطل.
نصر من الله و فتح قریب
۱۳۶۰/۵/۴ حاتم اسفندیاری بیات»
منبع: نوید شاهد
انتهای پیام/ ۹۱۱