به گزارش گروه حماسه و جهاد دفاع پرس، غواص شهید حسین شاکری نوری از نیروهای جسور و نترس بسیجی زنجان بود که با دستکاری شناسنامه و بالا بردن سن، از اوائل جنگ پا به میدان نبرد حق علیه باطل گزارده و بعد از شرکت در چندین عملیات کوچک و بزرگ و چندبار مجروحیت، عاقبت در بهمن ماه 1364 در کسوت مسئول اطلاعات و عملیات و هدایتگر یکی از دستههای غواص گردان همیشه خطشکن حضرت علی اصغر (ع) (حضرت ولیعصر (عج)) استان زنجان در عملیات پیروزمند و افتخارآفرین والفجر هشت (اروند رود ـ آزاد سازی بندر فاو عراق) در سن 19 سالگی گم شده دیرین خود را یافته و بعد از سالها تلاش و زحمت و فداکاری مخلصانه در راه اسلام و انقلاب در نزدیکی اسکله چهار چراغه عراق مورد اصابت گلولههای دشمن قرار گرفته و به درجه والای شهادت رسید. با پیکری خونین و پاره وپاره تا عرش الهی پرواز نموده و روح پاکش در جوار رحمت الهی آرام گرفت. یاد و نام شهید شاکری برای همیشه در تاریخ جاوید و پاینده ماند.
شهادت در آب!
یکی از دوستان شهید میگوید: حسین از رزمندگان انتخابی گردان بود که دوره آموزش شنا و غواصی را چند ماه قبل در شهر تبریز گذرانده بود. هنگام آموزش نیروهای گردان در کنار رودخانه کارون به عنوان مربی به رزمندگان شنا و غواصی یاد میداد. اکثریت رزمندگان اصلا شنا بلد نبوده و با آب و لوازم غواصی بیگانه بودند. رزمندگان خیلی سخت و دشوار تمرینات را یاد گرفته و انجام میدادند. نیروهای تحت آموزش با کارها و حرکات خنده دارشان مدام نظم کلاس را بهم زده و موجب ناراحت شدن حسین میشدند.
حسین که اصلا اهل عصبانیت نبود، وقتی خیلی اذیت میشد، با خنده میگفت: الهی همگی تو آب شهید شیم! آخر یکم مثل بچههای باکلاس و درسخوان رفتار کنید تا به کارمان برسیم! وقت نداریمها! و رزمندگان هم با شوخی و خنده میگفتند: آخر چرا در خشکی نه؟! در آب؟! حسین قیافه جدی میگرفت و با لبخند میگفت: در جایی خواندم که ثوابش خیلی خیلی زیاده!
سرانجام با همان رزمندگان که شنا و غواصی آموزش میداد، آن طرف رودخانه اروند کنار، اسکله چهارچراغه عراق میان موانع خورشیدی گیر افتاده و با انفجار مین منور همه رزمندگان شناسائی شده و داخل آب به شهادت رسیدند.
کلید بهشت!
یکی از همرزمان شهید شاکری نوری به شوخ طبعی شهید اشاره کرد و در ادامه خاطره ای از شوخیها و شیطنتهای شهید میگوید: حسین یکی از بسیجیان خوش خلق و خوش خنده جبهه بود که در کنارش احساس غربت و دلتنگی نمی کردیم.
خیلی وقتها با شوخیهای بجا و سخنان شیرینش چنان گل خنده و تبسم را بر لبان دوستان مینشاند که تمام خستگی و بیخوابیهای ناشی از جنگ و عملیات از تنمان در میآمد. خصلت زیبای خوش خلقی ازخصوصیات همیشگی حسین بود، اما پس از مجروحیت در عملیات بدر(اسفند ماه 1363 ـ شرق دجله) و موج گرفتگی شدید و سفارش اکید دکترها که باید همیشه خوش باشد و از غم و افسردهگی بهدور، این خصلت زیباش بسیار پررنگتر شده بود. وقت و بی وقت با بچه ها شوخی میکرد و با کارهایش همه را به خندیدن وادار میکرد.
یک روز با چند نفر از رزمندگان گروهان، کنار چادر نشسته بودیم که حسین با چهرهای خندان و شاداب به سمتمان آمد و چیزی بزرگ در جیب شلوارش گذاشته بود. جیبش برجسته و برآمده شده بود. رزمندگان شروع کردند به شوخی کردن که در جیبت چه چیزی گذاشتهای؟ حسین هم جدی و محکم پاسخ داد: کلید بهشت است!
اولش هیچکدام نفهمیدیم منظورش از این حرف چه بود برای همین رزمندگان با خنده دوباره سوالشان را تکرار کردند. حسین که تمام حرکاتش با شوخی و مزاح همراه بود گفت: نشان بدهم؟ ندهم؟
رزمندگان که دیگر کنجکاویشان بیشتر شده بود چشم به جیب حسین دوختند. دستش را بر جیب کرد و یک مفاتیح کوچک و قطور را از جیبش در آورد و با لبخند گفت: حالا باور کردید که کلید بهشت است!
انتهای پیام/