خاطرات جبهه و جنگ(30)

شهیدی که با یک دست هم به خانواده کمک میکرد

رخت ها رو جمع کردم توی حیاط تا وقتی برگشتم بشویم. وقتی برگشتم، دیدم علی از جبهه برگشته و گوشه حیاط نشسته و رخت ها هم روی طناب پهن شده....
کد خبر: ۴۸۳۷۴
تاریخ انتشار: ۲۶ خرداد ۱۳۹۴ - ۱۲:۲۵ - 16June 2015

شهیدی که با یک دست هم به خانواده کمک میکرد

به گزارش فضای مجازی دفاع پرس، رخت ها رو جمع کردم توی حیاط تا وقتی برگشتم بشویم. وقتی برگشتم، دیدم علی از جبهه برگشته و گوشه حیاط نشسته و رخت ها هم روی طناب پهن شده! رفتم پیشش و بهش گفتم:
"الهی بمیرم! مادر، تو با یه دست چه طوری این همه لباس رو شستی؟ "
گفت:
"مادر جون اگه دو تا دست هم نداشتم، باز وجدانم قبول نمیکرد من خونه باشم و تو زحمت بکشی."


شهید سردار علی ماهانی

نظر شما
پربیننده ها
آخرین اخبار